داستان کوتاه در باره قرآن

montazer

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
ابوعمره كه معروف به زاذان بوده عجمی و ایرانی بود. وی از یاران مخصوص امیرالمؤمنین علی،‌(ع) گردید. سعد خفاف می‌گوید: شنیدم زاذان با این كه عجمی است، با صدای بسیار خوب و غمگین قرآن می‌خواند، به او گفتم: تو آیات قرآن را خیلی خوب می‌خوانی، از چه كسی آموخته‌ای؟
لبخندی زد و گفت: روزی امام علی،‌(ع) از كنار من عبور كرد، من شعر می‌خواندم و صوت عالی داشتم به گونه‌ای كه آن حضرت از صدای من تعجب كرد و فرمود: ای زاذان چرا قرآن نمی‌خوانی؟ عرض كردم: قرائت قرآن را نمی‌دانم، جز آن مقداری كه در نماز، بر من واجب است. آن حضرت به من نزدیك شد، و در گوشم سخنی فرمود كه نفهمیدم چه بود، پس فرمود: دهانت را باز كن، دهانم را گشودم، آب دهانش را به دهانم مالید، سوگند به خدا، قدمی از حضورش برنداشتم كه در همان دم، دریافتم همه قرآن را به طور كامل حفظ هستم. پس از این جریان، به هیچ كس، نیازی در یادگرفتن قرآن، پیدا نكردم.
سعد می‌گوید: این قصه را برای امام باقر،‌(ع)، نقل كردم، فرمود: زاذان راست می‌گوید، چرا كه امیرالمؤمنین علی برای زاذان، به اسم اعظم خدا، دعا كرد، و چنین دعایی رد خور ندارد[1].


[1]. سفینه‌البحار، ج 1، ص 547.
 

montazer

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
جوان خداترس و آیات عذاب الهی

امام صادق‌(ع)، فرمود: روزی سلمان در بازار آهنگران عبور می‌كرد، دید جوانی فریاد می‌كشد و جمعیت بسیاری دور او را گرفته‌اند و آن جوان به روی زمین افتاده و بی‌هوش شده است. مردم تا سلمان را دیدند نزد او آمدند و گفتند: گویا به این جوان، بی‌هوشی یا دیوانگی روی آورده است. به بالین او بیایید و از خدا بخواهید، تا وی نجات یابد.
وقتی جوان، احساس كرد كه سلمان در كنارش است، آرامش یافت و چشم خود را گشود و عرض كرد: من نه دیوانه‌ام و نه حالت بی‌هوشی به من رخ داده است، بلكه در این بازار عبور می‌كردم، وقتی دیدم آهنها را روی سندانها گذاشته و می‌كوبند، به یاد این آیه قرآن افتادم.
...‌ فَالَّذِینَ كَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِیابٌ مِنْ نارٍ یُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُؤُسِهِمُ الْحَمِیمُ * یُصْهَرُ بِهِ ما فِی بُطُونِهِمْ وَ الْجُلُودُ * وَ لَهُمْ مَقامِعُ مِنْ حَدِیدٍ؛[1] برای كافران، لباسهایی از آتش بریده شود و آب سوزان بر سرهای آنها ریخته گردد، كه شدت گرمی آن، اندرون و پوستشان را بسوزاند و برای آنها گرزهایی از آتش قرار داده شود.
یاد این آیه مرا به این وضع درآورده است. محبت آن جوان با ایمان، در قلب سلمان راه یافت. او را به دوستی خود انتخاب كرد و همواره سلمان با او رفاقت داشت، تا وقتی كه به وی خبر دادند دوستت در بستر مرگ قرار گرفته است. سلمان به بالین او آمد و گفت: ای فرشته مرگ (عزراییل) با برادر من مهربانی كن. صدایی شنیده شد كه گفت: ای سلمان، من نسبت به هر شخص با ایمان، رفیق و مهربانم[2].


[1] . سوره حج، آیه 20ـ 23.
[2] . امالی شیخ مفید، ترجمه حسین استاد ولی، ص 149ـ 150.

