✔✔✔ علت ها و اسرار و حکمت های همه چیز ✔✔✔

یار آقا

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
www.ayehayeentezar.com_gallery_images_29622910323174591838.gif


picture.php
اول سلام به مهدی فاطمه بعد سلام به شما دوستان

همونطور که از اسمش معلومه میخوام یه تاپیکی رو شروع کنم که اطلاعات همه از جمله خودمو میبره بالا
تمامی مطالب از احادیث ائمه اطهار(ع) می باشد.از کتابی که در تاپیک معرفی تخصصی کتاب معرفی شده

التماس دعا
 
آخرین ویرایش:

یار آقا

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
سرّ كشيدن گردن در ركوع‏

على بن حاتم از ابراهيم بن على، از احمد بن مختار انصارى از حسن بن على علوى، از ابو حكيم زاهد از احمد بن عبد اللَّه، وى مى‏گويد: شخصى محضر امير المؤمنين عليه السّلام عرض كرد: اى پسر عمّ بهترين مخلوق خدا، معناى بلند كردن دو دست در تكبير اوّل چيست؟

حضرت فرمودند: معناى آن اللّه اكبر است و معناى اللّه كبر آن است كه خدا واحد و احدى است كه هيچ چيز مانندش نبوده و با هيچ چيز قياس نشده و با اشياء و اجناس مشتبه نگرديده و با حواس درك نمى‏شود.

آن شخص عرضه داشت: اين كه گردن را در وقت ركوع مى‏كشند معنايش چيست؟

حضرت فرمودند: تأويلش آن است كه: آمنت بوحدانيّتك و لو ضربت عنقى (به وحدانيت تو ايمان آورده‏ام اگر چه گردن مرا بزنى).
 

یار آقا

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
سر ناميدن آسمان، به آسمان و دنيا به دنيا و آخرت به آخرت و وجه نامگذارى حضرت آدم به آدم و حواء به حواء و درهم به درهم و دينار به دينار و سرّ اين كه به اسب «اجد» و به قاطر «عد» و به درازگوش «حرّ» مى‏گويند

حديث (1) على بن احمد بن رضى اللَّه عنه مى‏گويد: محمّد بن يعقوب از على بن محمّد نقل نموده كه وى باسنادش حديث ذيل را مرفوعا «1» نقل كرده:
شخصى يهودى محضر على بن ابى طالب عليه السّلام رسيد و عرض كرد: چند سؤال از شما مى‏نمايم در صورتى كه جواب آنها را بدهيد اسلام مى‏آورم.
على عليه السّلام فرمودند: آنچه خواهى بپرس و محقّقا كسى را داناتر از ما اهل بيت نخواهى يافت.
يهودى عرضه داشت:
الف: كره زمين بر چه استوار مى‏باشد؟
ب: چرا فرزند گاهى به عموها و زمانى به دايى‏ها شباهت دارد؟
ج: منشأ پيدايش مو و خون و گوشت و استخوان و رگ آيا نطفه مرد بوده يا نطفه زن مى‏باشد؟
د: چرا آسمان را آسمان ناميده‏اند؟
______________________________
(1)- حديث مرفوعه در اصطلاح درايه خبرى است كه سند آن از وسط قطع شده باشد چه يكى از وسائط را نياورند و چه بيشتر مشروط به اين كه تصريح به رفع بنمايند مانند حديث مذكور و اين قسم از خبر را داخل در حديث مرسل به معناى اعمّ مى‏دانند.



