Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ اشعـــــار شهادتــــ امام هـــادی (علیه الیلام) Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
94040262078825981698.gif

ای نجل جواد، ابن رضا، حضرت هادی

بگرفته حسن بر تو عزا حضرت هادی

یک عمر ستم دیـده ز جور «متوکل»
در آینۀ صبح و مسا حضرت هـادی


دل سوخته از طعنه و از زخم زبانها
خونین جگر از زهر جفا حضرت هادی

بردند همان شب که سوی بـزم شرابت
چون از تو نکردند حیا؟ حضرت هادی


افسوس که کشتند تـو را از ره بیـداد
بی جرم و گنه، قوم دغا حضرت هادی

افسوس، به جور از حرم مادر و جدت
گشتی تو غریبانه جدا حضرت هادی


کس از غم ناگفتهات ای یوسف زهرا
آگاه نشد غیر خـدا حضرت هـادی

کشتند تو را در دل غربت، به چه جرمی؟
ای جان جهانت بـه فدا! حضرت هادی


بزم می و خون دل و حبسِ ستم و زهر
حق تو عجب گشت ادا حضرت هادی

در ماتـم تـو ای خلف پـاک پیمبـر
شد سامره چون کرب و بلا حضرت هادی


"میثم" به تو و غربت تو اشک فشاند
ای کشتۀ بیجرم و خطا حضرت هادی

94022460940149968025.gif


 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
50274669080225459729.gif


آن دشمنی كه بر جگرم نقش غم كشید
جان از تنم به حربۀ زهرِ ستم كشید

ابنُ الرضایم و ز رضا ارث برده ام
زهر جفا مرا به همان پیچ و خم كشید


در احتضارم و بدنم درد می كند
این سَمّ جان شكار ، توان از دلم كشید

وقتی كه دید، تشنگی ام قاتل من است
جان را اَجل ز سینۀ من لاجَرم كشید


عمرم شبیه مادر پهلو شكسته شد
نخل جوانی ام ثمر از عمرِ كم كشید

جز زهر كینه مایۀ آرامشم نشد
دریا ز موج خسته شد و چشمه نَم كشید


طاغوت، با سلالۀ زهرا چه ها نكرد
ما را برون ز خانه چو یك متّهم كشید

بالا گرفت كار جسارت به اهل بیت
كارم به سوی بزم شراب و ستم كشید


من وارث بلای خرابه نشینی ام
سوز دلم دوباره به درد و اَلَم كشید

ای كربلا! چو شاهدِ ویرانی ات شدم
گویی كه ابن سعد سنان بر تنم كشید

بهتر كه قبر مادر ما مخفیانه ماند
ورنه كدام حرمله دست از حرم كشید

این ظلم ها هدایت ما را عوض نكرد
شكر خدا، ولایت ما تا عجم كشید


نام علی و فاطمه جاوید مانده است
دشمن خیال كرد بر آنان قلم كشید

ما روی دوش، پرچم عصمت كشیده ایم
دردا، عدو علیه عدالت علَم كشید

دنیا كه خود به خود، قفسِ جانِ خسته بود
تبعید هم به گوشه ای از مَردمَم كشید

از آفتاب زندگی ام بهره كم گرفت
شرمنده ام كه سختی از آن اُمتّم كشید

افطار كردم و جگرم پاره پاره شد
جدّم رسید و وقت سحر در برم كشید

در آخرین نفس، پسرم چون بغل گشود
بُغضش گرفت و پارچه ای بر سرم كشید

71966037438143330642.gif


 

hasan

داره دوست میشه
"منجی دوازدهمی"
....متوکّل به امام علیه السلام گفت: برايم شعر بخوان. حضرت فرمود:

«إِنّى قَليلُ الرِّوايَةِ لِلشِّعْرِ;» من چندان گوينده شعر نيستم.
متوکّل گفت: چاره اى جز اين نيست.
حضرت چون چنين ديد اين اشعار را که مشتمل بر ناپايدارى دنيا، مرگ سلاطين و ذلّت آنان در عالم برزخ است، در آن مجلس خواندند:

1 ـ باتُوا عَلى قُلَلِ اَلاَْجْبالِ تَحْرِسُهُمْ غُلْبُ الرِّجالِ فَلَمْ تَنْفَعْهُمُ الْقُلَلُ
2 ـ وَاسْتُنْزِلُوا بَعْدَ عِزٍّ مِنْ معاقِلِهِمْ وَأُسْکِنُوا حُفَرًا يا بِئْسَما نَزَلُوا
3 ـ ناداهُمُ صارِخٌ مِنْ بَعْدِ دَفْنِهِمُ أَيْنَ الاَْساوِرُ وَالتّيجانُ وَالْحُلَلُ

