اشعار شب چهارم محرم 91

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
سلام

در این تاپیک اشعار شب چهارم محرم قرار می گیرد

یا زهرا سلام الله علیک .


قامت کمان کند که دوتا تیر آخرش

یک دم سپر شوند برای برادرش

خون عقاب در جگر شیرشان پر است
از نسل جعفرند و علی این دو لشکرش

این دو ز کودکی فقط ایینه دیده اند
آیینه ای که آه نسازد مکدرش

واحیرتا که این دو جوانان زینبند؟
یا ایستاده تیغ دو سر در برابرش

با جان و دل دو پاره جگر وقف می کند
یک پاره جای خویش و یکی جای همسرش

یک دست گرم اشک گرفتن ز چشمهاش
مشغول عطر و شانه زدن دست دیگرش

چون تکیه گاه اهل حرم بود و کوه صبر
چشمش گدازه ریخت ولی زیر معجرش

زینب به پیشواز شهیدان خود نرفت
تا که خدا نکرده مبادا برادرش...

زینب همان شکوه که ناموس غیرت است
زینب که در مدینه قرق بود معبرش

زینب همان که فاطمه از هر نظر شده است
از بس که رفته این همه این زن به مادرش

زینب همان که زینت بابای خویش بود
در کربلا شدند پسرهاش زیورش

گفتند عصر واقعه آزاد شد فرات
وقتی گذشته بود دگر آب از سرش
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب چهارم محرم 91

زینب که بود عالم غم را خدای صبر
در غربت دیار ستم آشنای صبر


معنا گرفت ماتم عظمی چو جاگرفت
بر شانههای زینب کبری همای صبر


مجموعهی مصائب دنیا به او رسید
ایوب هم نبودچو او مبتلای صبر


در کودکی بدید که در کوچههای شهر
سیلی زدند مادر او را برای صبر


تا تیغ کینه فرق پدر را دو نیمه کرد
دختر گذاشت بر سر زخمش دوای صبر


از زهر فتنه جان برادر چو پر کشید
خواهر کشید بر سر و چشمش عبای صبر


خارج شد از منی به تمنای کربلا
تا کربلا بگشت برایش منایِ صبر


خونهای کربلا همه میگشت پایمال
تا زینبی نداشت به لب کیمیای صبر
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب چهارم محرم 91

یا که خدا به خلق پیمبر نمی دهد
یا گر دهد پیمبر ابتر نمی دهد


حتی اگر چه فیض الهی به هیچ کس
غیر از رسول سوره ی کوثر نمی دهد


دختر در این قبیله تجلی کوثر است
بی خود خدا به فاطمه دختر نمی دهد


زینب یگانه است خدا هم به فاطمه
تا زینب است دختر دیگر نمی دهد


زینب رشیده ای است که بر شانه ی کسی
تکیه به غیر شانه ی حیدر نمی دهد


زینب شکوه خواهری اش را در عالمین
دست کسی به غیر برادر نمی دهد


او مظهر صفات جلالی حیدر است
یعنی براحتی به کسی سر نمی دهد


زینب همان کسی است که در را عفتش
عباس می دهد، نخ معجر نمی دهد
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب چهارم محرم 91


اگر که درد تو در ناله ام اثر دارد
و گر که از دل من روح تو خبر دارد


مزن به سینه ی من دست رد، نباید دید
برادری به دلش این همه شرر دارد



اگر چه خواهر تو بی بضاعت است اما
ببین میان بساطش دو تا پسر دارد



یکی برای رسیدن به اکبر و قاسم
که شوق و شور پریدن به بال و پر دارد



که دیگری که امید دلش به اذن شماست
که ذره ای غمت از روی سینه بر دارد



و من تعجب از این می کنم، نمی دانم
برادرم به زبان نه چرا دگر دارد



برای نجمه و لیلا اگر نیاوردی
همین که نوبت من شد هزار اگر دارد؟



حلالشان شده شیرم که خونشان ریزد
به پای خون خدا پس نگو خطر دارد
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب چهارم محرم 91

چه وداعی چقدر جانسوز است

کربلا کرب والبکاء شده است

مادری پشت پرده ی خیمه
دست بر دامن دعا شده است

گریه های حرم سؤالی شد
راستی بانوی قبیله کجاست

شیرِ مردانِ زینب کبری ....
...کمی آهسته ؛پس عقیله کجاست

سخت از پیله خیمه دل کندید
بال پروازتان تَقَلّا کرد

نام زهرا گره گشاتان شد
قسم عشق کار خود را کرد

گرگهای گرسنه ی این دشت
در کمینند با خبر باشید

این خلیفه پرستهای حریص
لاله چینند با خبر باشید

نوه ی مرتضی شدن جُرم است
خونتان را حلال می بینند

تازه اسلام نابتان را هم
زیر تیغ سؤال میگیرند

شعله های نفاق این مردم
از سقیفه زبانه میگیرد

جان زهرا به فکر خود باشید
پهلو ها را نشانه می گیرند

خونِ دل روزی علی کردند
پشت پا می زنند این مردم

کوفه را با مدینه فرقی نیست
بی هوا میزنند این مردم

کوچه وا میکنند با حیله
کینه فتوای لاله کوبی داد

تجربه گفت:اولین کوچه...
....در مدینه جواب خوبی داد

راستی،سمت حرمله نروید
شرح این درد، مو به مو مانده

به خدا حیف چشمهای شماست
چند تیری برای او مانده
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب چهارم محرم 91

اینان کم از دو لاله احمر که نیستند


از یاوران خوب تو کمتر که نیستند



هر چند نور چشم من اما عزیز تر....