 

montazer

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
با عنایت حضرت علی‌(ع)، حافظ كلّ قرآن شدن

حضرت علی،‌(ع)، روزی از محلّی عبور می‌كرد كه دید یك خیاط جوان در حین انجام كار مشغول آواز‌خوانی است. حضرت فرمود: ای جوان! اگر قرآن تلاوت كنی برای تو بهتر است. جوان عرض كرد: یا امیرالمؤمنین، همیشه مشتاق بودم كه قرآن یاد بگیرم، ولی متأسفانه نتوانسته‌ام. حضرت علی كه اشتیاق این جوان را مشاهده كرد، فرمود: ای جوان، نزدیك بیا. جوان به سوی مولا شتافت. امام علی دهان مبارك را نزدیك گوش جوان برد و سخنی آهسته بر آن نواخت. جوان به طور معجزه‌آسا، در یك لحظه، حافظ كلّ قرآن شد![1]


[1]. ر. ك: واعظ خیابانی در كتاب علمای معاصرین، ص 300، به نقل از جواهر البهیه.
 

montazer

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
قاری ظاهری قرآن از خوارج شد

شبی امام علی، (ع)، از مسجد كوفه خارج شد و به سوی خانه می‌رفت و كمیل نیز با آن حضرت بود. در راه به درِ‌ خانه‌ای رسیدند كه صدای تلاوت قرآن از آن‌جا به گوش می‌رسید و صاحب‌‌ِ آن خانه، این آیه را با سوز و گداز مخصوصی، می‌خواند:
أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً یَحْذَرُ الْآخِرَهَ وَ یَرْجُوا رَحْمَهَ رَبِّهِ؛[1] آیا كسی كه شب را به اطاعت خدا به سجود و قیام پرداخته و از عذاب آخرت، ترسان و به رحمت الهی امیدوار باشد. (با كسی كه شب و روز به كفر و عصیان مشغول است یكسان خواهد بود؟)
نوای دل‌نواز و آهنگ حزین آن شخصِ ناشناس، چنان بود كه كمیل را سخت تحت تأثیر قرار داد و مجذوب خود ساخت و دلداده و فریفته آن شخص، گردید. و لیكن چیزی نگفت و از این نشاط و جذبه باطنی خود، سخنی به میان نیاورد. امام امیرالمؤمنین، (ع)، با علم خدادادی و بینش آسمانی، درك كرد كه قلب كمیل دلباخته آن شخص گردیده است. فرمود: ای كمیل، نغمه و نوای مناجات این مرد، تو را فریب ندهد، چه او از دوزخیان است و من به همین زودیها، از حقیقت این موضوع، برای تو پرده برمی‌دارم. كمیل از این مكاشفه و آگاهی و این كه آن قاری پرسوز و گداز را اهل دوزخ خواند، سخت در شگفت شد.
این ماجرا گذشت تا قائله خوارج پیش آمد. آنان كه قرآن را به دقت ـ‌مطابق ضبط الفاظ و عبارات، بدون كم و زیاد‌ـ حفظ كرده بودند، روبروی امام خود ایستادند و مبارزه كردند و امام هم به اجبار با آنان جنگید. در همین وقایع بود كه امام، در میدان ایستاده و شمشیر خونین در دست داشت و قطره قطره خون از آن می‌چكید و سرهای آن تبهكاران، حلقه‌وار روی زمین قرار داده شده و كمیل روبروی امام ایستاده بود. حضرت با سر شمشیر خود، به سری از آن سرها اشاره كرد و فرمود: أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ.
اشاره به این كه كمیل، یادت هست شبی كه با من بودی و صدای تلاوت قرآن از خانه‌ای بلند بود و صاحب‌خانه، این آیه را می‌خواند؟ اینك این همان شخص است كه در آن وقتِ شب، با آن حال و شور، این آیه را قرائت می‌كرد و تو را مجذوب خود ساخته بود[2].

[1] . سوره زمر، آیه 9.
[2] . سفینه‌البحار، ج 2، ص 496.

