یک مردپس ازمرگش بافرشته ای درجهنم روبروشد.فرشته به اوگفت شمادرطول حیاتتان هرگونه کارخوبی انجام داده باشید،اینکاربه شماکمک خواهدکرد.ان مردپاسخ داد:من هرگزدرطول عمرم کارخوبی انجام نداده ام.فرشته اصرارکردخوب فکرکنید.ان مردسپس به یاداوردکه یکبار،هنگامکه ازمیان جنگلی عبورمیکرد،عنکبوتی راسرراه دیده برای انکه انراله نکند،راهش راکج کرده وبازمیگردد./فرشته نیزلبخندی زده ویک تارعنکبوت ازاسمان سرازیرشدتاان مردبابالارفتن ازان واردبهشت شود.دراین میان دیگرمحکومین جهنمی ازفرصت استفاده کرده تا ازان بالا روند،امامردچرخشی کردوشروع به هل دادن انها کرد،چراکه میترسیدان تارپاره شود.دراین لحظه ان تارپاره شدومردمجدداًدرجهنم پرتاب شد.فرشته گفت چه حیف!خودخواهی اوباعث شدتاتنها عمل خوبی که درزندگیش انجام داده بود،تبدیل به بدی شود.