*** اشعار مناجات با خدا ****

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار مناجات با خدا (1)

خـانـه هـامـان خالی از یاد خداست


سـیـنـه هامان خالی از سوز دعاست

سفره هامان رنگ رنگ و چرب و نرم

لقمه هامان شبهه ناک است و رباست

سودمان از راه مـکـر و حـیـلـه است

کسبمــان آلــوده و پوچ و خطاست

غـیـبـت و تـهـمـت شده گفتارمان

حرفمـان نفریـن و فحش و ناسزاست

روزهـا ســرگــرم نـیــرنگ و دروغ

نیمه شب هامان پر از عیش و غناست

بـی وفـایــی و خـیـانـت بـی شـمار

سینه هـا لبریـز بغض و کینه هاست

زنـدگــی هـامـان شـروعـش با گناه

جشـن هـامـان نـاپسنـد و نابجاست

صـوت شـادی هایمان موسیقی است

صوت قـرآن در عـوض وقت عزاست

دزدی و قـتـل و زنـــا عــادی شـده

هـر کـس از انجــام منکر بی اباست

بـی نمـازی، روزه خواری شایع است

شهرمـان در مـعــرض تـیـر بلاست

شـهـرمــان پـر گشتـه از افراد پست

در عـوض قحطـی مـردان خـداست

دیـنـمــان دکــان کـســب آبــرو

در لـبـاس عجب و تـزویـر و ریاست

دست هـامـان خـالـی از اعمال نیک

در عـوض پــر از گـنــاه نــارواست

حج مان بـی ارزش است و نا صـواب

هـم نـماز و روزه هـامـان بی بهاست

عـفـت زن هایـمـان رفـتـه بــه باد

مرد هم بی غیرت است و بی حیاست

نـفـس بـی افـسـارمـان هر روز و شب

بـنده ی شـیـطان و مـغلوب هواست

هـم و غـم مـا شــده دنـیــایــمـــان

دیـنـمــان فرسنگ ها از ما جداست

صـد عـجـب بــر ایــن مسلمـانی مــا

بـا وجـود ما مسلمان پس کجاست؟!

بـایـد از ایـن غـصـه در دم جـان سپرد

این فقط یـک گوشه از دنیای ماست

در دل مـولایـمــان خــون مـی کنیم

قلب مهدی زخمی از این مـاجـراست

مـا کـجـا و شـیـعـه ی مـهـدی کجـا؟

(شیعه هستم) این فقط یک ادعاست؟!

شهر من... از خواب خـوش بیــدار شو

لشکـر دجـال در نـزدیـک مــاسـت

جـنـگ مــا امــروز جنگی ساده نیست

دشمنِ امـروز، تـیـرش بی صــداسـت
 

montazer

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
یا رب شب فیض است به ما نور صفا بخش
از راه عنایت به مریضان تو شفا بخش

یا رب سببی ساز که بیچاره نگردیم
دور سر خود واله و آواره نگردیم

یا رب بنگر زمزمه و زاری ما را
خود رفع نما کل گرفتاری ما را

یا رب علم شیعه سر افراز نگهدار
ما را ز سقوط ابدی باز نگهدار

یا رب مددی کن، به غم آماج نگردیم
غیر از تو به کس سائل و محتاج نگردیم

یا رب تویی آگاه ز هر مشگل شیعه
عشق علی و آل، مگیر از دل شیعه


غیر از تو خدا نیست به ما حامی و یاور
با دست علی حاجت ما را تو بر آور





شاعر : ولی الله کلامی زنجانی
 

montazer

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
یا رئوفاً بالعباد
دل که در عصیان فتاد، رو به بیراهه نهاد
حاصلم رفته به باد، نعمتت بردم ز یاد
یا رئوفاً بِالعِباد
این منم بشکسته پر، از همه دلخسته تر
آمدم وقت سحر، یا کریم و یا جواد
یا رئوفاً بالعباد
بس ز تو غافل شدم، خود حجاب دل شدم
بنده ای کاهل شدم، رفت از یادم معاد
یا رئوفاً بالعباد
دیده را نوری بده، سینه را شوری بده
از گنه دوری بده، حاجتم باشد زیاد
یا رئوفاً بالعباد
ای انیس چشم تر، از دلم داری خبر
یا بخر یا که ببر، کار من بالا نهاد
یا رئوفاً بالعباد
بس که بر هر زدم، خود خبر دارم بدم
تو مکن دیگر ردم، جز تو کس راهم نداد
یا رئوفاً بالعباد
خسته اما با امید، چون گدا اینجا رسید
شه نوایش را خرید، شد دل غمدیده شاد
یا رئوفاً بالعباد
کو هلال بدر من، کو شفای صدر من
نور شام قدر من، آن گل زهرا نژاد
یا رئوفاً بالعباد
هر که ذکرش یا علیست، حشر و میزان تا علیست
چون شفاعت با علیست، در دلش غم ره نداد
یا رئوفاً بالعباد