 

montazer

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
زیارت امام زمان(عج)در حال تلاوت قرآن

در حالات علاّمه بحرالعلوم چنین نگاشته‌اند: روزی علاّمه وارد حرم مطهر حضرت علی، (ع)، شد و مصرع اول این بیت شعر را خواند:
چه خوش است صوت قرآن، ز تو دلربا شنیدن
به رخَت نظاره كردن، سخن خدا شنیدن
یكی از حاضران پرسید: چرا این شعر را خواندید؟
علاّمه پاسخ داد: وقتی وارد حرم مطهر امیرمؤمنان علی، (ع)، شدم، حضرت ولی‌عصر، عجل‌الله تعالی فرجه الشریف، را دیدم كه در ناحیه بالا سر نشسته، با صدای بلند و شیوا، قرآن می‌خواند، از این رو آن شعر را خواندم[1].

[1] . بحارالانوار، ج 53، ص 302.
 

montazer

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
نتیجه اهانت به قرآن

آیت‌الله شیخ مجتبی قزوینی، رحمه‌الله علیه، عارف و استاد بزرگ اخلاق و معنویت، فرمودند:از صحن مبارك حضرت رضا، (ع)، عبور می‌كردم، شخصی را دیدم كه در یكی از غرفه‌های اطراف صحن، مشغول تلاوت قرآن بود، شخصی به او نزدیك شد و با پایش به دست او زد، قرآن به روی زمین پرت شد و با پرخاش گفت: این چیست كه خودت را به آن سرگرم كرده‌ای؟ من از این حادثه خیلی ناراحت شدم و ناگهان آیه‌ای به قلبم خطور كرد و دیدم كه آن مرد، در همان لحظه، دلش درد گرفت و ناله‌اش بلند شد. من به آن شخص نزدیك شدم و به او گفتم: آیه‌ای از قرآن كریم در نظرم آمد و تو را این‌گونه دردمند و عاجز كرده است. آیا این دلیل بر حقانیت قرآن نیست؟ آن شخص شروع به التماس كرد تا او را از آن حالت جانكاه بدر آورم. برایش دعا كردم و حالش خوب شد. مدتی از این ماجرا سپری شد. تا این كه یك روز، شخصی با ظاهری خداپسند، نزد من آمد و گفت: آیا مرا می‌شناسی؟ گفتم: خیر. گفت: من همان فردی هستم كه آن حادثه برایم پیش آمد و از آن روز به بعد، به بركت نفس قدس و قرآنی شما، در طریق هدایت قرار گرفتم و زندگیم كاملاً دگرگون شده است.[1]

[1] . مجلّه بشارت، سال دوم، شماره دهم، ص 31.

 

montazer

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
خاموش شدن آتش از برکت قسم به قرآن

مرحوم آیت‌الله العظمی اراكی، رحمه‌الله علیه كه از بزرگان عالم اسلام و از فقیهان وارسته بودند، فرمودند: مرحوم آخوند ملاّمحمد كبیر، قطعه زمینی در اطراف سلطان آباد اراك داشته كه در آن زراعت می‌كرد، و نانِ سالِ‌ اهل و عیال خود را از آن زمین به دست می‌آورد.
یك وقت كه حاصل زمین را خرمن كرده بود و در دشت، خرمن‌های دیگری نیز وجود داشت، كسی عمداً یا سهواً آتش روشن می‌كند باد می‌وزد و آتش به خرمن‌ها می‌افتد و خرمن‌ها یكی پس از دیگری در آتش می‌سوزد.
شخصی نزد مرحوم آخوند كبیر می‌رود و می‌گوید: چرا نشسته‌ای؟ نزدیك است خرمن شما آتش بگیرد. آخوند كبیر تا این سخن را می‌شنود عبا و عمامه را می‌پوشد و قرآن به دست، به سر خرمن می‌رود و رو به آتش می‌ایستد و خطاب به آن می‌گوید: ای آتش، این نان خانواده و اهل و عیال من است، تو را به این قرآن قسم می‌دهم متعرّض این خرمن نشوی. در حالی كه تمام خرمن‌های دیگر خاكستر شده بود، این یك خرمن سالم ماند! هر كسی می‌آمد و می‌دید، انگشت حیرت به دندان می‌گرفت و متحیر می‌شد كه چطور این خرمن سالم مانده است؟!
این بزرگواران تربیت شده و درس گرفته از مكتب حضرت ابراهیم، (ع)، هستند كه چون خداوند به آتش امر كرد:
یا نارُ كُونِی بَرْداً وَ سَلاماً؛[1] ای آتش، سرد و مایه ایمنی باش.
آنان آموخته‌اند كه هر چیزی ممكن است به امر خداوند و به اذن او انجام گیرد. بزرگان دین نیز به هنگام مشكلات، با توجه به آیات قرآن و زندگی معصومین، مصایب را از خود دور یا تحمل آن را بر خود شیرین می‌كردند[2].

