((* فــآطِــمیــُه *))

*SHaHeD*

داره دوست میشه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : ((* فــآطِــمیــُه *))

هر سینه که دوستدار زهراست / آشفته و بی قرار زهراست
گنجینه ی هفت آسمان ها / در سینه ی خون نگار زهراست
از شرح کرامتش همین بس / عالم همه وامدار زهراست . . .
 

*SHaHeD*

داره دوست میشه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : ((* فــآطِــمیــُه *))

.:::تو مسیحا زاده اما دختر موسی شدی:::.
مریم قدیسه ی ذریه ی طاها شدی
***
.:::یک نخی از چادرت مانند کعبه محترم:::.

قبله ی عرشی ترین سجاده ی دنیا شدی
***
بوسه بر دست تو بر سادات واجب می شود

.::چون ستون عصمت الله بنی الزهرا شدی::.
***
.:::در میان شوره زار قم بهشتی ساختی:::.

مثل کوثر آمدی جوشیدی و دریا و شدی

***
جانماز غرق نورت گوشه ی عرش خداست

در تقرب بر خدا بالاتر از بالا شدی
***
.:::وحی نازل بر لبانت استناد هر حدیث:::.

مثل بنت المصطفی صدیقه ی کبری شدی
***
.:::پیش پایت دیدنی باشد قیام موسوی:::.

با جلال فاطمی خاتون بی همتا شدی
***
.:::ناز چشمان تو و دکر خداهای پدر:::.

کو رسول الله بیند ثانی زهرا شدی
***
.:::خواهر سلطان عالم کار سلطان می کند:::.

بر حسین خانواده زینب کبری شدی
***
 

*SHaHeD*

داره دوست میشه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : ((* فــآطِــمیــُه *))

اي بهشت قــرب احــمد فاطــمه (س (ليله قدر محمد (ص) فاطمه(س(


اي سه شب بي قوت واز قوت تو سير هم يتيم و هم فقير و هم اســير


وحـــــــي بي ايثــــار تو كــــامل نشــد هـــل اتي بي نـان تـو نازل نشــد


مــدح تو كي با سخن كــــامل شــود وحـــــي بايد بر قـلم نازل شـــود


اي كه در تصــــوير انســـان زيستــــي كـيستي تو كـيستي تو كـيستي





باید اینجا لــــــــب فــــرو بســـــت از بیـــــــــان روز مـــــحشر قــــدر تو گـــردد عـــــیان




صحنه محــــــشر همــــه پــــابســـت تــــــوست اخـــــــتیار نــــار و جـــنت دست تـــوست




مـــــهر تو روز قیـــــــامت هســـــــت ماســــت ریشـــه های چـــــادرت در دســـت مـــاست



روز مـــــحشر كــــار ما با فـاطمه (س) اســــت نقــش پیشـــــانی مـــا یا فاطمه (س) اســــت


از كـــــــــرامت بر جـــــــبین مـــــــا هــــــــمه ثبـــت كـــــن هـــــذا مــــحب الفـــاطمه (س)
 

*SHaHeD*

داره دوست میشه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : ((* فــآطِــمیــُه *))

فاطمه! ای ماه محمد (ص) نشان
خاکنشین حرمت عرشیان

ای نگهت مایه سرمتیام
هستی تو فلسفه هستیام

خنده بزن ای گل احساس من
سوسن من یاسمن و یاس من

خنده بزن تا که بخندد خدا
لب بگشا تا همه گردد فدا




ای تو جگرگوشه ختم رسل
بلبل من، سنبل من، برگ گل

خنده بزن، گل متبسم شود
موسی دل تا متکلم شود

ای صنم پردهنشین خدا
عشق علی (ع)، ماه گزین خدا

چشم بگردان که بگردد فدک
ای به فدایت همه انس و ملک

در نمک خوان خدا فاطمه (س)
جان جهان، جان خدا فاطمه (س)

مادر گلهای بهشتی تویی
غرق شدم، صاحب کشتی تویی

فلسفه عشق تو را از برم
این دل خونین و دو چشم ترم


صورت آفاق اگر نیلی است،
من به گمانم رد آن سیلی است

شاعر: امیر علی مصدق
 

*SHaHeD*

داره دوست میشه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : ((* فــآطِــمیــُه *))

