عشــق چیه؟ عاشــق کیه؟
عشق...
عاشق...
عاشق کیه؟ عاشق اونه که تمام موجودش رو وقف معشوقش کنه. چطور وقتی ما مسافری داریم منتظریم از راه بیاد، اگه کمی دیر کنه دچار دلشوره میشیم، به آب و آتیش میزنیم تا خبری ازش به دست بیاریم، اگه خبری ازش نرسه شب خوابمون نمیبره... تا مسافرمون به مقصد نرسه آروم و قرار نداریم...وای به روزی که بفهمیم مسافرمون در رنج هست، دیگه اون موقع هر کاری می کنیم تا عزیزمون از این وضع خارج بشه...
اما حالا که مولامون چندیـــــــــــن ساله در غیبتن، آیا واقعا همینطور براشون بی قراریم؟ تازه می دونیم که ایشون چقدر مشتاق ظهورن، چقدر دلشون خونه، چقدر اشک میریزن، پس چطور دلمون میاد انقدر بی تفاوت باشیم؟ چطور دلمون میاد خونسرد سر به بالین بذاریم در حالیکه مسافرمون منتظر ماست؟ جالب اینجاست که دم از عشق میزنیم، ادعای عاشقی داریم، خب یکی نیست بگه اگه عاشقی پس چرا نشستی؟! چرا حرکت نمی کنی؟! چرا نمیری خبری از معشوقت بگیری؟! اگه والدینت؛ همسرت، فرزندت، دوستت یا... هم در سفر بودن و دیر کرده بودن، باز انقدر بی تفاوت بودی؟! باز شب راحت می خوابیدی؟ باز با خیال راحت میرفتی دنبال همه روزمرگی هات؟ نه نمی رفتی...
عشق یعنی بی تاب شدن، یعنی بی خور و خواب شدن، یعنی فنا شدن، یعنی...
با خودمم، اگه واقعا راست میگی و منتظری باید تمام دغدغه زندگیت عشقت باشه، باید زندگیت بر محور عشقت بچرخه، نه اینکه بری دنبال همه خوشی ها و بازی های زندگی، وقتی خسته شدی، دلت گرفت، وقت اضافه آوردی، بگی ااااااااا، راستی ما یه مسافری داشتیم چی شد نیومده هنوز؟! بعد نهایت بری یه دعای ندبه بخونی و فکر کنی حالا چیکار کردی...این رسم عاشقیه؟! اگه خودمون هم بودیم این عشق رو می پذیرفتیم؟
مولا مهربونن، ما رو همینجوری هم دوست دارن، اما ما چی؟!
کجاها یاد مولامون میوفتیم؟ تا کجا پای عشقمون هستیم؟ تا وقتی که به دنیامون کوچکترین گزند مادی وارد نشه؟ تا وقتی که خوشی های دنیا هم تمام و کمال داشته باشیم؟ آیا در راه عشق نباید از خودمون بگذریم؟ اگه قرار بود با شعار دادن مسافرمون برسن، تا حالا رسیده بودن، منتظر مولا باید عاشق ترین باشه، عشق نه به زبون به عمل، اگه عشق فقط به زبون بود، پس بهترین سخنوران؛ عاشق ترین ها بودن، اسم عشق زبونی رو که نمیشه عشق گذاشت؛ اون میشه ادعا همین و بس..
اگه مسافرمون رو شناختیم، اون موقع است که می تونیم عاشق بشیم، عشق بدون معرفت معنا نداره، تا وقتی به ارزش وجودی مسافرمون پی نبردیم، مسلما قدرشون هم نمی دونیم...
راه و رسـم عاشــقی هم تو قرآن و سیره اهل بیت(ع) اومده، کافیه فکر کنیم، چشمامون رو باز کنیم و فریب دنیا رو نخوریم.
بعضی از ما غافلیم، در صورتی که فکر می کنیم عاقلیم، در صورتی که باید عاشق و عالم باشیم، عالم به علم عاشقی...
قرآن یعنی نور، یعنی امید، یعنی عشق؛
اهل بیت(ع) هم مفسران قرآن، هدیه خدای مهربونمون به ما؛
پس همه چی فراهمه، کافیه دلمون رو در چشمه معرفت خوب بشوریم و بخوایم بندگی کنیم. یه دل داریم، اون رو وقف عشق الهی کنیم...
آه از دنیا، آه از نفس سرکش، آه از...
همه چیز دنیا، خوشی و ناخوشی خیلی زود تموم میشه، خیلی زودتر از اون چیزی که فکرش رو کنیم؛
خدا کنه رسالت بندگی یادمون نره، خدا کنه عاشق با معرفت باشیم...
حالا شما بگین؛
عشق چیه؟! عاشق کیه؟!