[1] . سوره انبیاء، آیه 69.
[2] . مجلّه بشارت، سال سوم، شماره سیزدهم، ص 41.
 

montazer

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
كربلایی كاظم، حافظ شگفت‌انگیز قرآن

«كربلایی كاظم بیسوادی كه حافظ قرآن شد»
كربلایی كاظم در سال 1300 هجری قمری در روستای ساروق اراك بدنیا آمد و در همان روستا هم زندگی می‌كرد.
سواد خواندن و نوشتن نداشت و داستان حافظ قرآن شدن او در دوران جوانیش اتفاق افتاد.
او در روستا مشغول كار كشاورزی بود، در آن سال یك روحانی جهت تبلیغ و بیان احكام حلال و حرام به روستا آمده بود و در منبر و سخنرانی خود از خمس و زكات، مسائلی را گفت و توضیح داد كه كسانی كه گندم و جو و... آنها به حد نصاب برسد و زكات و حق فقرا را ندهند، مالشان مخلوط به حرام می‌شود و اگر با عین پول آن گندمهای زكات نداده، خانه یا لباس تهیه كنند، با آن لباس و در آن خانه نمازشان باطل است، مسلمان واقعی باید به احكام الهی و حلال و حرام توجّه كند واهمیت دهد و زكات مالش را بدهد.
(كربلایی) كاظم چون می‌دانست، صاحب زمینی كه در آن كار می‌كند، مقیّد به پرداخت زكات و حق فقرا نیست، به این فكر فرو رفت كه پس مال او مخلوط به حرام است و زندگی او با پول حرام مخلوط یا شبهه‌ناك است. این مسئله را با صاحب زمین، در میان گذاشت و از او خواست تا او زكات مالش را پرداخت كند ولی او زیر بار نرفت.
از این رو كاظم تصمیم گرفت از آن روستا هجرت كرده و درجای دیگر مشغول كار شود كه اجرت او حلال و پاك باشد، چند سالی خارج از آن روستا به فعالیت پرداخت، تا این كه از او خواستند به روستای خود برگردد.
به روستا برگشت و زمینی با مقداری گندم در اختیارش گذاشتند تا خودش مستقلاً برای خود كشاورزی كند، او همان سال اول نصف آن گندم را به فقرا داد و نصف دیگر را در زمین كاشت و خدا به زراعت او بركت داد، به حدّی كه بیش از معمول برداشت كرد و از همان سال بنا گذاشت كه نیمی از برداشت خود را به فقرا بدهد و (با این كه مقدار زكات یك دهم و یا یك بیستم است) هر ساله نصف محصول خود را به فقرا و مستمندان می‌داد.
یك سال هنگام برداشت محصول، پس ازچند روز كه خرمنش را كوبیده بود و مشغول باد دادن خرمن شده بود كه كاه آن جدا شود.
نزدیك ظهر شد، باد متوقف شد و هوا گرم شد و نتوانست به كار خود ادامه دهد، مجبور شد به خانه برگردد.
درراه یكی از فقرای روستا به او می‌رسد و می‌گوید: امسال از محصولت چیزی به ما ندادی و ما را فراموش كردی!
كاظم به او می‌گوید: خیر! فراموش نكردم ولی هنوز نتوانستم محصولم را جمع كنم. او خوشحال می‌شود و به طرف ده می‌رود اما كاظم دلش آرام نمی‌گیرد و به مزرعه برگشته، مقداری گندم با زحمت زیاد جمع آوری می‌كند تا برای آن فقیر ببرد.