ه: چرا دنيا را دنيا خوانده‏اند؟و: براى چه آخرت را آخرت مى‏گويند؟
ز: وجه ناميدن حضرت آدم به آدم و حوّا به حوّا چيست؟
ح: چرا به درهم، درهم گفته شده و دينار به اين نام موسوم شده است؟
ط: چرا به اسب «اجد «1»» و به قاطر «عد «2»» و به درازگوش «حرّ «3»» گفته‏اند؟
على عليه السّلام در جواب فرمودند:
الف: كره زمين روى دوش فرشته‏اى است و دو پاى آن فرشته روى سنگى و سنگ بر شاخ گاوى بوده و چهار دست و پاى گاو بر پشت ماهى كه در درياى اسفل مى‏باشد قرار دارد و دريا روى ظلمت و ظلمت و تاريكى بر عقيم و عقيم بر ثرى استوار است و كسى غير از خداوند عزّ و جلّ از زير ثرى مطّلع نيست.
ب و ج: هر گاه نطفه مرد و زودتر از نطفه زن خارج شده و در رحم قرار گيرد البته فرزند به عمو و عمّه‏ها شبيه مى‏گردد و منشأ پيدايش استخوان و رگ همين نطفه مى‏باشد و در صورتى كه نطفه زن پيش از نطفه مرد بيرون آمده و زودتر در رحم وارد گردد فرزند به دايى و خاله‏ها شبيه مى‏شود و منشأ پيدايش موى و پوست و گوشت اين نطفه مى‏باشد چه آن كه نطفه زن زرد و رقيق است.
د: و آسمان را از اين جهت آسمان ناميده‏اند كه چون وسم‏ «4» و معدن آب مى‏باشد.
ه: و دنيا را به خاطر آن دنيا گفته‏اند كه از هر چيزى پست‏تر مى‏باشد.
و: و آخرت را، آخرت خوانند زيرا در آن پاداش و ثواب مى‏باشد. «5» ز: و جهت ناميدن آدم، به آدم اين است كه آن جناب از صفحه روى زمين آفريده شده و شرح و توضيح آن چنين است:
حقّ تعالى جبرئيل عليه السّلام را برانگيخت، ابتداء او را مأمور ساخت كه از روى زمين‏
______________________________
(1)- اجد، به كسر همزه و جيم‏

(2)- عد، به كسر عين و سكون دال‏
(3)- حرّ، به فتح حاء و تشديد راء مكسوره‏
(4)- وسم، به فتح واو و سكون سين در اين روايت به معناى موسم كه اسم مكان است بوده و قرينه بر آن تفسيرش به معدن مى‏باشد و مقصود از آن محل گرد آمدن مى‏باشد چنانچه در اقرب الموارد اين معنا را براى آن ذكر كرده است.
(5)- چون پاداش و اجرت را معمولا در پايان كار مى‏دهند و حقّ تعالى نيز ثواب و اجر بندگان را در جهان باقى مى‏دهد از اين رو اين جهان را عالم آخرت ناميده‏اند.


چه نواحى و نرمش و چه مواضع ضخيم و درشت آن چهار نمونه خاك (خاك سفيد و سرخ و تيره و سياه) بياورد و سپس فرمانش داد و به آوردن چهار نوع آب (آب شيرين و شور و تلخ و بد بوى) بعد از به او امر نمود كه آب را در خاك بريزند آنگاه حقّ تعالى با قدرت كامله‏اش آب را با خاك در آميخت و آن را گل ساخت و چنان اين دو با هم ممزوج شدند كه نه از خاك چيزى زائد آمد كه آب بخواهد و نه از آب مقدارى ماند كه خاك نياز داشته باشد و گل ساخته شده جثّه آدم بود و قادر متعال هنگام آميختنى آبها و با خاك چنان نمود كه آب شيرين در حلق آن هيكل و آب شور در دو چشمش و آب تلخ در دو گوشش و آب بد بو در بينى او قرار گرفت.و امّا حوّا را از اين رو به اين نام خوانده شده كه منشأ آفرينشش حيوان بوده است‏ «1».
ط: و امّا اينكه به اسب چرا «اجد» گفته‏اند، جهتش آنست كه اوّلين كسى كه روى اسب نشست قابيل بود كه در روز كشتن برادرش هابيل سوار آن شد و اين بيت را انشاء كرد:

