✔✔✔ علت ها و اسرار و حکمت های همه چیز ✔✔✔

یار آقا

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
علّت خلقت آدم بدون پدر و مادر و آفرينش عيسى بدون پدر و ايجاد سائرين از پدر و مادر
على بن احمد بن محمّد رضى اللَّه عنه مى‏گويد: محمّد بن ابى عبد اللَّه كوفى، از موسى بن عمران نخعى از عمويش حسين بن يزيد نوفلى، از على بن سالم‏ «1»، از پدرش، از ابو بصير نقل كرده كه وى گفت: محضر حضرت ابى عبد اللَّه عليه السّلام عرضه داشتم: چرا خداوند عزّ و جلّ آدم عليه السّلام را بدون پدر و مادر و عيسى عليه السّلام را بدون پدر و ساير مردمان را از پدران و مادران آفريد؟

امام عليه السّلام فرمودند:
تا مردم به تمام قدرت و كمال توانايى او پى برده و بدانند كه حقّ تعالى میتواند مخلوقى را از مادر به تنهايى بدون پدر بيافريند چنانچه قادر است موجودى را بدون وجود پدر و مادر ايجاد نمايد و اقدام به آن نمود تا مردم بدانند كه حضرتش به هر چيزى قادر و توانا است.


(1)- مرحوم ممقانى در رجال فرموده: وى امامى و مجهول الحال مى‏باشد.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: ندا66

یار آقا

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
سرّ اين كه چرا خداوند عزّ و جلّ ارواح را كه مجرّد و در محلّى رفيع بودند در ابدان قرار داد
علىّ بن احمد از محمّد بن ابى عبد اللَّه، از محمّد بن اسماعيل برمكى نقل كرده كه وى گفت: جعفر بن سليمان بن ايّوب خزّاز از عبد اللَّه بن فضل هاشمى نقل كرد كه گفت:
محضر حضرت ابى عبد اللَّه عليه السّلام عرض كردم:
چرا خداوند عزّ و جلّ ارواح را كه در ملكوت اعلى و در محلّى رفيع بودند در ابدان قرار داد؟



امام عليه السّلام فرمودند:
خداوند تبارك و تعالى مى‏دانست ارواح با اين علوّ و شرافتى كه دارند اگر به حال خود واگذارده شوند اكثر آنها ادّعاء ربوبيّت كرده و هر كدام نداء (أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى‏) سر مى‏دادند لذا به قدرت كامله‏اش آنها را در ابدان مادى كه از ابتداء بر ايشان تقدير كرده بود قرار داد و بدين ترتيب رحمتش را شاملشان نمود و به همين منظور بعضى را به برخى محتاج و دسته‏اى را بر گروهى معلّق و جمعى را در دنيا بر جماعتى برتر و درجه تعدادى را بر عددى در آخرت متفوّق ساخت و همچنين به واسطه بعضى‏
برخى ديگر را كفايت نمود و رسل و سفرايش را بر ايشان مبعوث داشت و نمايندگان و حجّت‏هايش را با بشارت و انذار بر آنها گمارد تا آنها ايشان را بر انجام مراسم عبوديّت و خاكسارى در مقابل معبودشان امر نموده و به انواع و انحاء تعبّدات راهنمايى كنند، و همچنين در دنيا و آخرت بر آنها عقوبت و پاداش قرار داد تا بدين وسيله ايشان را در انجام كارهاى شايسته راغب و از كارهاى ناپسند باز دارد و نيز بدين طريق آنها را به طلب معاش و تجارت دلالت نمود و نتيجه اين همه الطاف و عنايات اين شد كه ارواح دانستند رب نبوده بلكه مربوب هستند و بندگانى بوده كه آفريده حضرت خالق مى‏باشند از اين رو به عبادت بارى تعالى روى آوردند و بدين ترتيب مستحق نعيم ابدى و فردوس جاودانى شده و از وحشت در امان ماندند.


سپس حضرت فرمودند: اى پسر فضل خداوند تبارك و تعالى نظرش به بندگان بهتر است از نظر آنها به خودشان، آيا نمى‏بينى برخى از ايشان طالب تفوّق بر غير بوده به حدّى كه اين معنا ايشان را به سر حدّ دعواى ربوبيّت كشانده و بعضى ديگر از ايشان حبّ جاه و بزرگى باعث شده كه ادّعاى پيامبرى كنند بدون اين كه استحقاقش را داشته باشند و گروهى ديگر ادّعاى امامت نموده در حالى كه لايق آن نبوده و علاوه بر آن نقص و عجز و سستى و فقر و درد و استحقاق عقوبت را در خود احساس نموده و مى‏دانند كه مرگ بر ايشان غالب بوده و اجتماعشان را متفرق مى‏سازد.