قدری علوفه برای گوسفندانش می‌چیند و گندم‌ها و علف‌ها را بر دوش می‌گذارد و روانه دهكده می‌شود.
به باغ امامزاده مشهور به هفتاد و دو تن كه محل دفن چند امامزاده است، می‌رسد، برای استراحت روی سكویی كنار درِ باغ امامزاده می‌نشیند و گندم و علوفه را گوشه‌ای می‌گذارد و به فكر فرو می‌رود.
چند لحظه بعد دو جوان بسیار زیبا و جذاب را می‌بیند كه به طرف او می‌آیند و وقتی به او می‌رسند می‌گویند: كاظم! بیا برویم در این امامزاده فاتحه‌ای بخوانیم!
كاظم می‌گوید: می‌خواهم به منزل بروم و این علوفه را به منزل برسانم.
آنها می‌گویند: خیلی خوب، حالا بیا تا با هم فاتحه‌ای بخوانیم.
آنها از جلو و كاظم دنبال آنها به سوی امامزاده روانه می‌شوند، ابتدا به امامزاده نزدیك‌تر می‌شوند و فاتحه‌ای می‌خوانند و آنگاه به امامزاده بعدی می‌روند و داخل می‌شوند، آن دو نفر مشغول خواندن ذكرهایی می‌شوند كه كاظم نمی‌فهمد، ناگهان كاظم متوجه می‌شود كه در اطراف سقف امامزاده كلمات روشنی نوشته شده است و یكی از آن دو به او می‌گوید: چرا چیزی نمی‌خوانی؟ او جواب می‌دهد: من سواد ندارم، آن جوان می‌گوید: باید بخوانی، آنگاه دست به سینه كاظم می‌گذارد و فشار می‌دهد و می‌گوید: حالا بخوان. كاظم می‌گوید: چه بخوانم؟ آن آقا آیه‌ای را می‌خواند و می‌گوید: اینطور بخوان!
كاظم آیه را می‌خواند تا تمام می‌شود...
برمی‌گردد كه به آن آقا حرفی بزند و یا چیزی بپرسد كه می‌بیند كسی همراهش نیست و خودش تنها در حرم ایستاده و ناگهان دچار حال خاصی می‌شود و بی‌هوش روی زمین می‌افتد.
هنگامی كه به هوش می‌آید، احساس خستگی شدید می‌كند و ضمناً به این فكر فرو می‌رود، كه اینجا كجاست و او در این جا چه می‌كند؟
آنگاه از امامزاده بیرون می‌آید و بار علوفه وگندم را برمی‌دارد و روانه دهكده می‌شود ولی در میان راه متوجه می‌شود كه چیزهایی را می‌خواند و سپس داستان آن دو جوان را به خاطر می‌آورد و خود را حافظ تمام قرآن می‌یابد.[1]
دیدگاه علماء و دانشمندان بزرگ درباره كربلایی كاظم
مرحوم آیت الله سید محمد تقی خوانساری
مرحوم آیت الله سید محمد تقی خوانساری (كه از مراجع بزرگ روزگار خود بود و نماز باران او مشهور است) از كربلایی كاظم آزمون مفصّلی گرفت و در نهایت از وی خواست تا سوره بقره را از آخر به اوّل به طور معكوس بخواند.
كربلایی كاظم از آخرین آیه: «لا یكلف الله نفساً...» آ‌غاز و به طور معكوس شروع به تلاوت كرد كه آیت الله خوانساری، پس از قرائت چند صفحه گفت: «راستی كه عجیب است، من شصت سال است كه سوره مباركه توحید را كه چهار آیه است می‌‌خوانم، امّا اگر اینك از من بخواهند تا آن را به عكس قرائت كنم بدون فكر و دقت و تامل، نخواهم توانست، امّا این بنده خدا را بنگرید كه چگونه و بدون درنگ و با سرعت و دقت و بدون غلط، سوره بقره را به عكس می‌خواند، راستی كه كار او شگفت انگیز است».
