اشعار شب ششم محرم (حضرت قاسم بن الحسن المجتبی علیهما السلام)

!!SaeeD!!

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
بس که میدان رفتن تو ، بر عمویت مشکل است
دست یابی تو ، بر این آرزویت مشکل است


دیگر از هجران مگو ، ای یادگار مجتبی
بر مشام جان ، فراق عطر و بویت مشکل است


بر دلم آتش مزن ، ای میوه قلب حسن
چون مرا بشنیدن این گفتگویت مشکل است


سن تو جانا مناسب با چنین پیکار نیست
جنگ تو ، با لشکری در روبرویت مشکل است


سخت باشد ، ناسزا بشنیدن از هر ناکسی
گفتگو با دشمن بی آبرویت مشکل است


ای که واجب نیست ، در این سن تو ، صوم و صلات
تشنه لب در کربلا ، با خون وضویت مشکل است


بهر میدان رفتن خود ، اشک بر دامن مریز
نور چشمم ، جنگ کردن ، با عدویت مشکل است


ای که از داغ حسن ، گرد یتیمی بر سرت
دیدن اندر خاک و خون ، رخسار و مویت مشکل است


چون به جان مجتبی ، دادی قسم ، اینک برو
گرچه دل برکندن از روی نکویت مشکل است


میروی و میکنم سوی تو با حسرت نگاه
گر چه در هجران ، نظر کردن به سویت مشکل است


بس که صحرا ، پر خروش از لشگر باطل بوَد
حق شنیدن از لب تکبیر گویت مشکل است


تا سلامت بینمت ، کردم شتاب از خمیه گاه
لیک ، با انبوه دشمن ، جستجویت مشکل است


بس که ابر خاک و خون ، بگرفته روی ماه تو
از پس این پرده ها ، دیدار رویت مشکل است


در دم جان دادنت ، گفتی : عمو جانم بیا
غرفه در خون ، دیدن تو ، بر عمویت مشکل است
:53:

 

!!SaeeD!!

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب ششم محرم (حضرت قاسم بن الحسن المجتبی علیهما السلام)

[FONT=&quot]چو اعدا دید قاسم را که اندر تن کفن دارد[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]همه گفت از ره تحسین عجب وجه الحسن دارد[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot]رخش چون پرتو افکن شد در آن وادی فلک گفتا[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]خوشا حال زمین را کاو مهی در پیرهن دارد[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot]لبش افسرده، همچون گل ز سوز تشنگی اما[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]تو گوئی چشمهی کوثر در این شیرین دهن دارد[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot]چو بلبل، شور انگیزد در آواز رجز خوانی[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]به شوق نوگلی کاو در میان آن چمن دارد[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot]کشیده تیغ خون افشان ز ابرو در صف هیجا[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]تو گوئی ذوالفقار اندر کف خود بوالحسن دارد[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot]چنان آشوب افکند اندر آن صحرا ز خونریزی[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]پس از حیدر نه در خاطر دگر چرخ کهن دارد[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot]چه بی انصاف بودی آن جفا جویان آهن دل[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]چه جای نیزه و خنجر در آن سیمین بدن دارد[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot]زهر سو لشگر عدوان هجوم آور در آن ظلمت[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]به صید شاهبازی جمله کز زاغ و زغن دارد[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot]فکندند از سریرِ زین سلیمان وار آن شه را[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]بلی اندر کمین دائم سلیمان اهرمن دارد[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot]چو سرو قد او زیب گلستان یل آرا شد[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]بگفتا تاب سم اسب کی همچون بدن دارد[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot]مرادریاب یا عماه ز روی مرحمت اکنون[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]که مرغ روح، شوق دیدن بابم حسن دارد[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot]خموش ای ناصر الدین شه یقینم شد که هر زهری[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]به جام آل حیدر سازد این چرخ کهن دارد[/FONT]
:53:[FONT=&quot][/FONT]
 

!!SaeeD!!

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب ششم محرم (حضرت قاسم بن الحسن المجتبی علیهما السلام)

