مرحوم آقا در منزل مردی به نام حاج آقا کلاهدوز، رو به روی حمام نقلی مستأجر بود.
هر ماه رأس موعد مقرر، اجاره بها را پرداخت می کرد. هر چه آقای کلاهدوز می گفت: " آقا،
من خانه را به عنوان اجاره به شما نداده ام شما نمی خواهد اجاره بدهید." آقا توجهی نمی کرد
و ماه به ماه اجاره منزل را پرداخت می کرد و می فرمود: اگر از من اجاره نگیری از این جا می روم
و اگر این مقدار کم است، از این جا بروم. چون بیشتر از این توان پرداخت ندارم.
آقای کلاهدوز می گفت: حالا که اصرار می فرمایید، لااقل در طبقه بالا که تمیزتر است ساکن شوید.
ولی در جواب می شنید: پول اجاره طبقه بالا را ندارم و جایی که نتوانم اجاره اش را بدهم، نمی نشینم.
هر ماه رأس موعد مقرر، اجاره بها را پرداخت می کرد. هر چه آقای کلاهدوز می گفت: " آقا،
من خانه را به عنوان اجاره به شما نداده ام شما نمی خواهد اجاره بدهید." آقا توجهی نمی کرد
و ماه به ماه اجاره منزل را پرداخت می کرد و می فرمود: اگر از من اجاره نگیری از این جا می روم
و اگر این مقدار کم است، از این جا بروم. چون بیشتر از این توان پرداخت ندارم.
آقای کلاهدوز می گفت: حالا که اصرار می فرمایید، لااقل در طبقه بالا که تمیزتر است ساکن شوید.
ولی در جواب می شنید: پول اجاره طبقه بالا را ندارم و جایی که نتوانم اجاره اش را بدهم، نمی نشینم.