علامه شهرستانی
آیت الله حاج سید هبه الله شهرستانی كه از بزرگان شیعه و از دانشمندان مشهور حوزه علمیه نجف بود، در سفرش به ایران و زیارت حضرت رضا ـ علیه السّلام ـ با كربلایی كاظم دیدار كرد و از كار او غرق در شگفتی شد، در حالی كه خود او نیز حافظ قرآن بود و با زحمت وصرف وقت و تلاش بسیار، قرآن را حفظ نموده و با تمرین بسیار می‌كوشید آن را فراموش نكند.
مرحوم شهرستانی او را به همراه خود به عراق برد و نشست‌های متعددی با شركت حافظان قرآن از كشورهای عربی تشكیل داد و از آنان خواست تا كربلایی كاظم را بیازمایند و آنان نیز او را از نظر تلاوت، حفظ، معكوس خواندن و كشف آیات مورد نظر، بدون فوت وقت آزمودند و همگی از كار او شگفت زده شدند.
مرحوم آیت الله بروجردی
كربلایی كاظم به محضر مبارك آیت الله بروجردی رفت و آن عالم گرانمایه، ضمن اینكه او را مورد تفقّد قرار داد، چندین آیه و سوره از وی پرسید و كربلایی كاظم بی‌درنگ شروع به خواندن ادامه آیات كرد و آن قدر خواند كه همه را به تعجّب واداشت.
در آن هنگام، مرحوم آیت الله بروجردی آیه‌ای را تلاوت كرد كه كربلایی كاظم گفت: آقا! اشتباه تلاوت كردید.
هنگامی كه قرآن را آوردند، دیدند او درست می‌گوید.
آیت الله جعفر سبحانی
ایشان كه از علمای بزرگ و دانشمندان ممتاز قم است در مورد كربلایی كاظم می‌گوید:
عصر روزی وارد مدرسه فیضیه شدم دیدم حافظ قرآن، كنار باغچه مدرسه نشسته است و گروهی بر گرد او حلقه زده و از او قرآن می‌پرسند و او پاسخ می‌دهد.
من هم جلوتر رفتم و دو مورد از دو سوره «صافات» و «ص» از ایشان پرسیدم كه با سرعت ودقت، از حفظ، پاسخ مناسب را داد، قرآن كوچكی از جیب در آوردم و از او خواستم تا آیه‌ای را كه من می‌خوانم پیدا كند و او بی‌درنگ قرآن را گرفت و با یك قبضه گشود و گفت: بفرما! این آیه مورد نظر شما! وقتی نگاه كردم با شگفتی بسیار دیدم در همان صفحه است.
شهید سید عبدالحسین واحدی از سران فدائیان اسلام
شهید واحدی با زحمت زیاد ازچند سوره، كلماتی را به طوری كنار هم تنظیم كرده بود كه وقتی در محضر جمعی از علماء آنها را خواند هیچ یك از آنها احتمال نداده بودند كه آن آیه از قرآن نباشد ولی كربلایی كاظم به او گفت:
این كلمه را از فلان سوره و آن كلمه را از فلان سوره و تقریباً بیست كلمه را از بیست سوره، همه را یك به یك نام برد و قبل و بعد آن كلمه‌ها را از همان سوره‌ای كه نام می‌برد تلاوت می‌كرد و گفت: چند و او هم از جیب برای اتصال كلمات بین آنها گذاشته‌ای! می‌خواهی مرا امتحان كنی.
مرحوم كربلایی كاظم در روز عاشورای سال 1378 هجری قمری در قم وفات كرد و در قبرستان نو مدفون گردید.
[1] . نور ولایت، ص 32.
بهترين روش حفظ قرآن - محمد حسين اجرائي