اى پسر فضل، خداوند تنها آنچه را كه براى بندگان صلاح است پيش آورده و كوچكترين ظلمى به ايشان نمی‏كند ولى خودشان به خود ستم مینمايند.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: ندا66

یار آقا

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
چرا حوّا به حوّا نامیده شد؟؟؟
علىّ بن احمد بن محمّد رضى اللَّه عنه مى‏گويد: محمّد بن ابى عبد اللَّه كوفى، از موسى بن عمران نخعى، از عمويش حسين بن يزيد نوفلى، از على بن ابى حمزه، از ابى بصير، از حضرت ابى عبد اللَّه عليه السّلام نقل نموده كه آن حضرت فرمودند: به خاطر اين حوّا را حوّا ناميده‏اند كه از حىّ و زنده آفريده شده، خداوند عزّ و جلّ در قرآن فرموده:
خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها (خداوند متعال شما را از يك نفس‏ آفريد و از آن همسرش را خلق نمود).
 

یار آقا

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
سرّ كيفيت پيدايش نسل‏
محمّد بن حسن بن احمد بن وليد رضى اللَّه عنه مى‏گويد: احمد بن ادريس و محمّد بن يحيى عطّار جميعا نقل كرده و گفته‏اند: محمّد بن احمد بن يحيى بن عمران اشعرى از احمد بن حسن بن على بن فضّال، از احمد بن ابراهيم بن عمّار از ابن نويه از زراره حكايت كرده كه وى گفت: از حضرت ابو عبد اللَّه عليه السّلام راجع به كيفيّت پيدايش نسل و تكثير ذريّه جناب آدم عليه السّلام سؤال شد، سائل عرضه داشت: گروهى از مردم‏ معتقدند خداوند تبارك و تعالى به حضرت آدم عليه السّلام وحى نمود كه دخترانش را به كابين پسران خود درآورد و بدين ترتيب نسل حضرتش تكثير شد لذا تمام انسانها در اصل از خواهر و برادر مى‏باشند، آيا اين اعتقاد صحيح است؟

حضرت فرمودند: خداوند منزّه است از اين گفتار، آنان كه اعتقادشان اين است در واقع معتقدند كه حقّ عزّ و جلّ خلقت و آفرينش احباب و انبياء و سفراء و حجج و مؤمنين و مؤمنات و مسلمين و مسلمات را از حرام اختيار نموده و قدرت نداشت كه آنها را از حلال ايجاد نمايد در حالى كه عهد و پيمان بسته كه خلق را از راه حلال ايجاد نموده و ايشان را پاك و پاكيزه و طيّب و منزّه از هر آلودگى بيافريند.


به خدا سوگند برايم نقل كردند كه يكى از چهارپايان اشتباها روى خواهرش جست و بعد از آن كه پايين آمد و معلوم شد كه آن ماچه خواهرش بوده ذكر خود را بيرون آورد و سپس با دندانهايش آن را گرفت و كند و بعد افتاد و مرد.


زراره مى‏گويد: سپس از آن جناب راجع به خلقت حوّاء سؤال شد، سائل عرضه داشت:
گروهى نزد ما هستند كه مى‏گويند خداوند عزّ و جلّ حوّا را از آخرين دنده‏هاى چپ آدم عليه السّلام آفريده، آيا اين گفتار صحيح است؟
حضرت فرمودند: خدا منزّه است از اين گفتار، گويندگان اين كلام آيا معتقدند خدا قدرت نداشت همسر آدم را از غير دنده او بيافريند؟ اين قائلين با كلامشان راه را براى سخن گفتن اهل تشنيع باز و هموار نموده و در واقع با اين سخنشان مى‏گويند: جزئى از آدم با جزء ديگرش ازدواج نموده، چه شده ايشان را كه چنين مى‏گويند، خدا ميان ما و آنان حكم كند.
سپس حضرت فرمودند: خداوند تبارك و تعالى وقتى آدم را از گل آفريد و فرشتگان را فرمان داد به او سجده كنند و آنها هم اطاعت كرده و سجده‏اش كردند خواب را بر وى غالب نمود و در اين حال انسانى (حوّا) را جهت او آفريد و وى را در گودى بين دو كفل آدم قرار داد و بدين ترتيب مقدّر فرمود كه زنان تابع و پيرو مردان باشند بارى حوّا به جنب و جوش و حركت درآمد و از حركتش آدم از خواب بيدار شد در اين وقت به حوّا نداء آمد كه از آدم دور شود، آدم نظرش به او افتاد، آفريده‏اى زيبا و انسانى خوش منظر كه شباهت به صورت خودش داشت را ديد منتهى با اين فرق كه او زن بود و آدم مرد، با وى سخن گفت، حوّا نيز متقابلا به زبان آدم با وى تكلّم كرد، آدم گفت: تو كيستى؟
حوّا اظهار داشت: آفريده‏اى هستم كه خداوند متعال مرا به اين هيئت كه مى‏بينى خلق نموده.