***


شاعر : حسن علیپور
 

montazer

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
اگر به سوی جحیمم بری و گر به بهشت
به پیشگاه توام اعتراض باشد زشت

جهان برای همه کشتزار آخرت است
به حشر می‌درَوم هر چه را که کردم کشت

هر آنچه بر سرم آری، من و سر تسلیم
که دست مصلحتت هر چه را نوشت، نوشت

نکوتر از مَلَکم ساختی، چه بهتر از این
مگر نه اینکه ز آغاز خاک بودم و خشت؟

مرا که رو به سوی کعبه بود وقت نماز
دگر چه کار به بتخانه و به دیر و کنشت

برون ز دایرۀ رحمتت نخواهد شد
هزار بار اگر آدم برون رود ز بهشت

به چند دانۀ گندم بهشت نفروشند
برای وصل تو بود آدم ار بهشت، بهشت

تو گفتی اینکه مَلک سجده آورد بر من
تو روح خویش دمیدی از اولم به سرشت

چگونه شکر گذارم که با ولای علی
گِل وجود مرا دست قدرت تو سرشت

مـگر عنـایت تـو شاملم شـود، ورنـه
حریر چون شود این پنبه‌ای که«میثم»رشت؟



شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار
 

montazer

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
جز آه حرفی در خور گفتن ندارم
جز آه حرفی هست اما من ندارم
چون طفل بازیگوش، عصیانگر، گرسنه
راهی به خانه غیر برگشتن ندارم
پوسیده یا پاره شده یا آب رفته
مهمانی است و حیف...پیراهن ندارم
این چه بلایی بوده آوار است بر من
اسم تو را می خوانم و جوشن ندارم
آه ای ملائک رو بپوشانید از من
غرق معاصی هستم و دیدن ندارم
می جویمت ای انتهای آرزوها
می جویم اما پاسخی جز لَن ندارم
***
در آسمان تیره ی بخت غریبم
جز کربلا من نقطه ای روشن ندارم
من که به غیر کربلا موطن ندارم
من که به غیر کربلا مدفن ندارم





شاعر : سید علی رکن الدین
 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"

باز کن در که گدای سحرت برگشته

عبد عصیان زده و در به درت برگشته

بنده ی بی خرد و خیره سرت برگشته

سفره را چیدی و دیدم نظرت برگشته

اصلا انگار نه انگار گنه کارم من

به تو اندازه ی یک عمر بدهکارم من

گرچه آلوده ام و خار ولی برگشتم

طبق آن فطرت پاک ازلی برگشتم


دیدم از غیر درت بی محلی، برگشتم

دستِ پر هستم و با نام علی برگشتم

از عقوبات من غم زده تعجیل بگیر

عبد آلوده پشیمان شده تحویل بگیر

بنده وقتی که فرو رفت به مرداب گناه

خواست از چاله در آید ولی افتاد به چاه

هیچ کس با دل من هم دل و همراز نشد

این در آن زدم اما گره ام باز نشد

این پر سوخته وقتی پرِ پرواز نشد

سدّ راه گنه خانه برانداز نشد

ناگهان هاتفی از سوی خدا گفت بیا

گفتم آلوده ام و پر ز خطا گفت بیا

حال من آمده ام حالِ مرا بهتر کن

دیگر از دست خودم خسته شدم باور کن

با چنین بنده که داری به مدارا سر کن

دم افطارم و مست می کوثر کن


سفره ای را که تو چیدی چقدر رنگین است

آخر کار هر آن کس که بیاید این است

اولین قطره ی اشکی که ز چشمت ریزد

بهر امداد به او فاطمه بر میخیزد


 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: ندا66

ندا66

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
خدایـــا دلــــــم بـــاز امشب گــــــرفته.!!
بیــــــا تا کمی با تـــو صـــــحبت کنـــم...


بیا تا دل کوچــــــــــکم را
خدایـــا فقــــط با تـــو قسمت کنم..!


خدایـــــا بیــا پشت آن پنــجــره..
که وا می شود رو به ســــــوی دلــــــــم!!


بیـــا پــــرده ها را کنـــاری بزن...
که نــــــورت بتــابد به روی دلـــــــم!!!


خدایـــا کمـــک کـــن :
که پـــروانه ی شعر من جــــان بگیرد...


کمی هم به فـــــکر دلـــــــم باش...
مبـــادا بمیـــرد...!!!


خــــدایــا دلــــــم را
که هر شب نــفس می کشـــد در هوایـــــت...


اگر چه شــــــکســــــته!!!
شبــــی می فرســــتم بــرایــت...!!!
 
بالا