اجد «2» اليوم و ماترك الناس دما
يعنى: مى‏يابم كه مردم در امروز، خونى را كه ريخته‏ام ناديده نگرفته و به دنبال من مى‏آيند و چون هنگام دواندن اسب بيتى را كه با كلمه «اجد» آغاز شده خواند لا جرم به اسب «اجد» گفته‏اند و به قاطر به خاطر آن «عد» گفته‏اند كه: اوّلين كسى كه بر قاطر نشست حضرت آدم عليه السّلام بود و شرح آن اينست كه:حضرت آدم فرزندى داشت به نام «معد» كه به چهار پايان شوق وافر داشت و پيوسته در معيّت جناب آدم آنها را مى‏راند و هر گاه قاطر از رفتار مى‏ماند آدم عليه السّلام با صداى بلند مى‏فرمود: معد آن را بران در نتيجه قاطر با اسم معد الفت و انس پيدا كرد به حدّى كه وقتى اسم معد را مى‏گفتند قاطر به ذهن مى‏آمد و بدين ترتيب اين اسم براى آن حيوان گذارده شد و بعدها مردم «ميم» را حذف كردند و به قاطر «عد» اطلاق نمودند.
______________________________
(1)- شايد مقصود از «حيوان» موجود جاندار باشد كه همان حضرت آدم است چه آن كه مطابق برخى از روايات حوّا از آدم آفريده شده است.

(2)- كلمه «اجد» به صيغه متكلم وحده، فعل مضارع است از مادّه وجدان يعنى مى‏يابم و بفرموده مرحوم مجلسى ممكنست از مادّه اجاده باشد يعنى نيكو سعى مى‏كنم و فرار مى‏نمايم.

و امّا اين كه به درازگوش «حرّ» گفته‏اند جهتش آنست كه: اوّلين كسى كه بر دراز گوش نشست حوّاء بود، وى درازگوشى داشت كه براى زيارت نمودن قبر فرزندش هابيل بر آن سوار مى‏شد و در اثناء راه مكرّر مى‏گفت: وا حرّاه و هر وقت اين عبارت را ادا مى‏نمود حيوان راه مى‏رفت و در وقتى كه ساكت مى‏شد حيوان نيز از رفتن باز مى‏ماند، پس گويا اين كلمه نام اين حيوان است كه وقتى آن را مى‏شنود به وجد آمده و حركت مى‏كند، بعدا مردم در آن تصرّف كرده و كلمه «وا حرّاه» را «حرّ» گفتند.ح: و امّا وجه تسميه «درهم» به اين نام آنست كه، درهم دار همّ‏ «1» و حزن است، كسى كه آن را جمع نموده و در طاعت خدا صرف نكند حقّ تعالى در آتش واردش مى‏نمايد.
و وجه تسميه «دينار» به اين اسم آنست كه دينار دار نار و آتش است، كسى كه آن را گرد نمايد و در طاعت حقّ خرج نكند خداوند او را در آتش مى‏برد.
يهودى پس از استماع اين جوابها عرضه داشت:
اى امير مؤمنان راست و صحيح فرمودى، آنچه را كه ايراد كردى در تورات يافته‏ايم، پس از آن به دست حضرت اسلام آورد و ملازم آن جناب بود تا در جنگ صفّين كشته شد.
______________________________
(1)- مرحوم مجلسى در كتاب بحار الانوار ج (10) ص (14) مى‏فرمايد: شايد كلمه «درهم» در اصل «دار همّ» يعنى خانه حزن و اندوه بوده سپس در اثر كثرت استعمال به «درهم» مبدّل گرديده.
 

یار آقا

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
سرّ اين كه نبايد بناى مساجد مشرف به ساختمانهاى حوالى و اطرافش باشند

پدرم رحمة اللَّه عليه از سعد بن عبد اللَّه، از احمد بن محمّد بن عيسى، از محمّد بن يحيى خزّاز، از طلحة بن زيد، از حضرت جعفر بن محمّد، از پدر بزرگوارش عليهما السّلام نقل كرده كه فرمودند:
على عليه السّلام در كوفه مسجدى را ديدند كه بنائش به ساختمانهاى اطراف مشرف بود، حضرت فرمودند: گويا اين معبد يهود و نصارى است، مساجد را نبايد مرتفع و بلند ساخت بلكه پست و كوتاه بايد بنا نمود.
 