....از حنجر بریده اصغر که نیستند



هر چند سرو قامت آنها قیامت است

هرگز به دلربایی اکبر که نیستند



گیرم شهید گشته ، فدای تو می شوند

در کربلا سیاهی لشگر که نیستند



با آنچه مادر از سفر شام گفته بود
در پیج و تاب و حادثه ، بهتر که نسیتند
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب چهارم محرم 91

تا هست خدا در دل من کرب و بلا هست

از درد غمت گریه بی چون و چرا هست



این دشت زیارتکده ی منظر توست

بی روی تو عالم همه در آتشِ آه ست



این قدر نگو یار نمانده ست و غریبم

تا دختر زهرا و ابر مرد خدا هست



تو تیغ بده تا که به طوفان غیورم

معلوم شود زینب تو مرده و یا هست



از هل مِن پر سوز تو فهمیده دل من

در قافله ی نیزه سواران توجا هست



هر هاجر خونین جگری هدیه ای آورد

ای کعبه من حال بگو نوبت ما هست؟



تو ناز نفرما که بمیرند به پایت

یک گوشه ی چشمی که کفن پوش دوتا هست



من کار به برگشت پسرهام ندارم
خوش هستم از این که دو نفس با تو مرا هست
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب چهارم محرم 91

چگونه آب نگردم کنار پیکرتان


که خیره مانده به چشمم نگاه آخرتان



میان هلهله ی قاتلانتان تنها

نشسته ام که بگریم به جسم پرپرتان



چه شد که بعد رجزهایتان در این میدان

چه شد که بعد تماشای رزم محشرتان



ز داغ این همه دشنه به خویش می پیچید

به زیر آن همه مرکب شکسته شد پرتان



شکسته آمدم اینجا شکسته تر شده ام

نشسته ام من شرمنده در برابرتان



خدا کند که بگیرند چشم زینب را

که تیغ تیز نبیند به روی حنجرتان



میان قافله ی نیزه دارها فردا

خدا کند که نخندد کسی به مادرتان



و پیش ناقه ی او در میان شادی ها
خدا کند که نیفتد ز نیزه ها سرتان
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب چهارم محرم 91

حضرت عاطفه لطف تو اگر بگذارد


دل آیــینه ای ام قصــد تقــرب دارد


آسمانم همه ابری است ، تماشایش کن


«نه» نگو چون به تلنگر زدنی می بارد



حرفم این است که لطمه به غرورم نزنی

دست رد بر جگــر تنگ بلــورم نزنی



مهلتی تا که کنــار تو تلالــؤ بکنم

با دل سوخته ات بیعتی از نو بکنم


نذر کردم که به اندازه ی وسعم آقا!


همه هستی خود نذر سر تو بکنم



دو پســر نزد تو با چشـــم ترم آوردم

دو جگر گوشه ز جنس جگرم آوردم



هر دو بر گوشه ی دامان شما ملتمس اند

بر در خانه ی احساس شما ملتمس اند


در دل کوچکشان عشق شما می جوشد


تا که گردند به قربان شما ملتمس اند



هر دوتا شیر مرا با غم تو نوشیدند

از شب پیش برای تو کفن پوشیدند



حضرت آینه بگذار سرافراز شوم

در شعاع کرمت بشکُفم و باز شوم


تپش ام کند شده مرحمتی کن آقا!


تا به پایان نرســم بازهم آغاز شوم



این حریصان شهادت ز پی نان توأند

هر دو از روز ازل دست به دامان توأند



پیش از آنی که بیایند تفأّل زده اند

عطر بر پیرهن و شانه به کاکل زده اند


یک دهه فاطمیه گریه به زهرا کردند

تا که بر دامن تو چنگ توسل زده اند
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شب چهارم محرم 91

تا صوت قرآن از لب آنها مي آيد


كفرِ تمام نيزه ها بالا مي آيد



دجال هاي كوفه درحال فرارند

دارد سپاه زينب كبري مي آيد



سدّ سپاه كفر را درهم شكستند

تكبيرهاي حضرت سقا مي آيد



انگار كه زخم فدك سر باز كرده

ازهرطرف فرياد يا زهرا مي آيد



- خون علي گويان عالم را بريزيد-

اي دشنه ها، تازه ترين فتوا مي آيد



آداب جنگ كربلا مثل مدينه است

چون ضربه هاشان سمت پهلوها مي آيد



اي نيزه داران، نيزه هاتان را مكوبيد

روز مبادا،عصرعاشورا مي آيد



خون گلوشان خاك را بي آبرو كرد

آسيمه سربا طشت خود يحيي مي آيد



اي تيغ هاي كند، با تقسيم سرها

چيزي از آنها گيرتان آيا مي آيد؟



اين اولين باريست كه از پشت خيمه

دارد صداي گريه ي آقا مي آيد



زينب بيا از خيمه ها بيرون، كه تنها
با ديدن تو حال آقا جا مي آيد
 
بالا