«ما آفرينش هر انسانی را با گرفتن چکيده ای از چکيده های خاک آغاز می کنيم ــ
بعد آنرا يک چکه میکنيم و در جای مناسبی قرار می دهيم ـــ بعد آنرا به چيزيکه خود را می آويزد می آفرينيم،
بعد آنرا به گوشت جويده شده لای دندان می آفرینيم، بعد استخوانهائی را از آن می آفرينيم، بعد استخوانها را گوشت می پوشانيم.
دست آخر آنرا خلقت ديگری می دهيم. به اين شکل خدای شايان خلاقيت بهترين آفريدگاران است».
نکات آيه:
1ــ انسان از چکيده ای از چکيده های خاک آفـريـده می شود.
2ــ چکيده ای از چکيده های خاک به صورت يک چکه (يک قطره) در میآيد.
3ــ چکه در جای مناسـبی قرار می گيرد.
4ــ چکه (قطره) به چيزيکه خـود را می آويزد در می آيد.
5ــ چيزيکه خود را می آويزد به صورت گوشت جويده لای دندان در می آيد.
6ــ از گوشت جويده لای دندان برخی از استخوانها درست می شود.
1ــ انسان از چکيده ای از چکيده های خاک آفريده می شود: عناصری که انسان را (يعنی نطفه وی را) درست می کنند چکيده ای از مواد غـذائی هستند که انسان آنهـا می خورد.
مـواد غـذائی نيز يا بـطور مسـتقـيم (يعنی: از طريق مصرف گياهان) چکيده ای از خاک است،
و يا بطور غـير مستقـيم (يعـنـی: از طريق مصرف گوشت و مواد غذائی حيوانات) چکیده ای از خاک است.
به اين ترتيب انسان چکيده ای از چکيده های خاک می شود.
2ــ چکيده ای از چکيده های خاک به صورت يک چکه (يک قطره) در می آيد:
عنصر توارثی انـسـان کـه قرار است يک انسان را درست کنند و چکـيـده ای از چکـيـده هـای خاک است،
در اولين گام خود که در هم ذوب شدن اسپرم مرد و تخمک زن است. 3ــ چکه در جای مناسبی قرار می گيرد: وقتی چکه مزبور وارد رحم می شود دنبال جای مناسـبی می گردد و جای مناسب خود را پيدا می کند.
يعنی اينطور نيست که هر جای رحم که قرار بگيرد موفق به رشد می شود و رشد می کـند.
بـلکه در صورت قـرار نگرفتن در جای مناسب تلف می شود.
4ــ چکه (قطره) به چيزيکه خود را می آويزد در می آيد:
پـس از اينکه چکه مـزبور وارد رحم می شود از پـوسـته خود بيرون می آيد و دنبال جای مناسبی در جداره رحم می گردد
و نهايتا چنانکه آيه توصيف می کند خود را به جداره رحم می آويزد. اغلب خود را به جداره سقف رحم می آويزد.
(عَـلَـقـَة به معنی: "چـيـز آويخـته و چيزيکه خود را می آويزد" است.
هم خانواده واژه مُعَـلـّـق به مـعـنی: "آويـخـته و آويـزان" است.
عـلت اينکه برخی آنرا به معنی: "خون بسته" ترجمه کرده اند اين است که عـلـقـه به معنی: "خون بـسـته" نــيـز هست.
عـلت نامگذاری «عَـلـَقـَة» به "خون بـسـتـه" نيز ظاهـراً اين بوده که وقـتـی خـون از محل آسـيـب ديده بيرون می آيد خشک و آويخته می شـود.
به "زالـو" و "کرم" نيز عـلقه اطلاق شـده است. چـون خـود را می آويزند.
وقـتـی تـخـم وارد رحـم می شـود و بـه جداره رحم می آويزد زالـو مانند هم هست، و زالـو مانند عـمل نيز می کند.
شايد منظور آيه از «عـلـقـه» در ايـنجا به معنی: "زالو و زالو مانند" نيز باشد).
5ــ چيزيکه خود را می آويزد به صورت گوشت جويده لای دندان در می آيد:
بعد «عـلـقـه» (يعنی چيزی که پـيـش از ايـن خـود را به جداره رحم آويخت) در می آيد.
يک جـنـيـن سـه هــفــته ای تقـريباً 2 ميليمتر است. هـم از نـظـر انـدازه و هم از نظر شکـل،
دقـيـقـاً هـمـانـطـور که قـرآن آنرا توصيف می کند مانند "يک تکه گوشت جويده لای دنـدان" می ماند.
