❀ ♬ ❀ شـــــعـــــــــر ❀ ♬ ❀

.::MAHSA::.

داره دوست میشه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : ❀ ♬ ❀ شـــــعـــــــــر ❀ ♬ ❀

نه وصلت دیده بودم کاشکی ای گل نه هجرانت
که جانم در جوانی سوخت ای جانم به قربانت
تحمل گفتی و من هم که کردم سال ها اما
چقدر آخر تحمل بلکه یادت رفته پیمانت
چو بلبل نغمه خوانم تا تو چون گل پاکدامانی
حذر از خار دامنگیر کن دستم به دامانت
تمنای وصالم نیست عشق من مگیر از من
به دردت خو گرفتم نیستم در بند درمانت
امید خسته ام تا چند گیرد با اجل کشتی
بمیرم یا بمانم پادشاها چیست فرمانت
شبی با دل به هجران تو ای سلطان ملک دل
میان گریه می گفتم که کو ای ملک سلطانت
چه شبهایی که چون سایه خزیدم پای قصر تو
به امیدی که مهتاب رخت بینم در ایوانت
به گردنبند لعلی داشتی چون چشم من خونین
نباشد خون مظلومان؟ که می گیرد گریبانت
دل تنگم حریف درد و اندوه فراوان نیست
امان ای سنگدل از درد و اندوه فراوانت
به شعرت شهریارا بیدلان تا عشق میورزند
نسیم وصل را ماند نوید طبع دیوانت
 

.::MAHSA::.

داره دوست میشه
"کاربر *ویژه*"
از همان روزی که دست حضرت قابیل،
گشت آلوده به خون حضرت هابیل،
از همان روزی که فرزندان حضرت آدم،
صدر پیغام آوران باری تعالی
زهر تلخ دشمنی در خونشان جوشید،
آدمیت مرد،گرچه آدم زنده بود!
از همان روزی که یوسف را برادر ها به چاه انداختند.
از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند.
آدمیت مرده بود!بعد،دنیا،هی پر از آدم شد و این آسیاب،
گشت و گشت،قرن ها از مرگ آدم هم گذشت.
ای دریغ،آدمیت بر نگشت!
قرن ما روزگار مرگ انسانیت است!
من که از پژمردن یک شاخه گل،
از نگاه ساکت یک کودک بیمار،از فغان یک قناری در قفس،
از غم یک مرد در زنجیر،حتی قاتلی بر دار
اشک در چشمان و بغضم در گلوست
وندرین ایام،زهرم در پیاله،اشک وخونم در سبوست،
مرگ او را از کجا باور کنم؟
فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست.
فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست.
فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست!
در کویری سوت و کور،
در میان مردمی با این مصیبت ها صبور،

صحبت از مرگ محبت،مرگ عشق،
گفتگو از مرگ انسانیت است
((فریدون مشیری))
 

.::MAHSA::.

داره دوست میشه
"کاربر *ویژه*"
عاشق و مجنونت شدم
نخونده مهمونت شدم
کلی پریشونت شدم
اما بازم نیومدی . . .
قهوه ی فنجونت شدم
شمع تو شمعدونت شدم
خاک تو گلدونت شدم
اما بازم نیومدی . . .
برف زمستونت شدم
رسوا و حیرونت شدم
چک چک ناودونت شدم
اما بازم نیومدی . . .
آفتاب و بارونت شدم
اشکای غلتونت شدم
عطر گلابدونت شدم
اما بازم نیومدی . . .
ماه تو ایوونت شدم
خراب و ویرونت شدم
گل گلستونت شدم
اما بازم نیومدی . . .
سه ماه تابستونت شدم
الوند و کارونت شدم
دشت های ایرونت شدم
اما بازم نیومدی . . .
دنا و هامونت شدم
نزدیک تر از جونت شدم
رگت شدم ٬ خونت شدم
اما بازم نیومدی . . .
خادم و دربونت شدم
اسیر زندونت شدم
گلاب کاشونت شدم
اما بازم نیومدی . . .
یه جوری مدیونت شدم
سنگ خیابونت شدم
راهی میدونت شدم
اما بازم نیومدی . . .
تو سختی ٬ آسونت شدم
تو دردا درمونت شدم
ناجی پنهونت شدم
اما بازم نیومدی . . .
لباس و سامونت شدم
سارق ایمونت شدم
چشمای گریونت شدم
اما بازم نیومدی . . .
لبای خندونت شدم
گشنه شدی نونت شدم
آب فراوونت شدم
امـا بازم نیومدی . . .
همیشه ممنونت شدم
من نی چوپونت شدم
آب تو بیابونت شدم
اما بازم نیومـدی . . .
شعرای ارزونت شدم
عمری غزل خونت شدم
تسلیم قانونت شدم
اما بازم نیومدی . . .
کشته ی مژگونت شدم
هلاک چشمونت شدم
رفتم و قربونت شدم
اما بازم نیومدی . . .