زهرا همان که در سحر آفريدنش

گفته خدا تَبارَکَ بر وجه أحسنش



زهرا همان که عطر خداوند مي وزد

هر روز پنج مرتبه از باغ سوسنش




هر صبح در طواف ملائک به دور او

معراج مي چکد ز تماشاي گلشنش



زهرا همان که بر دل پيغمبر خدا

جان دوباره مي دهد از شوق ديدنش



از ابتداي خلقت خود از همان ازل

دارد نگين عشق علي را به گردنش



ديگر از اين چه مرتبه اي با شکوه تر

باشد بزرگ کرب و بلا طفل دامنش



«حَتَّي تَوَرَّمَتْ قَدَمَاهَا» حکايتي ست

از عاشقانه هاي سحرهاي روشنش



بي شک منا و مکه دگر محرمي نداشت

پنهان نبود اگر ز نظر خاک مدفنش



روز حساب توشهی ما عشق فاطمه ست

ما را بس است خوشه اي از فيض خرمنش



شرح فضائلش همه عين عبادت است

تکريم پايداري و حلم و شهادت است



آمد که روشني بدهد آفتاب را

بخشد به چشم تار جهان نور ناب را



باران و رود و چشمهی و دريا به نام اوست

مهريه اش نموده خداوند، آب را



اصلاً تمام جنت و دوزخ به دست اوست

داده به او شفاعت روز حساب را



با شرط حب فاطمه و آل فاطمه

پاداش مي دهند قيامت، ثواب را



از سرّ نام فاطمه اين نکته روشن است

برداشته خدا ز محبش عذاب را



با آيه هاي روشن عمر شريف خود

تفسير کرد سوره به سوره کتاب را



حتي به پيش سائل اعمي محال بود

بردارد از مقابل چهره نقاب را



بي حرمتي به ساحت قدسي فاطمه ست

هر کس که زير پا بگذارد حجاب را



آري براي فاطميون اين وقار ماند

با نور چادري که از او يادگار ماند



هر دختری که اُمّ أبیها نمی شود

هر مادری که مادر دنیا نمی شود



نور تمام عالم امکان به روی هم

یک جلوه نور چادر زهرا نمی شود



وقتی که اختیار دو عالم به دست اوست

محشر بدون فاطمه بر پا نمی شود



یعنی که بی ولایت او هیچ طاعتی

اذن ورودِ جنت الاعلی نمی شود



فردا به قله های سعادت نمی رسد

هر کس دخیل چادر زهرا نمی شود



حبل المتین شیعه نخ جانماز اوست

بی او گره ز کار کسی وا نمی شود



می افتد از نگاه پر از مهر فاطمه

هر کس فدائیِ ره مولا نمی شود



دینی که رفت سمت تزلزل پس از نبی

بی انقلاب فاطمه احیا نمی شود



آغاز کرد يک تنه، تنها، قيام را

معلوم کرد حرمت خون امام را



وقتي که هست چهرهی حيدر مطاف او

در خانه است مسجد او اعتکاف او



آئينه شد که جلوه کند عصمت خدا

معنا گرفت روح عفاف از عفاف او



چرخ تمام کون و مکان سنگ آسياش

سر رشتهی زمين و زمان در کلاف او



در پيش چشمهاش چه دنيا حقير بود

بوده به بوريا و سفالي کفاف او



چيزي نخواست فاطمه از ثروت جهان

يعني بس است پيرهن دستباف او

یوسف رحیمی
 

*SHaHeD*

داره دوست میشه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : ((* فــآطِــمیــُه *))

توان واژه کجا و مدیح گفتن او؟

قلم قناری گنگی ست در سرودن او



کشاندنش به صحارّی شعر ممکن نیست

کمیت معجزه لنگ است پیش توسن او




چه دختری ، که پدر پشت بوسه ها می دید

کلید گلشن فردوس را به گردن او



چه همسری ، که برای علی به حظّ حضور

طلوع باور معراج داشت دیدن او



چه مادری ، که به تفسیر درس عاشورا

حریم مدرسه ی کربلاست دامن او



بمیرم آن همه احساس بی تعلق را

که بار پیرهنی را نمی کشد تن او



دمی که فاطمه تسبیح گریه بردارد

پیامی می چکد از چلچراغ شیون او



از آن ز دیده ی ما در حجاب خواهد ماند

که چشم را نزند آفتاب مدفن او



غلامرضا شکوهی

 

*SHaHeD*

داره دوست میشه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : ((* فــآطِــمیــُه *))