یار آقا

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
سرّ اين كه چرا نماز مغرب در سفر و حضر سه ركعت خوانده مى‏شود و ساير نمازها در سفر دو ركعت دو ركعت می‏باشند
على بن حاتم در مكتوبى كه به من نوشت گفت: قاسم بن محمّد از حمدان بن الحسين، از حسن بن ابراهيم مرفوعا تا محمّد بن مسلم نقل كرده كه وى گفت: محضر مبارك امام صادق عليه السّلام عرض كردم: براى چه نماز مغرب در سفر و حضر سه ركعت‏ خوانده مى‏شود ولى ساير نمازها دو ركعت مى‏باشند؟
حضرت فرمودند: زيرا نماز بر رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلم دو ركعت، دو ركعت واجب گرديد و آن سرور به آنها دو ركعت اضافه فرمود و مجموع چهار ركعت گرديد، سپس از نماز مغرب يك ركعت كاستند و نيز در سفر از هر كدام دو ركعت كم نمودند ولى مغرب را به همان حال سه ركعت باقى گذارده و فرمودند:
من حياء مى‏كنم در نماز مغرب دو بار بكاهم و به خاطر همين جهت نماز مغرب در حضر و سفر سه ركعت خوانده مى‏شود.
 

یار آقا

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
علت بعثت‏ و چگونگى اثبات نبوت انبيا و مرسلين و علت اختلاف معجزه ايشان‏
1- حديث كرد ما را ... از حضرت صادق عليه السّلام‏ «1» كه ميفرمود در ضمن‏
______________________________
(1) بيان فوق را مرحوم صدوق در كتاب توحيد ضمن خطبه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله نقل نموده و شايد نويسندگان در كتابت و استنساخ اشتباه كرده‏اند.



خطبه‏اى: حمد براى آن خدائى كه پنهانست در نور (كه مجرد است بطورى كه نميتواند درك كند آن را حواس و اوهام و عقول مردم) در افق مرتفع و بزرگ، و عزيز است كه در منتهاى عزتست، و پادشاه است كه در اوج بلندى است، و شرافتش از هر شرافتى برتر است، و (لطف و رحمت او) از هر چيزى (بمخلوقش) نزديكتر است، و ظاهر و آشكار است بدون آنكه ديده شود، و او مى‏بيند (تمام مخلوقات را) و سزاوار است (بمقتضاى حكمت بالغه) اينكه بشناسند (و معتقد باشند) مردم او را بيگانگى.و (چون در نهايت انحطاط است درجه مكلفين و جاهلند باحكام از اين جهت) مبعوث فرمود بسوى ايشان پيغمبرانى كه بشارت (بسعادت و عزت و شرف و درجات عالى بهشتى) دهنده بودند (بمؤمنين) و ترساننده بودند (مردم گناهكار و مشرك را) تا هر كه هلاك و نابودشدنى است بعد از اتمام حجت و دليل هلاك شود، و هر كه لياقت حيات ابدى دارد با حجت و برهان (بوسيله پيغمبران) زنده بماند، و (نيز پيغمبران را فرستاد) براى اينكه بندگان ياد گيرند آنچه را نميدانند و خدا را بشناسند و اقرار بيگانگى او نمايند.


2- حديث كردند ما را ... كه پرسيدند از حضرت صادق عليه السّلام از معنى آيه شريفه: وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً واحِدَةً وَ لا يَزالُونَ مُخْتَلِفِينَ إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ وَ لِذلِكَ خَلَقَهُمْ‏؟ ( «اگر خداى تو ميخواست همه مردم را بيك دين واميداشت «و آنان را بجبر متدين مينمود و ليكن چون در دين اكراه و اجبار نيست ايشان را آزاد گذاشت».

و ليكن مردم پيوسته در اختلاف دينى و مذهبى و عقايد هستند «تا جايى كه بعضى از حق رو ميگردانند و پيرو هواى نفس و شبهات ميشوند» مگر آنهائى را كه (لياقت دارند) خداى تو برحمت و لطف خودش مورد ترحم مخصوص قرار دهد و هدايت نمايد، و مردم را براى آنكه مورد لطف و ترحم خويش فرمايد ايشان را خلق فرمود»).