آدم به درگاه جلال عرضه داشت: پروردگارا، اين انسان خوش‏منظرى كه آفريده‏اى و همدم و مونس من قرار داده‏اى كيست؟


حقّ تبارك و تعالى فرمود: اين كنيز من حوّا است، آيا دوست دارى با تو بوده و مونست باشد و با تو سخن گفته و فرمانت را اطاعت كند؟


آدم عرضه داشت: آرى دوست دارم و تا مادامى كه باشم شكر و سپاس تو را بر اين نعمت به جاى آورم.


خداوند تبارك و تعالى فرمود: او را از من خواستگارى كن زيرا كنيز من بوده و جهت تمايلات غريزى و شهوى مناسب است.


ناگفته نماند كه قبلا خداوند منّان در جناب آدم اين نيرو و قوّه شهوت را قرار داده و وى را به مقتضيات آن آگاه ساخته بود.


بارى آدم عرض كرد اگر او را از تو خواستگارى كنم خشنودى تو به چيست؟


حقّ عزّ و جلّ فرمود: به اين است كه معالم و احكام دين من را به او تعليم كنى.


آدم عرض كرد: اگر به اين راضى هستى، پس چنان خواهم نمود.


حقّ تعالى فرمود: همين را خواستارم و او را به تزويج تو در آورده و همسرت قرار دادم پس او را در آغوشت بگير.


پس از آن آدم به حوّا فرمود: پيش بيا.


حوّا عرضه داشت: بلكه تو بايد پيش بيايى، پس خداوند عزّ و جلّ به آدم امر نمود كه تو به نزد او برو، آدم نيز چنين كرد و اگر حقّ تعالى چنين فرمانى به آدم نمى‏داد مى‏بايست زنان به سوى مردان رفته تا خواستگارى خود را به اين نحو كرده باشند، اين است قصّه و حكايت حوّا صلوات اللَّه عليها.

