بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا صاحب الزمان(ع)
السلام علیکم و رحمه الله و برکاته
عبدالله گوید : نمی دانم چگونه این قصه را برایت بگویم. داستانی که قسمتی از زندگی ام بود و مسیر زندگی ام را به کلی دگرگون ساخت. در حقیقت دلم نمی خواست پرده از ان بردارم ... ولی به خاطر احساس مسئولیت در برابر خداوند عزوجل .... و ترساندن جوانانی که از فرمان او سرپیچی می کنند ... و ان دسته از دخترانی که به دنبال وهمی دروغین که نام ان را عشق گذاشته اند,هستند... تصمیم به گفتن ان گرفتم
سه دوست بودیم که بی فکری و غرور ما را دور هم جمع کرده بود. نه,هرگز بلکه چهار نفر بودیم ... شیطان چهارمین نفرمان بود.
کار ما به تور انداختن دختران ساده بوسیله سخنان شیرین و بردن انها به مزارع دوردست بود ... و در انجا تازه می فهمیدند که ما به گرگ هایی مبدل شده ایم که به التماس هایشان توجهی نمی کنیم بعد از اینکه احساس در قلب هایمان مرده بود
السلام علیک یا صاحب الزمان(ع)
السلام علیکم و رحمه الله و برکاته
عبدالله گوید : نمی دانم چگونه این قصه را برایت بگویم. داستانی که قسمتی از زندگی ام بود و مسیر زندگی ام را به کلی دگرگون ساخت. در حقیقت دلم نمی خواست پرده از ان بردارم ... ولی به خاطر احساس مسئولیت در برابر خداوند عزوجل .... و ترساندن جوانانی که از فرمان او سرپیچی می کنند ... و ان دسته از دخترانی که به دنبال وهمی دروغین که نام ان را عشق گذاشته اند,هستند... تصمیم به گفتن ان گرفتم
سه دوست بودیم که بی فکری و غرور ما را دور هم جمع کرده بود. نه,هرگز بلکه چهار نفر بودیم ... شیطان چهارمین نفرمان بود.
کار ما به تور انداختن دختران ساده بوسیله سخنان شیرین و بردن انها به مزارع دوردست بود ... و در انجا تازه می فهمیدند که ما به گرگ هایی مبدل شده ایم که به التماس هایشان توجهی نمی کنیم بعد از اینکه احساس در قلب هایمان مرده بود