 

montazer

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
توبه شعوانه فاحشه باشنیدن آیات قرآن

فاضل نراقی در كتاب معراج‌السعاده نوشته است: در بصره زنی بود به نام شعوانه. مجلسی در بصره از فسق و فجور منعقد نمی‌شد مگر این كه شعوانه در آن حضور می‌یافت. روزی با جمعی از كنیزان خود در كوچه‌های بصره می‌گذشت، به در خانه‌ای رسید كه از آن خروش بلند بود. گفت: سبحان الله! در این جا خروش و غوغایی است. كنیزی را به اندرون خانه فرستاد تا از امر جویا شود. آن كنیز رفت و برنگشت. كنیز دیگری را فرستاد. او هم رفت و برنگشت. كنیز سومی را فرستاد و به او سفارش كرد كه زود برگردد. كنیز رفت و برگشت. گفت: ای خاتون، این غوغای مردگان نیست، ماتم زندگان است، ماتم بدكاران و نامه‌ سیاهان است! شعوانه چون این را شنید خود به اندرون رفت. دید واعظی در آن جا نشسته و جمعی دور او فراهم آمده‌اند و ایشان را موعظه می‌كند و از عذاب خدا، می‌ترساند و ایشان همگی بر گریه و زاری مشغولند. هنگامی كه شعوانه به داخل رسید، واعظ این آیه را تفسیر می‌كرد.
إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَكانٍ بَعِیدٍ سَمِعُوا لَها تَغَیُّظاً وَ زَفِیراً * وَ إِذا أُلْقُوا مِنْها مَكاناً ضَیِّقاً مُقَرَّنِینَ دَعَوْا هُنالِكَ ثُبُوراً؛[1] هنگامی كه این آتش، آنان را از مكانی دور ببیند، صدای وحشتناك و خشم‌آلودش را كه با نفس زدن شدید، همراه است، می‌شنوند و هنگامی كه در جای تنگ و محدودی از آن افكنده شود، در حالی كه در غل و زنجیرند، فریاد واویلای آنان بلند می‌شود!
شعوانه چون این آیات را شنید، سخت در او اثر كرد و گفت: ای شیخ، من یكی از روسیاهان درگاهم، آیا اگر توبه كنم خداوند مرا می‌آمرزد؟
واعظ گفت: البته اگر توبه كنی خدا تو را می‌آمرزد، اگر چه گناه تو مثل گناه شعوانه باشد.
گفت: شعوانه منم كه بعد از این، گناه نكنم.
واعظ گفت: خدا اَرحم الرّاحمین است و البته اگر توبه كنی آمرزیده می‌شوی.
شعوانه گریه كرد و بندگان و كنیزان خود را آزاد كرد و مشغول عبادت شد و تلافی گذشته‌های خود را می‌نمود، به نحوی كه بدنش گداخته شد و به نهایت ضعف و ناتوانی رسید.
روزی در بدن خود نگریست، خود را بسیار ضعیف و نحیف دید. گفت: آه، آه! در دنیا به این نحو گداخته شدم، نمی‌دانم در آخرت جانم چگونه است! پس ندایی از غیب به گوش او رسید كه: دل خوش‌دار، ملازم درگاه ما باش، تا در روز قیامت ببینی جزای ما را.
نیامد در این در كسی عذر خواه كه سیل ندامت نَشُسْتَن گناه[2]
[1] . سوره فرقان، آیه 12ـ13.
[2] . مصطفی محمدی اهوازی، چهل داستان از عظمت قرآن، ص 80.
 

montazer

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
اثر اعجاب‌برانگیز قرآن برمسیحی

سیّد قطب، دانشمند روشنفكر و مفسر قرآن كریم در ذیل آیه 38 سوره یونس این چنین نقل می‌كند: ما شش نفر بودیم كه با یك كشتی مصری عازم نیویورك شدیم. از صد و بیست سرنشین، فقط ما مسلمان بودیم. روز جمعه‌ای به این فكر افتادم كه با اجازه ناخدای كشتی، نماز جمعه را برپا كنیم. هنگامی كه خطبه‌های نماز را می‌خواندم. مسافران دیگر كشتی، دور تا دور ما جمع شده بودند و به سخنان من گوش می‌دادند. بعد از نماز، خانمی مسیحی كه اهل یوگسلاوی بود و به شدت تحت تأثیر قرار گرفته بود، با چشمان پر از اشك جلو آمد و گفت: زبانی كه شما با آن سخن می‌گفتید آهنگ و اثر خاصی داشت. ولی در میان سخنان شما، گاهی جملاتی وجود داشت كه موسیقی و آهنگ ویژه‌ای داشت و اثر عمیق‌تری بر من می‌گذاشت. به گونه‌ای كه لرزه بر اندامم می‌افتاد و من احساس می‌كردم، شما لبریز از روح‌القدس شده‌اید. مدتی كه فكر كردم، فهمیدم آن خانم مسیحی از آیات قرآنی كه در خطبه‌ها می‌خواندم، شدیداً متأثّر شده بود. این نكته، اعجاب مرا برانگیخت كه چطور خانمی كه هیچ عربی نمی‌داند، این گونه تحت تأثیر موسیقی قرآن قرار می‌گیرد[1].

[1]. مجلّه بشارت، سال اول، شماره سوم، ص 31.
 
بالا