[FONT=&quot]گذشت فصل گل و موسم خزان گردید[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]ز چشم لاله رخان اشک غم روان گردید[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot]به بام قصر سحر هاتفی چنین میگفت[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]بهار گلشن ما دوستان خزان گردید[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot]برفت بلبل مستان ز ساحت بستان[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]قد صنوبر و سرو سهی کمان گردید[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot]همای جان چه از این گلبن بدن پر زد[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]به شب ابر چو خورشید و مه نهان گردید[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot]چه داستان ورا خواهی از کشاکش دهر[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]ز نوک هرمژه اش خون دل روان گردید[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot]تنی که داشت مکان روی تخت و بستر ناز[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]مشبک از اثر ناوک سنان گردید[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot]قدش چو سرو و رخش جنت و لبش کوثر[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]کمان ز باد غم از گردش زمان گردید[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot]از آن نهال جوانی خود نچید گلی گل[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]همیشه بهارش چه شد؟ خزان گردید[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot]چو آمد از سر زین بر زمین عزیز حسن[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]به غم قرین، ملک وحور و انس و جان گردید[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot]به ناله گفت عمو جان برس به فریادم[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]که قاسم از ستم و ظلم ناتوان گردید[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot]شنید شاه شهیدان چو نالة قاسم[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]به صد شتاب سوی رزمگه روان گردید[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot]رسید و دید که جسمش فتاده بر سر خاک[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]غمش فزون ز شمار آن شه زمان گردید[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot]چو جان کشید در آغوش جسم و جانش را[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]به سوی خیمه روان سید جنان گردید[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot]در آن زمان که در آغوش شاه مأوی داشت[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]ز طاق ابروی او سیل خون روان گردید[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot]برای تسلیت نو عروس کرب و بلا[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]به پا ز هر طرفی ناله و فغان گردید[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot]سرش گرفت به زانو و بوسه زد به لبش[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]شهید عشق از آن بوسه کامران گردید[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot]در آن دیار بسی کاروان دل گم شد[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]که "قطره" غرق در آن بحر بیکران گردید[/FONT]:53:
 

!!SaeeD!!

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب ششم محرم (حضرت قاسم بن الحسن المجتبی علیهما السلام)

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تا لاله گون شود کفنم بیشتر زدند[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از قَصد روی زخم تنم بیشتر زدند

[/FONT]


[FONT=arial, helvetica, sans-serif]قبل از شروع ذکر رَجَز مشکلی نبود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم که بچه ی حسنم بیشتر زدند

[/FONT]


[FONT=arial, helvetica, sans-serif]این ضربه ها تلافی بدر و حنین بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم علی و بر دهنم بیشتر زدند

[/FONT]


[FONT=arial, helvetica, sans-serif]می خواستند از نظر عُمق زخمها[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]پهلو به فاطمه بزنم بیشتر زدند[/FONT]:53:
 

!!SaeeD!!

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب ششم محرم (حضرت قاسم بن الحسن المجتبی علیهما السلام)

چشمی که بسته ای به رخم وا نمی شود
یعنی عمو برای تو بابا نمی شود

ای مهربان خیمه ، حرم را نگاه کن
عمه حریف گریه ی زنها نمی شود

تا جان نداده مادرت از جا بلند شو
زخم جگر به گریه مداوا نمی شود

باید مرا به سمت حرم با خودت بری
من خواستم که پا شوم اما نمی شود

باور نمی کنم چه به روزت رسیده است
اینقدر تکه سنگ که یکجا نمی شود

تقصیر استخوان سر راه مانده است
راه نفس گمان نکنم ، وا نمی شود

این نعل های تازه چه کردند با تنت
عضوی که از تو گمشده پیدا نمی شود

بی تو عمو اسیر تماشا شده ببین
قدت شبیه قامت سقا شده ببین

مثل دلم تمام تنت زیر و رو شده
دشتی از آه شعله زنت زیر و رو شده

پیراهنی که بر بدنت بود کنده اند
پیراهنی که شد کفنت زیر و رو شده

از بس که اسب بر بدنت تاخت با سوار
حتی مسیر آمدنت زیر و رو شده

با من بگو به دست که افتاده کاکلت
این طور موی پر شکنت زیر و رو شده

از بس که سنگ بر سر و پای تو ریخته
از بس که نیزه روی تنت زیر و رو شده

انگار جای فاصله ها پر نمی شود
از بس تمامی بدنت زیر و رو شده
:53:
 

!!SaeeD!!

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب ششم محرم (حضرت قاسم بن الحسن المجتبی علیهما السلام)

[FONT=&quot]از تنم چند تن درست کنید
بی سر و بیبدن درست کنید

سنگ را بر تنم تراش دهید
[/FONT][FONT=&quot]تا عقیق یمن درست کنید

[/FONT][FONT=&quot]زرهای تن نکردهام تا خوب
[/FONT][FONT=&quot]از لباسم کفن درست کنید

[/FONT][FONT=&quot]از پر تیرهای چلهنشین
[/FONT][FONT=&quot]بر تنم پیرهن درست کنید

[/FONT][FONT=&quot]سیزده مرتبه مرا بکشید
[/FONT][FONT=&quot]سیزده تا حسن درست کنید

[/FONT][FONT=&quot]آنقدر قد کشیدهام که نشد
[/FONT][FONT=&quot]کفنی قد من درست کنید[/FONT]
:53:[FONT=&quot][/FONT]
 

!!SaeeD!!

