******اشعار انتظار******

زهرا

کاربر با تجربه
"بازنشسته"



جمعه يعنى يك غزل دلواپسى***جمعه يعنى گريه هاى بى كسى

جمعه يعنى روح سبز انتظار***جمعه يعنى لحظه هاى بى قرار

بى قرار بى قراريهاى آب***جمعه يعنى انتظار آفتاب

جمعه يعنى ندبه اى در هجر دوست***جمعه خود ندبه گر ديدار اوست

جمعه يعنى لاله ها دلخون شوند***از غم او بيدها مجنون شوند

جمعه يعنى يك كوير بى قرار***از عطش سرخ و دلش در انتظار

انتظار قطره اى باران عشق***تا فرو شويد غم هجران عشق

جمعه يعنى بغض بى رنگ غزل***هق هق بارانى چنگ غزل

زخمه اى از جنس غم بر تار دل***تا فرو شويد غم هجران دل

جمعه يعنى روح سبز انتظار***جمعه يعنى لحظه هاى بى قرار

بى قرار بى قراريهاى آب***جمعه يعنى انتظار آفتاب

لحظه لحظه بوى ظهور مى آيد***عطر ناب گل حضور مى آيد

سبز مردى از قبيله عشق***ساده و سبز و صبور مى آيد
: tasavir 22:: tasavir 22:​
 

بابک

مدیر تالار قرآن
"بازنشسته"
یابن الحسن دو چشم ترت درد میکند

این چشمهای شعله ورت درد میکند

از شدت غمی که در سینه ی شماست

مانند مادرت کمرت درد میکند

آقا دوباره روضه ی مادر خودت بخوان

آقا اگرچه که جگرت درد میکند؛

ای وای از لگد، در آن خانه وا شد و

چند مهره ای از کمرش جابجا شد و

دربی که میخ داشت دگر بر نگشت...آه

مادر نگاه کرد و پدر نیز با نگاه...

یعنی کبوترم ! علی ات را صدا مزن

اینقدر پیش چشم علی دست و پا مزن

مادر چقدر زیر لگدها کشیده شد

هی پشت در صدای شکستن شنیده شد

دهلیز خانه ی پدرم گشت قتگاه

نوبت به هتک حرمت قنفذ رسید و آه

می رفت تا که حادثه ای بد خورَد رقم

فریاد زد مادرمان ؛ وای محسنم !!!

خون از میان سینه ی او چک...چک...چکید

دستی پلید معجر او را ز سر کشید*

نامرد، ضربه ی شدیدی حواله کرد

مشت مغیره مادرمان را مچاله کرد

یابن الحسن...! فدای شما...! غصه کم بخور

آقا چقدر بال و پرت درد میکند؟!

از فرط روضه های پر از سوز سینه ات


مانند مادرت...کمرت...درد میکند...!


شاعر : سید نیما نجاری
 

زهرا

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
گر چه پیمان را شکستم بر سر پیمانه ام

با همه بد عهدی ام آن عاشق دیوا نه ام



گر به ظاهر دورم از در گاه تو ای نازنین

باز هم مشتاق روی دلکش جانا نه ام



از در میخانه ات ای شاهد خوبان مران

با همه عصیان همان دردی کش میخانه ام



پرده بردار از رخ زیبا که مشتاق تو ام

آن رخ زیبا ندیده ،واله ودیوانه ام



پادشاه جودی و ما بنده در گاه تو

منتظر بر درگهت ،زان بخشش شاهانه ام



در میان بحر هجران غوطه ور گشتم ولی

باز هم در جستجوی گوهر دردانه ام









همچون من هرگز نباشد بر درت پیمان شکن

لیک با الطاف غیر از تو، شها! بیگانه ام



چون که لطف توست تنها ضامن رسوایی ام

ور نه آن گردم که افشان در دل ویرانه ام



انتظارت بیش از حد شد ،تحمل تا به کی؟

آفتا با! بهر دیدار رخت پروانه ام



واله و«شیدا » ومستم لیک ،محتاج توام

یک نظر بر من نما، ای عارف فرزانه ام!
 

*Helma*

کاربر با تجربه
"بازنشسته"


الا مسافر دنیا بیا که منتظریم
یگانه یوسف زهرا بیا که منتظریم



بهار بی تو صفایی ندارد آقاجان
بیا بهار دل ما بیا که منتظریم



تنزلی به دلم کن محول الاحوال
طلوع روشن فردا بیا که منتظریم



دوباره سال جدید و دوباره دل تنگی
دوباره ناله ی " آقا بیا که منتظریم"



توراکه برده ایم از یاد خود ببخش آقا
امیر بی کس و تنها بیا که منتظریم



ز حال و روز خراب دلم خبر داری
بیا جناب مسیحا بیا که منتظریم



دوباره ندبه و شوق فرج "بنفسی أنت..."
به رسم عشق و تمنا بیا که منتظریم



غریبی و همه اینجا غریبه اند با تو
امام غصه و غم ها بیا که منتظریم



چقدر سال گذشته تو را قسم دادم
تورا به "ام ابیها" بیا که منتظریم



ظهور کن گل نرگس چرا که می آید
صدای ناله ی زهرا " بیا که منتظریم"



شنیده ایم که سراسیمه میرسی هرجا...
به نام نامی سقا بیا که منتظریم



بیا که سال نوأم غصه ی تو را دارد
بیا که همره تو کربلا صفا دارد

 

*Helma*

کاربر با تجربه
"بازنشسته"

دیشب کسی برای تو سجاده وا نکرد
بغضی ترک نخورد و گلویی صدا نکرد
انگار ما بدون حضور تو راحتیم
وقتی کسی برای ظهورت دعا نکرد

 

*Helma*

کاربر با تجربه
"بازنشسته"

سخت است اما...

تمام عمر بی لبخند سخت است
به لبخند خودت سوگند، سخت است
برای دیدنت تا جمعه بعد
تحمل می کنم، هر چند سخت است

 

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"
دارد زمان آمدنت دیر می شود



دارد جوان سینه زنت پیر می شود






تاثیر گریه های غریبانه ی شماست





دنیا غروب جمعه چه دلگیر می شود!!!









 

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"
كى رفته‏اى ز دل، كه تمنا كنم تو را؟!

كى بوده‏اى نهفته، كه پیدا كنم تو را ؟!

غیبت نكرده‏اى، كه شوم طالب حضور

پنهان نگشته‏اى، كه هویدا كنم تو را

با صدهزار جلوه برون آمدى، که من

با صدهزار دیده تماشا كنم تو را

بالاى خود در آینه چشم من ببین

تا با خبر ز عالم بالا كنم تو را

مستانه كاش! در حرم و دیر بگذرى

تا قبله‏گاه مؤمن و ترسا كنم تو را

گر افتد آن دو زلف چلیپا به چنگ من

چندین هزار سلسله در پا كنم تو را!

طوبى و سدره، گره قیامت به من دهند

یك جا فداى قامت رعنا كنم تو را

زیبا شود به كارگر عشق، كار من

هر گه نظر به صورت زیبا كنم تو را
 
بالا