پرواز مي دهيم كه بال و پرت كنيم

معراج مي بريم كه پيغمبرت كنيم



ديگر بس است خلوت چله نشيني ات

وقتش رسيده است مقرب ترت كنيم



دست گل قديمي خود را از اين به بعد

دست تو مي دهيم كه تاج سرت كنيم



حالا نماز شكر بخوان فديه اي بده

تا صاحب زلال ترين كوثرت كنيم



ميخواستيم فرق كني با پيمبران

مي خواستيم آينه ي ديگرت كنيم



اين سيب را بگير و براي خودت ببر

وقتش شده است فاطمه را دخترت كنيم



شايسته است ؛ با پدر فاطمه شدن

از خانواده ي پسري ابترت كنيم



مي خواستيم نسل تو زهرا نصب شود

ضرب المثل براي عجم تا عرب شود



خورشيد ، آفتابي انوار فاطمه است

صبحي اگر كه هست بدهكار فاطمه است



آيينه اش سه مرتبه خود را ظهور داد

پيغمبر و علي همه تكرار فاطمه است



هر جلوه اي كه جلوي نوري نمي شود

زهرا شدن فقط و فقط كار فاطمه است



شام زفاف پيرهن كهنه مي برد

اين تازه اولين شب ايثار فاطمه است



فردا اسير دست جهنم نمي شود

امروز هر كسي كه گرفتار فاطمه است



زهرا اگر نبود ولايت نداشتيم

گمراه مي شديم و هدايت نداشتيم



زهرا بنا نداشت خودش را بنا كند

مي خواست ، بنده باشد و يا ربنا كند



مثل علي عروج نمازش امان نداد

اصلا به پاي پر ورمش اعتنا كند



تا كه مدينه از گل توحيد پر شود

كافي است در قنوت، خدا را صدا كند


 

*SHaHeD*

داره دوست میشه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : ((* فــآطِــمیــُه *))

شنیده می شود از آسمان صدایی که...

کشیده شعر مرا باز هم به جایی که ...

نبود هیچ کسی جز خدا، خدایی که...

نوشت نام تورا، نام آشنایی که ـ




پس از نوشتن آن آسمان تبسم کرد

و از شنیدنش افلاک دست و پا گم کرد



نوشت فاطمه، شاعر زبانش الکن شد

نوشت فاطمه هفت آسمان مزین شد

نوشت فاطمه تکلیف نور روشن شد

دلیل خلق زمین و زمان معین شد



نوشت فاطمه یعنی خدا غزل گفته است

غزل قصیده ی نابی که در ازل گفته است



نوشت فاطمه تعریف دیگری دارد

ز درک خاک مقام فراتری دارد

خوشا به حال پیمبر چه مادری دارد

درون خانه بهشت معطری دارد



پدر همیشه کنارت حضور گرمی داشت

برای وصف تو از عرش واژه بر می داشت



چرا که روی زمین واژه ی وزینی نیست

و شأن وصف تو اوصاف اینچنینی نیست

و جای صحبت این شاعر زمینی نیست

و شعر گفتن ما غیر شرمگینی نیست



خدا فراتر از این واژه ها کشیده تورا

گمان کنم که تورا، اصلا آفریده تورا



که گِرد چادر تو آسمان طواف کند

و زیر سایه ی آن کعبه اعتکاف کند

ملک ببیند و آنگاه اعتراف کند

که این شکوه جهان را پر از عفاف کند



کتاب زندگی ات را مرور باید کرد

مرور کوثر و تطهیر و نور باید کرد



در آن زمان که دل از روزگار دلخور بود

و وصف مردمش الهاکم التکاثر بود

درون خانه ی تو نان فقر آجر بود

شبیه شعب ابی طالب از خدا پر بود



بهشت عالم بالا برایت آماده است

حصیر خانه ی مولا به پایت افتاده است



به حکم عشق بنا شد در آسمان علی

علی از آن تو باشد... تو هم از آن علی

چه عاشقانه همه عمر مهربان علی!

به نان خشک علی ساختی، به نان علی



از آسمان نگاهت ستاره می خواهم

اگر اجازه دهی با اشاره می خواهم....



...به یاد آن دل از شهر خسته بنویسم

کنار شعر دو رکعت نشسته بنویسم

شکسته آمده ام تا شکسته بنویسم

و پیش چشم تو با دست بسته بنویسم



به شعر از نفس افتاده جان تازه بده

و مادری کن و این بار هم اجازه بده



به افتخار بگوییم از تبار توایم

هنوز هم که هنوز است بی قرار توایم

اگر چه ما همه در حسرت مزار توایم

کنار حضرت معصومه در کنار توایم



فضای سینه پر از عشق بی کرانه ی توست

کرم نما و فرود آ که خانه خانه ی توست



سید حمید رضا برقعی

 

*SHaHeD*

داره دوست میشه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : ((* فــآطِــمیــُه *))