(( مریم حیدر زاده))

 

.::MAHSA::.

داره دوست میشه
"کاربر *ویژه*"

نامه ی یک متهم
شاکی پرونده سلام ، درسته من متهمم
حتی برای متهم شدن پیش تو هم کمم
چه ذوقی کردم ، شنیدم گفتی شکایت می کنی
اما دلم گرفت که گفتی ،
منو اذیت می کنی
من تو رو اذیت می کنیم ، منی که می میرم برات
منی که تندی می شکنم زیر تولد نگات
تو حکم من نوشته بود ، طبق مواد یک و بیست
تو روزگار من و تو این کارا عاقلانه نیست
معلومه عاقلانه نیست ، عاشق که عاقل نمی شه
ولی با این جواب من که حکمی باطل نمی شه
شاکی
محترم ، گلم ، بگو که زندونیم کنن
بگو پیش پای چشات ، یک شبه قربونیم کنن
بگو به افتخار تو ، بیان منو دار بزنن
علت دیوونگیمو ، تو کوچه ها جار بزنن
بگو که از رو قصمون کلی لالایی بسازن
عکسای زیبا رو ولی اینجا و اونجا ، نندازن
آخه حسودی می کنم ، بفهمن این راز و همه
فردا تقلب کنن از جنون این متهمه
دوس ندارم زیبای من از هر کسی شاکی باشه
متهم اون نباید تو کره ی خاکی باشه
شاکی من ، قانون می گه : به هر کی رو کنه جنون
چون قانونو نمی شناسه ، دیگه نه تنبیه و نه اون
متهمت ، اما می خواس ، شامل این بندا نشه
به خاطر همین داره ،
بارای عقلو می کشه
نشسته تنها ، این گوشه ، بدون حامی و وکیل
کلی خوشش اومده از عشق تو وجرم و دلیل
خوب می دونه اگه وکیل ببنده این پرونده رو
می چینه از لبای تو گلای سرخ خنده رو
درسته که عاشقتم ، اما مگه من دیوونم
خنده رو از تو بگیرم ، که بی چشات نمی تونم
خلاصه که
شاکی ماه ، صاحب پرونده ی من
خاطره ی گذشته هام ، مالک آینده ی من
متهمت قصدی نداشت ، عاشقیشو به دل نگیر
فقط اونو قبول بکن ، به چشم مجرمی اسیر
اینجا وکیلی نمی یاد که بگه من جنون دارم
چون اگه آزادم کنن ، باز سرتو درد می یارم
شاکی نازنین من ، مزاحمت شدم ، ببخش
مثل تمام لحظه ها ، بتاب و آروم بدرخش
متهمت قول می ده که دیگه به تو نامه نده
درسته دیوونس ولی موندن رو قول بده
فک نکنی نامه ی من شده مثل دفاعیه
شاکی گل ، نشون ندی این مدرک و به قاضیه
نشون بدی اونم می گه به خاطر درد جنون
متهمت گناه داره ، بگذر از اتهام اون
ولی
تو این کار و نکن ، می خوام اسیری بکشم
تابلوی چشمای تو رو ناز و کویری بکشم
فدای چشمات که تو نور ، هطار و صد رنگ می شه
زرد پاییزی می پوشی ، چشات چه خوش رنگ می شه
راحت شدی از دست من با شعر و عشق و التماس
نمی گم اما ، نمی یام ، بیرون از این رخت و لباس
به شاکی مثل گلم
، از منی که متهمم
زیبا جون اشکال نداره ، امضا کنم که مریمم ؟
مریم دیوونه ی تو ، یازده آبان و یه روز
جرم من افتخارمه ، به قاضیم می گم هنوز
یادت باشه لحظه ی صدور حکم ، تو محکمه
دلت نسوزه ، نگذری از تقصیر متهمه
شاکی هیچ کس نشو ، فقط اینو ازت می خوام
فدای شاکی
گل و جرم جنون و اتهام
الهی دروازه ی بخت ، به روت همیشه وا بشه
دست به خاکستر بزنی ، الهی که طلا بشه
متهم هر چی ردیف ، ردیف پنج و دو و سه
نمی ذارم تو عاشقی ، کسی به گردم برسه
((مریم حیدر زاده))




 

.::MAHSA::.

