....متوکّل به امام علیه السلام گفت: برايم شعر بخوان. حضرت فرمود:
«إِنّى قَليلُ الرِّوايَةِ لِلشِّعْرِ;» من چندان گوينده شعر نيستم.
متوکّل گفت: چاره اى جز اين نيست.
حضرت چون چنين ديد اين اشعار را که مشتمل بر ناپايدارى دنيا، مرگ سلاطين و ذلّت آنان در عالم برزخ است، در آن مجلس خواندند:
1 ـ باتُوا عَلى قُلَلِ اَلاَْجْبالِ تَحْرِسُهُمْ غُلْبُ الرِّجالِ فَلَمْ تَنْفَعْهُمُ الْقُلَلُ
2 ـ وَاسْتُنْزِلُوا بَعْدَ عِزٍّ مِنْ معاقِلِهِمْ وَأُسْکِنُوا حُفَرًا يا بِئْسَما نَزَلُوا
3 ـ ناداهُمُ صارِخٌ مِنْ بَعْدِ دَفْنِهِمُ أَيْنَ الاَْساوِرُ وَالتّيجانُ وَالْحُلَلُ
4 ـ أَيْنَ الْوُجُوهُ الَّتى کانَتْ مُنَعَّمَةًمِنْ دُونِها تُضْرَبُ الاَْسْتارُ وَالْکُلَلُ
5 ـ فَأَفْصَحُ الْقَبْرُ عَنْهُمْ حينَ سائَلَهُمْ تِلْکَ الْوُجُوهُ عَلَيْها الدُّودُ تَنْتَقِلُ
6 ـ قَدْطالَ ما أَکَلُوا دَهْرًا وَقَدْ شَرِبُواوَأَصْبَحُوا الْيَوْمَ بَعْدَ الاَْکْلِ قَدْ أُکِلُوا
ترجمه روانِ اين اشعار چنين است:
1 ـ بر قلّه هاى کوهسار شب را به روز آوردند و مردان نيرومند از آنان پاسدارى کردند، ولى قلّه ها سودى به آنان نرساندند.
2 ـ پس از عزّت، از جايگاه هايى امن پايين کشيده شدند، و در گودال هاى گور جايشان دادند، وه! چه منزلگاه ناپسندى!
3 ـ پس از آن که به خاک سپرده شدند، فريادگرى فرياد برآورد: کجاست آن دستبندها و تاج ها و لباس هاى فاخر؟!
4 ـ کجاست آن چهره هاى به ناز و نعمت پرورده، که به احترامشان پرده ها مي آويختند؟!
5 ـ گور، به جاى ايشان پاسخ داد: بر آن چهره ها، هم اکنون کرمها راه مي روند!
6 ـ روزگارى دراز، خوردند و نوشيدند! ولى اکنون خود، طعمه [جانوران قبر ] شده اند !تأثير کلام امام(عليه السلام) چندان بود که متوکّل به سختى گريست، چندان که ريشش خيس شد و ديگر مجلسيان نيز گريستند! متوکّل دستور داد بساط شراب را جمع کنند و امام را با احترام به منزل باز گردانند.
اين گونه برخوردها نمونه اى از صدها نوع آزارى است که خليفه غاصب عبّاسى درباره امام هادى(عليه السلام) روا ميداشت.