زهرا بهانه ای ست که عالم بناشود

او آمده که مادر آئینه ها شود



او آفریده گشت که یک چندمدتی

نورخدا به روی زمین جابه جا شود





او ازخدا رسید به پیغمبرخدا

تا قفل پلکهای شده بسته واشود



او آفریده شدکه در این روزهای سخت

زهراشود، علی شود و مصطفی شود



او مادرتمامیِ دلهای حیدریست

بایدکه کُفو فاطمه شیرخداشود



هرکس مگرکه مادرمعصوم میشود؟

او آمده که مادرکرب و بلا شود



زهرا اگرنبود چگونه به عالمی؟

صدها روایت از مِی کوثر عطا شود



بی اذن فاطمه کسی اصلاً اجازه داشت؟

برروی خاک و اوج فلک پیشوا شود



ای خوش بحال آنکه درآن لحظه حساب

با انتخاب مادری او سَوا شود



مادرسلام روزظهورت مبارک است

لعنت برآنکه منکر صدق شما شود



ما را گدای خانه لطفت حساب کن

ما را برای نوکریت انتخاب کن



مادرتویی که قدرشما بی نهایت است

هرجمله ی تو شامل صدها روایت است



درهرکجا که نام شما ذکر میشود

تفسیرپایداری و صبر و صلابت است



جبریل با هزارملک ریزه خوار توست

سوگندخورده هرشبِ اینجاضیافت است



هرکس مقام نوکریت را فروخته

جان حسین و جان حسن بی لیاقت است



تاریخ ثبت کرده که این جان نثاری ات

بهرعلی نمونه اصل ولایت است



سلمان زخاک خانه تو رزق میگرفت

این است روز و شب همه کارش ارادت است



شاگرد برترین تو واللهِ زینب است

تندیس عفت است خداوند عصمت است



ازگردچادرت همه عالم درست شد

صدها هزاربیرق و پرچم درست شد



خورشید سبز نیمه شبِ انتظار،تو

شیرینی همیشه فصل بهار،تو



ابری ترین هوای توسجاده های شب

هر روز تا به شب نفس روزه دار،تو



ای رحمت تو شامل حال تمام خلق

روی سرم دوباره ز رحمت ببار،تو



ما هرچه هست ازتو و لطفت گرفته ایم

تا روز حشر پیش خدا اعتبار،تو



ما با علی امام تو هم رأی می شویم

هردم برای شیر خدا ذوالفقار ،تو
 

*SHaHeD*

داره دوست میشه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : ((* فــآطِــمیــُه *))

نشسته ام بنويسم كه بال يعني تو

عروج كردن سمت كمال يعني تو



نشسته ام بنويسم تصورت، هيهات

فراتراز جريان خيال يعني تو




محبت تو همان آيينه است و مهرت آب

تو آب و آيينه پس زلال يعني تو



ز برگ هاي تو بوي رسول مي آيد

گل محمدي بي مثال يعني تو



مسير رد شدنت را كسي نگاه نكرد

جمال زير نقاب جلال يعني تو



تو نور و نورٌ علي نور و خالق النوري

تو از تصور خاكي نشين ما دوري



تو آن دعاي رسولي كه مستجاب شدي

براي خانه ي خورشيد آفتاب شدي



يگانه دختر احمد شدن مراد نبود

براي ام ابيهايي انتخاب شدي



تو مرتضي نشده اين همه صدا كردي

تو مصطفي نشده صاحب كتاب شدي



علي به پاي تو شد ذره ذره آب و سپس

تو هم به پاي علي ذره ذره آب شدي



تو عادلانه ترين فيضي و دوتا نه سال

نصيب روح نبي و ابو تراب شدي



تو آفتاب رسولي و آسمان علي

تو روح سينه ي پيغمبري و جان علي



شب سياه بگيرد تمام دنيا را

اگر ز خلق بگيرند نام زهرا را



هزار سال به جز آستانه ي كرمت

نبرده ايم در خانه اي تمنا را



ز روي عاطفه خوابت نمي برد شبها

اگر روا نكني حاجت گداها را



قرار نيست به نان مدينه لب بزني

ز سفره ات نگرفتند رزق بالا را



براي آنكه مقام تورا نشان بدهند

نموده اند فراهم بساط فردا را



دل رسول خدا را اسير درد مكن

مگير از سخن خويش لفظ «بابا» را



بگو پدر که نبی را حیات میبخشی

ز درد و غصه دلش را نجات میبخشی



زمین بدون نگاهت تب بهار نداشت

شبیه کوه بلندی که آبشار نداشت



بعید نیست ببخشی همه قیامت را

نمیشود ز تو اینگونه انتظار نداشت



دعای پشت سر تو مراد مولا بود

وگرنه هیچ نیازی به ذوالفقار نداشت



بهشت،منزل توست اين همه طلب دارد

وگرنه هيچ كسي با بهشت كار نداشت



دوازده نخ وصله به چادرت ديدند

به ساده زيستيت عمر روزگار نداشت



همه جهيزيه ات بود چند ظرف گلين

تجملات براي تو اعتبار نداشت



شب عروسي خود ياد قبر افتادي

شكوه رخت نو ات را به سائلي دادي



بهشت هستي و عطر معطري داري

هميشه آب و هواي مطهري داري



به نيمي از نفست انبيا بزرگ شدند

تو از قديم دم ذره پروري داري
 
بالا