4 ـ أَيْنَ الْوُجُوهُ الَّتى کانَتْ مُنَعَّمَةًمِنْ دُونِها تُضْرَبُ الاَْسْتارُ وَالْکُلَلُ
5 ـ فَأَفْصَحُ الْقَبْرُ عَنْهُمْ حينَ سائَلَهُمْ تِلْکَ الْوُجُوهُ عَلَيْها الدُّودُ تَنْتَقِلُ
6 ـ قَدْطالَ ما أَکَلُوا دَهْرًا وَقَدْ شَرِبُواوَأَصْبَحُوا الْيَوْمَ بَعْدَ الاَْکْلِ قَدْ أُکِلُوا
ترجمه روانِ اين اشعار چنين است:
1 ـ بر قلّه هاى کوهسار شب را به روز آوردند و مردان نيرومند از آنان پاسدارى کردند، ولى قلّه ها سودى به آنان نرساندند.
2 ـ پس از عزّت، از جايگاه هايى امن پايين کشيده شدند، و در گودال هاى گور جايشان دادند، وه! چه منزلگاه ناپسندى!
3 ـ پس از آن که به خاک سپرده شدند، فريادگرى فرياد برآورد: کجاست آن دستبندها و تاج ها و لباس هاى فاخر؟!
4 ـ کجاست آن چهره هاى به ناز و نعمت پرورده، که به احترامشان پرده ها مي آويختند؟!
5 ـ گور، به جاى ايشان پاسخ داد: بر آن چهره ها، هم اکنون کرمها راه مي روند!
6 ـ روزگارى دراز، خوردند و نوشيدند! ولى اکنون خود، طعمه [جانوران قبر ] شده اند !تأثير کلام امام(عليه السلام) چندان بود که متوکّل به سختى گريست، چندان که ريشش خيس شد و ديگر مجلسيان نيز گريستند! متوکّل دستور داد بساط شراب را جمع کنند و امام را با احترام به منزل باز گردانند.
اين گونه برخوردها نمونه اى از صدها نوع آزارى است که خليفه غاصب عبّاسى درباره امام هادى(عليه السلام) روا ميداشت.
 

montazer

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
گذار کمی عرض ارادت بنویسم
دور از تو و با نیت غربت بنویسم
سجاده ی شب پهن شده، حیّ علی شعر
بگذار برایت دو سه رکعت بنویسم
بگذار که ده مرتبه در ظلمت این شهر
یا هادی، یا هادیِ امت بنویسم
مقصود من از "یا من ارجوه" رجب ها !
غیر از تو، که را وقت عبادت بنویسم؟
با ذره ای از مهر تو، ای چشمه ی خورشید
از نور تو، تا روز قیامت بنویسم
با این همه آلودگی، ای آیۀ تطهیر
از سوره ی انفاق و کرامت بنویسم
برداشته باد از رخ تو پرده و من نیز
بی پرده برای تو روایت بنویسم
شیر آمده از پرده برون با نفس تو
تا من هم از این رتبۀ خلقت بنویسم
تو ضامن شیر و پدرت ضامن آهوست
حق دل من نیست که حسرت بنویسم
من شاعر چشم توام، المنّة لله
از جامعه، از شرح زیارت بنویسم
ای مهبط وحی! ای نفست معدن رحمت
بگذار که از چشمه ی حکمت بنویسم
آه! ای دهمین ذکر مجیبّ الدعواتم
مضطرّم و بگذار که حاجت بنویسم
حالا که نوشتند: "و کُنتم شفعایی"
بگذار از اسباب شفاعت بنویسم
از خون گلویی که به قنداقه نشسته
از دست قلم گشته ی غیرت بنویسم

من آمده ام نقطه سر خط بنویسم
از مردمِ نامرد شکایت بنویسم
از حمله ی بر خانه ات، از بام بگویم
از بستنِ دستِ علویت بنویسم
از زهر جگر سوز نوشتم، که بسوزم
از تشنگی ات وقت شهادت بنویسم
از رفتن با پای پیاده پی مرکب
از ماندن در هُرم حرارت بنویسم
شب بزم شراب، آیه تطهیر، تعارف
باید چقدر ذکر مصیبت بنویسم
امشب چقدر سامره نزدیک به شام است
کوتاه شده فاصله، راحت بنویسم
از روی سرِ بر سرِ نی روضه بخوانم
از خط کبودیِ اسارت بنویسم
هشتاد زن و بچۀ در سلسله بسته
هر سلسله را غرق جراحت بنویسم
یک بار دگر نقطه سر خط بنویسم
بر منتقمش نامۀ دعوت بنویسم



محسن عربخالقي
 
بالا