داره دوست میشه
"کاربر *ویژه*"


دوش چه خوردهای دلا راست بگو نهان مکن
چون خمشان بیگنه روی بر آسمان مکن
باده خاص خوردهای نقل خلاص خوردهای
بوی شراب می زند خربزه در دهان مکن
روز الست جان تو خورد میی ز خوان تو
خواجه لامکان تویی بندگی مکان مکن
دوش شراب ریختی وز بر ما گریختی
بار دگر گرفتمت بار دگر چنان مکن
من همگی تراستم مست می وفاستم
با تو چو تیر راستم تیر مرا کمان مکن
ای دل پاره پارهام دیدن او است چارهام
او است پناه و پشت من تکیه بر این جهان مکن
ای همه خلق نای تو پر شده از نوای تو
گر نه سماع بارهای دست به نای جان مکن
نفخ نفخت کردهای در همه دردمیدهای
چون دم توست جان نی بینی ما فغان مکن
کار دلم به جان رسد کارد به استخوان رسد
ناله کنم بگویدم دم مزن و بیان مکن
ناله مکن که تا که من ناله کنم برای تو
گرگ تویی شبان منم خویش چو من شبان مکن
هر بن بامداد تو جانب ما کشی سبو
کای تو بدیده روی من روی به این و آن مکن
شیر چشید موسی از مادر خویش ناشتا
گفت که مادرت منم میل به دایگان مکن
باده بنوش مات شو جمله تن حیات شو
باده چون عقیق بین یاد عقیق کان مکن
باده عام از برون باده عارف از درون
بوی دهان بیان کند تو به زبان بیان مکن
از تبریز شمس دین می رسدم چو ماه نو
چشم سوی چراغ کن سوی چراغدان مکن

 

.::MAHSA::.

داره دوست میشه
"کاربر *ویژه*"
دستان کسی دست زنان کرد مرا
بیحشمت و بیعقل روان کرد مرا
حاصل دل او دل مرا گردانید
هر شکل که خواست آنچنان کرد مرا
 

rainygirl

خودمونی
"منجی دوازدهمی"
تو را به جاي همه کساني که نشناخته ام دوست مي دارم


تـو را بـه خـاطـر عـطـر نـان گـرم


براي برفي که آب مي شود دوست مي دارم


تـو را بـراي دوسـت داشتـن دوست مي دارم


تو را به جاي همه کساني که دوست نداشته ام دوست مي دارم


تو را به خاطر دوست داشتن دوست مي دارم


براي اشکي که خشک شد و هيچ وقت نريخت


لبخندي که محو شد و هيچ گاه نشکفت دوست مي دارم


تـو را بـه خـاطـر خـاطـره هـا دوسـت مـي دارم


بـراي پـشـت کـردن بـه آرزوهـاي مـحـال


به خاطر نابودي توهم و خيال دوست مي دارم


تو را براي دوست داشتن دوست مي دارم


تو را به خاطر بوي لاله هاي وحـشي


بـه خـاطـر گونـه ي زرين آفتـاب گردان


براي بنـفـشـیِ بـنفـشه ها دوست مي دارم


تـو را بــه خـاطـر دوسـت داشـتـن دوست مي دارم


تو را به جاي همه کساني که نديده ام دوست مي دارم


تورا براي لبخند تلخ لحظه ها


پرواز شيرين خاطره ها دوست مي دارم


تو را به اندازه ي همه ي کساني که نخواهم ديد دوست مي دارم


اندازه قطرات باران، اندازه ي ستاره هاي آسمان دوست مي دارم


تو را به اندازه خودت، اندازه آن قلب پاکت دوست مي دارم


تو را براي دوست داشتن دوست مي دارم


تو را به جاي همه ي کساني که نمي شناخته ام دوست مي دارم


تو را به جاي همه ي روزگاراني که نمي زيسته ام دوست مي دارم


براي خاطر عطر نان گرم و برفي که آب ميشود وبراي نخستين گناه


تو را به خاطر دوست داشتن... دوست مي دارم


تو را به جاي تمام کساني که دوست نمي دارم... دوست مي دارم



پل الووار ، ترجمه احمد شاملو
 
بالا