فرمود: تمامى مردم يك امت بودند (يعنى همه بر يك طريقه بودند، و چون اختلاف بين ايشان پديد آمد و گمراه شدند) پس خداوند پيغمبران را مبعوث نمود تا برايشان حجت (تمام) باشد «1».
3- حديث كردند ما را ... از هشام بن الحكم كه حضرت صادق عليه السّلام در جواب مرد طبيعى مسلكى كه از آن حضرت پرسيد: بچه دليل ثابت مينمائى بعثت انبياء و رسل را فرمود: ما چون ثابت نموديم (بدلائل عقليه) كه براى ما خالق و صانعى هست كه‏

______________________________
(1) اگر كسى سؤال كند كه علت اختلاف در أديان كه دامنگير مردم دنيا گرديده از كجا ناشى شده؟ جوابهاى چندى هست از جمله: ماهيت و حقيقت تمام اديانى كه پيغمبران مأمور بتبليغ آن بوده‏اند يكيست و هيچ گونه اختلافى با يك ديگر ندارند و ليكن از وقتى كه دستهاى مرموز و دست چپاول‏گرى رهبران فاسد أديان كه خود را جانشين و مبلغ دين پيغمبران ميدانستند براى رسيدن برياست و مقام باز شد و شروع كردند به تحريف و زير و رو نمودند احكام دين را مطابق ميل و دلخواه و رأى خود، و با دين خدا بازى كردند، اختلاف در دين هم از همان موقع در ميان مردم پيدا شد، و قرآن در ضمن آيه- 18- آل عمران باين مطلب ناطقست بقولش كه ميفرمايد: دين در نزد خداوند دين مقدس اسلام است و اهل كتاب (يهود و نصارى) پيش از ظهور دين اسلام اختلافى در دين نداشتند و لكن پس از ظهور اسلام با اينكه دانا بودند كه اسلام برحقست اختلاف كردند.

و در مذمت اين گونه مردم در- 78- سوره بقره ميفرمايد: پس واى بر آن كسانى كه (نوشتند و) مينويسند كتاب (هاى خدا) را بدست خود (مطابق ميل خود) و ميگويند كه اين نوشته‏ها از طرف خداوند است (همانند ترجمه كتب عهد عتيق و جديد موجود فعلى كه چاپ شده، و نزد اين بنده دو نوع آن موجود ميباشد).
بنا بر اين تمام أديان حقه يكيست و اختلاف حسابس از دين جدا است، و گذشت در صفحه- 192- مختصرى در اختلاف اديان و فتواهاى مجتهدين.



از ما (بشر) و از تمام مخلوقات برتر است (و آن صانع حكيم است و بناى همه امورش بر حكمت و مصلحت است) و منزه است از اينكه مردم بتوانند او را به بينند و يا او را لمس نمايند (كه جسم باشد و مردم دست بر بدنش بگذارند) و با او مجالست كنند و همنشين شوند و او با مردم بنشيند و با يك ديگر سخن بگويند، پس ثابت مى‏شود كه براى آن خدا پيغمبرانى هست در ميان مردم كه (چون او حكيم است و نشايد كه خلق را ضايع و مهمل گذارد، بنا بر اين بايد باشند تا) آنها هدايت و راهنمائى بنمايند بآنچه كه براى مردم مصلحت و منفعت دارد و بقاء ايشان بآن وابسته است كه اگر ترك كنند موجب فنا و نابودى ايشان مى‏شود.پس ثابت گرديد وجود كسانى كه از طرف خداى حكيم دانا مبعوث گرديده‏اند و بأمر او بمردم امر و نهى نموده‏اند و مقاصد او را بمردم رسانده‏اند، و ايشان پيغمبران و برگزيدگان از مردمند، و پيغمبران مردان حكيمند كه بحكمت ادب و مبعوث شده‏اند و با مردم شركتى ندارند در هيچ يك از احوال و صفات و اخلاقشان با آنكه در خلقت و قواى بدنى با آنها يكسانند، و مؤيدند از طرف (خداى) حكيم عليم بعلم و حكمت (تا اينجا راجع بنبوت عامّه بود كه وجود پيغمبر لازمست و از اينجا در باره اثبات نبوت خاصه است و اينكه نبوت هر پيغمبرى چگونه ثابت مى‏شود).