علل الشرایع
 

یار آقا

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
سرّ ناميدن ادريس عليه السّلام را به ادريس‏
ابو عبد اللَّه محمّد بن شاذان بن احمد بن عثمان پرواذى مى‏گويد: ابو على محمّد بن محمّد بن حرث بن سفيان حافظ سمرقندى از صالح بن سعيد ترمذى از عبد المنعم بن ادريس از پدرش، از وهب بن منبه نقل نموده كه حضرت ادريس عليه السّلام مردى بلند قامت بوده كه شكمش درشت و سينه‏اش فراخ و جسدش كم مو ولى سرش موى انبوه داشت، يكى از دو گوشش بزرگتر از ديگرى و سينه‏ اش نازك و صدايش ظريف و قدم‏هايش در وقت راه رفتن كوچك و نزديك هم بود. «1» و سرّ ناميدنش به ادريس اين بود كه بسيار حكمت‏هاى الهى و سنن و احكام دينى و اسلامى را تدريس نمود.
او بارزترين و شاخص‏ترين افراد طائفه‏اش محسوب مى‏شود، وى در عظمت خداى عزّ و جلّ انديشيد و سپس فرمود: اين آسمان‏ها و زمين‏ها و مخلوقات بزرگ و خورشيد و ماه و ستارگان و ابر و باران و اين همه اشياء ديگر كه موجود مى‏باشند پروردگارى داشته كه تدبير آنها به دست با كفايت او بوده و با قدرتش آنها را اصلاح مى‏فرمايد، پس مرا با او چه كار و چطور حقّ عبادتش را ادا كنم؟
پس با قومش به خلوت نشست و آنها را موعظه كرده و متذكر ساخت و همواره ايشان را تهديد و تخويف نموده و به عبادت و كرنش در مقابل خالق اين مخلوقات خواند.
پيوسته دعوت‏شدگان او را اجابت كرده تا اين كه تعدادشان به هفت و سپس به هفتاد و بعد به هفتصد و بالاخره به هزار نفر رسيد.
و وقتى عدد آنها به هزار تن رسيد جناب ادريس عليه السّلام به ايشان فرمود:
بياييد از بين اخيار و خوبان خود صد نفر را برگزينيم.
پس از بين نيكان صد تن انتخاب كرده و از ميان صد نفر هفتاد مرد جدا كرده و سپس از بين هفتاد نفر، ده تن و از ميان آنها هفت نفر را برگزيدند آنگاه جناب ادريس عليه السّلام به ايشان فرمودند:
بياييد تا اين هفت نفر دعاء كرده ما آمين بگوييم شايد پروردگار ما را بر عبادت و پرستش خود راهنمايى فرمايد.
پس آن هفت نفر دست‏ها بر زمين نهاده و دعاء طولانى نمودند ولى بر ايشان امرى واضح و مطلبى روشن نشد، سپس دست‏ها به طرف آسمان بالا بردند، خداوند عزّ و جلّ به حضرت ادريس عليه السّلام وحى نمود و او را خبر داد و وى و آنان كه با حضرتش آمين مى‏ گفتند را بر عبادتش راهنمايى نمود، ايشان پيوسته خداى را پرستش كرده و ابدا براى ذات با جلالش شريكى نمى‏آوردند تا وقتى كه حقّ تعالى ادريس را به آسمان برد و تابعين او و كسانى كه از دينش پيروى‏
مى ‏كردند منقرض شده مگر قليلى كه باقى مانده بودند، پس از آن بين آنها اختلاف شد و حادثه ‏ها آفريده و بدعت‏ها بوجود آوردند تا زمان نوح عليه السّلام فرا رسيد.
______________________________
(1)- چنين به نظر مى‏رسد كه روايت مذكور ضعيف باشد زيرا به اعتقاد ما انبياء نبايد عيب خلقى و جسمى داشته باشند و به نظر مى‏رسد كه خصوصيت مزبور عيب محسوب شود و همين معنا موجب وهن در روايت و عدم اعتماد بر آن مى‏گردد.

علل الشرایع
 
آخرین ویرایش:

یار آقا

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
سرّ ناميدن نوح عليه السّلام را به نوح‏
حديث (1) پدرم رضى اللَّه عنه فرمود: سعد بن عبد اللَّه‏ «1» از احمد بن محمّد بن عيسى، از عبّاس بن معروف‏ «2»، از على بن مهزيار «3» از احمد بن حسن ميثمى از كسى كه نامش را برده‏ «4» از حضرت ابى عبد اللَّه عليه السّلام، آن جناب فرمودند:
اسم نوح عليه السّلام عبد الغفّار بود و از اين جهت به نوح ناميده شد كه بر نفس خويش نوحه و زارى مى نمود.

حديث (2) محمّد بن حسن بن احمد بن وليد رضى اللَّه عنه مى‏گويد: محمّد بن حسن صفّار از احمد بن محمّد بن عيسى، از عبد الرحمن بن ابى نجران‏ «5» از سعيد بن جناح‏ «6»، از برخى اصحاب، از حضرت ابى عبد اللَّه عليه السّلام، فرمودند:
اسم نوح عليه السّلام عبد الملك بود و از اين جهت او را نوح خواندند كه پانصد سال گريست.

حديث (3) پدرم رضى اللَّه عنه فرمود: محمّد بن يحيى عطّار «7»، از حسين بن حسن بن ابان‏ «8»، از محمّد بن اورمة «9»، از كسى كه يادش كرده، از سعيد بن جناح، از مردى، از حضرت‏ ابى عبد اللَّه عليه السّلام، فرمودند: اسم نوح عليه السّلام عبد الاعلى بود و از اين جهت نوح خوانده شد كه پانصد سال گريست.

مصنّف اين كتاب (مرحوم صدوق) مى‏گويد: اخبار و احاديث راجع به نام حضرت نوح عليه السّلام با هم متّفق بوده و اختلافى بينشان نيست در اين كه جملگى ابتداء اسم آن حضرت را كلمه «عبد» ثبت كرده و بدين ترتيب عبد الغفّار، عبد الملك و عبد الاعلى معرّفى نموده‏اند.

