You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser.
●●● ابیات ناب شروع شده با حرف گ ●●●
کاربر با تجربه
"بازنشسته"
گاه گویم که بنالم ز پریشانی حالم
باز گویم که عیان هست چه حاجت به بیان است
سعدی
کاربر با تجربه
"بازنشسته"
گر چنان است که روزی من مسکین گدا را
به در غیر ببینی، ز در خویش برانم
سعدی
کاربر با تجربه
"بازنشسته"
گر مرد رهی میان خون باید رفت
از پـای فتـــاده سرنگون باید رفت
عطار نیشابوری
گر نمی کوشی به درمانم به آزارم مکوش
مرهــم دل نیستی، بر سینه پیکانی چرا؟
حمید سبزواری
گر تو خواهی عزت دنیا و دین
عُــزلتی از مــــردم دنیــا گزین
سهایی
گفت آسان گیــر بــر خــــود کارها کـز روی طبع
سخت می گیرد جهان با مردمان سخت کوش
حافظ
گفتم از دل بــــرود چــــون ز مقابل برود
غافل از اینکه چو رفت از پی او دل برود
امید اصفهانی
کاربر با تجربه
"بازنشسته"
گفته بــــودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی
سعدی
کاربر با تجربه
"بازنشسته"
گفتم از دل بــــرود چــــون ز مقابل برود
غافل از اینکه چو رفت از پی او دل برود
امید اصفهانی
گفتم که خطا کردی و تدبیر نه این بود
گفتا چه تــوان کرد که تقدیر چنین بود
حافظ
گفتن بسیار نـــه از نَغــزی است
ولوله ی طبل ز بی مغــزی است
جامی
گفتی انــــدر خـــواب بینی بعــــــد از این روی مــــرا
ماه من در چشم عاشق آب هست و خواب نیست
رهی معیری
گفتی: به تو بگذرم از شوق بمیری
قـربــان سرت بگــذر و بگـــذار بمیرم
بیدگلی
کاربر با تجربه
"بازنشسته"
گفتی کـه بــه دل شکستگان نزدیکیم
ما نیز دلی شکسته داریم ای دوست
نظامی
گلــــی کــــه تــــربیت از دست بــاغبـــــان گرفت
اگر به چشمه ی خورشید سرکشد خود روست
حافظ
گنج بی مــار و گل بی خار نیست
شادی بی غم در این بازار نیست
مولوی
گنج خواهی در طلب رنجــی ببر
خرمن از می بایدت، تخمی بکار
سعدی
گنـــه کــــــردن و بی بـاک بودن
بسی آسان تر از پوزش نمودن
اسعد گرگانی
گوش کن با لب خامــوش سخـن می گویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست
هوشنگ ابتهاج
کاربر با تجربه
"بازنشسته"
گویند دل به آن بت نامهــربان مده
دل آن زمان ربود که نامهربان نبود
اصلی قمی
گهی از خنده گلریزی، مگر ای غنچه! گلزاری؟
گهــی از گریــــه لبریـــزی مگـر ای ماه! دریایی
مهدی سهیلی
گیرم پــــدر تـــو بــود فاضل
از فضل پدر تو را چه حاصل
سعدی
گــــر با دگـــران بــه از منی، وای به من
ور با همه کس همچو منی، وای همه
ابوسعید ابوالخیر
گر بدانی حال من گریان شوی بی اختیار
ای که منـــع گریه بی اختیــارم می کنـی
وحشی بافقی
کاربر با تجربه
"بازنشسته"
گر به چشم ما جانا، جلوه های ما بینی
در حــــرم اهـــل دل جلـوه ی خـــدا بینی
رهی معیری
گـــرت از دست بر آیـــد دهنی شیریــن کـن
مردی آن نیست که مشتی بزنی بر دهنی
سعدی
گر تو باشی می توان صد سال بی جان زیستن
بی تو گر صــــد جان بود یک لحظه نتوان زیستن
عاشق اصفهانی
گــر تـــوکل می کنی در کـار کن
کشت کن پس تکیه بر جبار کن
مولوی
گر چه دوری می کنم بی صبـر و آرامم هنوز
می نمایم اینچنین وحشی ولی رامم هنوز
وحشی بافقی
کاربر با تجربه
"بازنشسته"
گرچــه رفتی، ز دلم حسرت روی تـو نرفت
در این خانــه به امیـــد تـــو باز است هنوز
عماد خراسانی
گرچه صـــد پروانــه را شمعیم از سوز درون
صد هـزاران شمع را از شور جان پروانه ایم
مسعود فرزانه
گر چه مجنونم و صحرای جنون جای من است
لیک دیوانــــه تر از مــــن دل شیدای من است
فرخی یزدی
گرچــه می دانم نمیای ولی هـر دم ز شوق
سوی در می آیم و هر سو نگاهی می کنم
هدایت طبرستانی
گرچه هر لحظه مدد می دهدم و چشم پر آب
دل ســودا زده در ســوز و گـــــداز است هنــوز
عماد خراسانی
گرچه یاران همه از شادی ما غمگینند
بــاز شادیم که یـــاران ز غم ما شادند
قیصر امین پور
کاربر با تجربه
"بازنشسته"
گر حیات جاودان بی عشق باشد مرگ باشد
لیک مــــرگ عاشقان باشـــد حیـــات جاودان
شهریار
گر غم لشکر انگیزد کـه خــــون عاشقان ریــزد
من و ساقی به هم سازیم و بنیادش براندازیم
حافظ
گر ز مسجد به خرابـات شــدم خـرده مگیر
مجلس وعظ دراز است و زمـان خواهد شد
حافظ