پس ثابت شد كه در هر زمان و روزگارى وجود يك پيغمبرى با دلايل و براهين (و شواهد و معجزات) خواهد بود تا خالى نباشد زمين خدا از حجتى كه با او علم و معجزه و نشانه‏اى باشد كه دلالت بر صدق و راستى گفتار و ادعاى او و بر اجراى حكم عادلانه او بنمايد، «1».
______________________________
(1) حاصل اين روايت آنست كه چون ثابت گرديد بدلائل عقليه و نقليه وجود خداى صانع عليم حكيم و اينكه خداوند كار عبث و بى‏فائده و بيهوده نميكند چون حكيم است، و روى اين مبنا اين خلق را عبث و بيهوده نيافريده بلكه براى أمر بزرگ و عظيمى ايشان را خلق فرموده كه آن عبارتست از عبادت.

چنان كه ميفرمايد: وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ‏، و چون ذاتا انسان مدنى الطبع است و احتياج بقانون فردى و اجتماعى دارد و خود بشر هم نميتواند وضع قانون نمايد و آن چنان كه شايد و بايد است از طريق تجربه هم نميتواند پى بمصالح و منافع خود ببرد و عقل او هم قادر نيست كه جزئيات امور را درك كند زيرا چه بسا در ضمن تجربه منجر بهلاكت شود و از عهده بر نيايد كه نمونه آن امروزه ديده شده كه در تمام ممالك مترقى دنيا (بقول خودشان) بزرگانشان وضع قانون نموده‏اند و براى كوچكترين چيزى تبصره و مادّه نوشته‏اند و با اين حال ديده‏ايم و مى‏بينيم هنوز نتوانسته‏اند مملكت خود را بطور صحيح اداره نمايند با اينكه قرنهاى متماديست تجربه ميكنند و در كارها آخرين فكر خود را بكار ميبرند؟! بنا بر اين يك نفرى كه ريشه خانوادگى كه اصل مطلبست دارا باشد و نيروئى ما فوق نيروى مردم داشته باشد و منزه از صفات و خصلتهاى بد باشد و قابليت ارتباط با مبدء داشته باشد لازم است و چنين فرد شاخصى را در لسان شرع پيغمبر مينامند.
 

یار آقا

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
4- حديث كردند ما را ... از ابو بصير كه از حضرت صادق عليه السّلام مردى پرسيد: براى چه علت و سبب خداوند مبعوث فرموده انبياء و رسل را بسوى مردم آن حضرت فرمود: براى آنكه تا بعد از ارسال رسل و بعثت انبياء براى مردم حجتى نباشد بر خدا و نگويند براى ما بشارت دهنده (بنعمت و بهشت تو) و ترساننده (از عذاب تو) بسوى ما نيامد و از اين جهت ما نميدانستيم و اطلاع و آگاهى نداشتيم (كه بايد تو را عبادت كنيم).
آيا نشنيده‏اى قول خدا را كه حكايت از خازنين جهنم و گفتگوى ايشان را با جهنميان ميفرمايد كه خزنه جهنم بواسطه ارسال رسل اتمام حجت مينمايند، كه ميفرمايد: أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ قالُوا بَلى‏ قَدْ جاءَنا نَذِيرٌ فَكَذَّبْنا وَ قُلْنا ما نَزَّلَ اللَّهُ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِي ضَلالٍ كَبِيرٍ (پس از آنكه جهنميان را در جهنم بردند خازنان جهنم بآنها ميگويند كه) آيا براى شما پيغمبرى نيامد؛، جهنميان در جواب بگويند بلى پيغمبرى بسوى ما مبعوث شد و ليكن ما تكذيب او نموديم، و (بواسطه جهل باو) گفتيم كه خدا چيزى نفرستاده (بر تو) و تو (دروغ ميگوئى و) در ضلالت و گمراهى‏ هستى (و قصد دارى كه ما را فريب دهى و اغفال نمائى).
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: ندا66

