آه از مصیبت حسن و حال مضطرش
اَحشای پاره پاره و، قلب مکدرش
آن دردها که در دل غمگین نهفتـه داشت
و آن زهرها که در جگر افروخت آذرش
آن طعنهها که خورد ز دشمن به زندگی
و آن تیرها که زد پـس مردن بـه پیکرش
یک لحظه ساغرش نشد از خون دل تهی
بعد شهادت پدر و فوت مادرش