______________________________
(1)- سعد بن عبد اللَّه قمى اشعرى، جليل القدر، واسع الاخبار، كثير التّصانيف و ثقه مى‏باشد.
(2)- عبّاس بن معروف قمى، صحيح و ثقه مى‏باشد.
(3)- على بن مهزيار اهوازى، ثقه و صحيح و جليل القدر، واسع الرّواية بوده و سى و سه كتاب دارد.
(4)- چون تصريح به اسم راوى مزبور نشده حديث را اصطلاحا مرسل خوانند.
(5)- عبد الرحمن بن ابى نجران كوفى از حضرت ثامن الحجج عليه السّلام روايت مى‏كند و ثقه و معتمد مى‏باشد.
(6)- اصلش كوفى است ولى در بغداد مى‏زيسته و در آنجا از دنيا رفته، وى از حضرت ابى الحسن و ثامن الحجج عليهما السّلام روايت مى‏كند و ثقه مى‏باشد.
(7)- محمّد بن يحيى ابو جعفر العطّار القمى، وى از بزرگان و شيوخ اماميّه است، ثقه و عين و كثير الحديث مى‏باشد.
(8)- حسين بن حسن بن ابان امام عسكرى عليه السّلام را درك ولى از آن حضرت روايت نكرده، مرحوم علامه وى را توثيق نموده است.
(9)- نجاشى در باره‏اش فرموده: ابن وليد او را غالى توصيف كرده و به متفرّداتش اعتمادى نيست.


علل الشرایع شیخ صدوق رحمة الله علیة
 

یار آقا

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
سرّ ناميدن طوفان به طوفان و جهت پيدايش قوس‏
ابو عبد اللَّه محمّد بن شاذان بن احمد بن عثمان پروازى مى‏گويد: ابو على محمّد بن محمّد بن الحرث بن سفيان حافظ سمرقندى از صالح بن سعيد ترمذى، از عبد المنعم بن ادريس، از پدرش، از وهب بن منبه وى مى‏گويد: اهل كتاب گفته ‏اند:

در زمانى كه آب كره زمين را در خود فرو برد و آن را غرق نمود، ابليس در فضاى بالاى زمين مى‏زيست و به واسطه نيروى اعطايى حقّ تعالى و چاره انديشى كه پروردگار منّان تعليمش فرموده بود بين زمين و آسمان حركت مى‏كرد و عساكر و لشكريانش نيز بالاى آب در تردّد و سير بودند، جنّ‏ها به هيئت باد درآمده و بالاى آب مى‏وزيدند و به همين جهت است كه وقتى خلقت جنّ را مى‏خواهند توصيف كنند مى‏گويند: مانند باد و سرعت آن حركت مى‏كند.
و سرّ ناميدن طوفان‏ «1» به اين نام آن است كه آب تمام اشياء را در خود فرو برده و بالاى آنها قرار مى‏ گيرد و زمانى كه جناب حضرت نوح عليه السّلام از كشتى پياده شد حقّ عزّ و جلّ به او وحى نمود كه اى نوح مخلوقات را براى عبادت خود آفريده و امرشان نمودم تا اطاعت من كنند ولى نافرمانى كرده و غير من را پرستيدند و به همين جهت مستوجب غضب من شده لذا ايشان را غرق كردم ولى جهت امان بندگان و آنان كه مرا عبادت مى‏كنند نه ديگرى را و نيز به منظور حفظ بلاد و شهرهاى ايشان و همچنين به خاطر آن دسته از مخلوقاتى كه به عهدشان وفاء كرده و غير من را اتخاذ نكردند كمان را قرار داده و آن را بين خود و بندگان مطيعم محكم و استوار نمودم تا به واسطه آن تا روز قيامت از غرق شدن مصون مانند.
نوح از اين خبر مسرّت بخش خوشحال شد و اين خبر را به عنوان مژده به گوش بندگان رسانيد.
البته كمان در آن وقت داراى تير و زه بود ولى بعدا حقّ عزّ و جلّ تير و زه را از آن كند و خود كمان را جهت بندگان مطيعش و حفظ بلاد ايشان امان از غرق شدن قرار داد.
______________________________
(1)- كلمه «طوفان» يعنى آب زيادى كه به آنچه رسد آن را در خود حل و غرق نمايد و بالايش قرار گيرد و نيز به هر باد يا آتش شديد و زيادى كه اشياء را طعمه خود قرار دهد گفته مى‏شود.
 
بالا