یار آقا

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
سرّ آفرينش مخلوقات و اختلاف حالاتشان‏

احمد بن ادريس، از حسين بن عبيد اللَّه، از حسن بن على بن ابى عثمان، از عبد الكريم بن عبيد اللَّه، از سلمة بن عطا، از حضرت ابى عبد اللَّه عليه السّلام، حضرت فرمودند:

حضرت حسين بن على عليهما السّلام از جمع يارانشان بيرون آمده و خطاب به آنها فرمودند:

اى مردم، حقّ- جلّ ذكره- بندگانش را نيافريده مگر براى آن كه او را بشناسند و هنگامى كه او را شناختند عبادتش مى‏كنند و زمانى كه او را عبادت كردند از پرستش غير او بى‏نياز مى‏گردند.
مردى در بين ياران عرضه داشت: اى پسر رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله: پدر و مادرم به فداى تو باد معرفت و شناخت خدا چيست؟
حضرت فرمودند: آنست كه اهل هر عصر و زمانى امامى را كه اطاعتش بر آنها واجب است بشناسند.
مصنّف اين كتاب مى‏گويد: مقصود امام عليه السّلام آنست كه: اهل هر عصرى بدانند كه خداوند عزّ و جلّ هيچ زمانى را خالى از امام معصوم نگذارده است.
بنا بر اين اگر كسى ربّى را بدون داشتن حجّت بر آن عبادت كند محقّقا غير خداوند عزّ و جلّ را عبادت كرده است.




علل الشرائع / ترجمه ذهنى تهرانى، ج‏1، ص: 55
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: ندا66

یار آقا

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
سرّ ناميده شدن جناب آدم به آدم‏

پدرم رضى اللَّه عنه فرمود: عبد اللَّه بن جعفر حميرى از احمد بن محمّد بن عيسى، از احمد بن محمّد بن ابى نصر، از ابان بن عثمان، از محمّد حلبى، از حضرت ابى عبد اللَّه عليه السّلام نقل كرده كه آن حضرت فرمودند:
به خاطر اين آدم را آدم ناميدند كه از اديم آفريده شده است.
مصنّف اين كتاب عليه الرحمه مى‏گويد: نام زمين چهارم اديم بوده و جناب آدم عليه السّلام از آن آفريده شده و به همين جهت گفته شده كه آدم عليه السّلام از اديم الارض خلق گرديده‏
«1»



(1)- كلمه «اديم» به معناى ظاهر و روى مى‏باشد لذا اديم السّماء يعنى ظاهر آسمان و اديم الارض يعنى روى زمين ولى از ظاهر عبارت مصنّف عليه الرحمه اين طور استفاده مى‏شود كه معناى مزبور مراد نيست بلكه مقصود از آن زمين چهارم است كه به اين نام موسوم مى‏باشد چه آن كه به اعتقاد قدماء در مقابل هفت آسمان، هفت زمين نيز وجود داشته كه هر كدام به نامى معروف مى‏باشند.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: ندا66

یار آقا

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
سرّ ناميده شدن انسان به انسان‏
على بن احمد بن محمّد رضى اللَّه عنه میگويد: محمّد بن ابى عبد اللَّه كوفى از معاوية بن حكيم‏ «2»، از ابن ابى عمير، از برخى اصحاب از حضرت ابى عبد اللَّه عليه السّلام نقل كرده كه آن حضرت فرمودند: به خاطر اين انسان را انسان ناميده‏اند كه نسيان و فراموشى دارد، خداوند عزّ و جلّ مى‏فرمايد: وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى‏ آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ‏ (ما قبلا با آدم عهدى بستيم، پس او آن را فراموش كرد)

(2)- در رجال كشى آمده است: معاوية بن حكيم فطحى است ولى عدل و عالم بوده است و نجاشى فرموده: وى ثقه و در بين اصحاب ثامن الحجج عليه السّلام، جليل القدر بوده است.

 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: ندا66
بالا