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب ششم محرم (حضرت قاسم بن الحسن المجتبی علیهما السلام)

[FONT=&quot]اله خشکی و از خون خودت تر شده ای
[/FONT][FONT=&quot]بی سبب نیست که این گونه معطر شده ای

[/FONT][FONT=&quot]دشت را از شرر داغ دلت سوزاندی
[/FONT][FONT=&quot]‏یک تنه باغی از آلاله پرپر شده ای

[/FONT][FONT=&quot]تنش تیغ و تنت کرب و بلا را لرزاند
[/FONT][FONT=&quot]‏زخمی صاعقه خنجر و حنجر شده ای

[/FONT][FONT=&quot]چه کنم با غم این سینه پامال شده
[/FONT][FONT=&quot]‏به خدا آینه پهلوی مادر شده ای

[/FONT][FONT=&quot]سنگ بر آینه ات خورده و تکثیر شده
[/FONT][FONT=&quot]مثل غم های دلم چند برابر شده ای

[/FONT][FONT=&quot]ماه داماد کفن پوش، هلالم کردی
[/FONT][FONT=&quot]‏شاخ شمشاد عمو قد صنوبر شده ای

[/FONT][FONT=&quot]این جماعت همه دنبال سرت آمده اند
[/FONT][FONT=&quot]چشم بر هم بزنی پیکر بی سر شده ای

[/FONT][FONT=&quot]دست و پا می زنی و من جگرم می سوزد
[/FONT][FONT=&quot]خیلی امروز شبیه علی اکبر شده ای[/FONT]
:53:[FONT=&quot][/FONT]
 

!!SaeeD!!

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب ششم محرم (حضرت قاسم بن الحسن المجتبی علیهما السلام)

[FONT=&quot]لباس جنگ ندارد هنوز رزم ندیده
[/FONT][FONT=&quot]هنوز چشم رکابی ندیده پاش به دیده

[/FONT][FONT=&quot]کلاه خود به مو دارد ازکلاله و کاکل
[/FONT][FONT=&quot]‏دوباره حُسن حَسن را پدید کرده پدیده

[/FONT][FONT=&quot]ز نوک هر مژه دارد به جان خصم خدنگی
[/FONT][FONT=&quot]دو ابروان خمیده دو تا کمان کشیده

[/FONT][FONT=&quot]به گرد سو قدش سیزده بهار گذشته
[/FONT][FONT=&quot]به گرد ماه رخش ماه چهارده نرسیده

[/FONT][FONT=&quot]ز روی خود غزل ناب آفتاب سروده
[/FONT][FONT=&quot]ز موی خود شب شهر است و گیسوان دو قصیده

[/FONT][FONT=&quot]دو چشم همچو دو نرگس دو سیب سرخ دو گونه
[/FONT][FONT=&quot]به باغ سبز رخش تازه خط سبز دمیده

[/FONT][FONT=&quot]حسین پور حسن را جدا نمی کند از خود
[/FONT][FONT=&quot]وداع یوسف و یعقوب دیده هر که شنیده؟

[/FONT][FONT=&quot]بگو به آنکه زند ریشه نهال به تیشه
[/FONT][FONT=&quot]که هیچ سنگ دلی یاس را به تیشه نچیده[/FONT]
:53:[FONT=&quot][/FONT]
 

!!SaeeD!!

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب ششم محرم (حضرت قاسم بن الحسن المجتبی علیهما السلام)

[FONT=&quot]ای مرگ، احلی من عسل در باور تو[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]بنگر عمو گریان نشسته در بر تو
[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]ای بسمل عطشانِ در خون آرمیده[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]با من بگو آخر چه شد بال و پر تو
[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]تو چشم تیز نیزه ها را خیره کردی[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]جانم فدای پهلوی افسونگر تو
[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]دیدم عدو مویت میان پنجه دارد[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]با خنجر افتاده به جان حنجر تو
[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]غارتگرانه چشم بر جسم تو دارند[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]همچون غنیمت گشته گنجِ پیکر تو
[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]گفتم نقابت را مزن بالا که این قوم[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]دزدند و می دزدند رخشان گوهر تو
[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]گویا ز جنگ سنگ بر گشتی عمو جان[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]این جای سنگ کیست مانده بر سر تو؟
[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]این گرگهای تشنهی خون یتیمان[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]جمعند از چه جملگی دور و بر تو
[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]ای کاش نجمه در حرم نشنیده باشد[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]آوای "مُردم یا عمو"ی آخر تو[/FONT]
:53:[FONT=&quot][/FONT]
 

!!SaeeD!!

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب ششم محرم (حضرت قاسم بن الحسن المجتبی علیهما السلام)

يد موسي و مسيحائيِ عيسی دارد

نفس تيغ كفش معجز احياء دارد


حسني زاده ولي ابن حسينش گويند
اين حسيني حسني رزم تماشا دارد

ضربه اي مي زند و هيمنه ها مي شكند
" قاسم " بن الحسن اسمي كه مسمي دارد

اين پسر آينه حُسن حسن بود و شكست
پس حسن در همه كرب و بلا جا دارد

عسل سرخ ز كنج لب او مي ريزد
لعل شيرين و لب و شور معما دارد

تاك بود و به مصاف تبر و داس كه رفت
سرو برگشت ، قدي هم قد آقا دارد

صورت و سينه تو ...، پهلو و بازوي علي...
چقـَـدَر كرب و بلا حضرت زهرا دارد:53:
 
بالا