6ــ از گوشت جويده لای دندان برخی از استخوانها درست می شود:
پـس از 4 هـفـته که طول جـنـيـن تـقـريباً 6 مـيليمتر است، از آن شکلی که مانند گوشـت جويده لای دنـدان بـود،
بـرخـی از استخوانها که ستون فـقـرات باشد درست شده است.
هـيـچ گـوشـتی نـيـز روی آنها نيست.
7ــ استخوانها با گوشت پوشانده می شوند: در 5 هفتگی يک شيار گوشتی روی کمر درست می شود و در 6 هـفـتگی ستون فـقرات کاملا از گوشت پوشانده می شود
(ستون فقرات تا "پيش از پوشيده شدن از گوشت" همچنان ميکروسکوپی هستند).
8ــ در نهايت جنين آفرينش ديگری را بخود می گيرد: جمله «در نهايت او را آفـريـنـش ديگـری می دهـيـم» که آيه آنـرا مطرح میکند به اين معنی است که جنين انسان در روند رشد خود با جنين جانوران ديگر شباهتی يا شباهتهائی دارد، ولی در اواخر رشـد خود خلـقـت ديگری بخـود می گيرد کـه با هـيـچـيـک از آنها شـبـيـه نيست. جـنـيـن انـسـان در مـراحـل رشـد خـود که هـمـانـنديهای زیادی با جنين حيوانات دارد، طوریکه فقط يک متخصص می تواند آنها را از هم تميز بدهد. جنين انسان و ميمون حتی تا چند هـفـته پـيـش از تولد آنـقـدر شـبيه بهم هستند که فقط يک متخصص می تواند آنها را از هم تميز بدهد.
در اواخرِ رشد خود است که رفـتـه رفـتـه روند رشـد ديـگری بخود می گيرد و از بـقـيـه متمايز می شود
تا جائيکه تا پيش از روزهای تولد خود دیگر به هيچيک از انواع حيوانات شباهـتی ندارد.
9ـــ خدا بهترين آفريدگاران است: جمله "خدا بهترين آفـريـدگاران است" به اين معنی است که انسان نيز چيزهائی را خواهد ساخت ولی بپای آفريده های خدائی نخواهد رسيد.
با بکار بردن واژه خالق و جمع بستن آن، ساخت و تولـيدات انـسان را تقدير می کند ولی با ساختهای خود خيلی فاصله می دهد. در عـصر ما فعلاً انسان خـيـلی از چيزهـا را ساخته و می سازد ولی از آنجا که آنها خودآگاه نيستند و به اين خاطر فکر نيز نمی توانند بکنند،
بلکه همانگونه که سـاخته و برنامه ريـزی می شوند کار می کنند، خيلی با آفريده های خدائی تفاوت دارند.
«ما هر انسانی را از چکه در هم ذوب شده ای می آفرينيم. روی آن کار می کـنيم و خصوصيات و صفات آنرا بارز می کنيم.
بعـد آنرا شنوای بينا می کنيم»!
«الف و لام» در واژه «الانسان» الف و لامِ اسـتـغـراق حـقـيـقـی است، اين الـف و لام واژه خـود را به تک تک نوع خود تعـمـيـم می دهـد.
يعـنی الانـسـان بـه معـنی «کلّ انسانٍ» به معنی «هـر فـردی، هـر انسانی، هر يک از انسانها» می شود.
«مشج» به معنی: در هـم ذوب شدن دو يا چند چـيـز مختلف است.
و عبارت «نطفه امشاج» به معنی: «چکه ذوب شده دو يا چند چيز باهم» می باشد.
نکات آيـه:
1ــ انسان از چکه در هم ذوب شده درست می شود.
2ــ روی چکه در هم ذوب شده کار میشود و صـفات و خصوصيات آن بارز می شود.
3ــ انسان ابتدا شنوا و بعد بينا می شود.
1ــ انسان از چکه در هم ذوب شده درست می شود:
حدودا 500 ميليون از سـلـولـهـای نطـفـه مـرد (اسـپرم) بـطرف محل تخمدان زن می روند.
بجز تعداد کمی از آنها که موفق می شوند در جای مناسبی در مسير تـخـمـدان قـرار بگـيـرنـد و تـا آمـدن تخـمک منتظر بمانند بقـيه از بين می روند.
بعد از بيرون جهـيـدن تخمک با آن وارد عـمل می شوند که وارد آن شوند.
وقـتی يکی از آنها موفـق می شـود تخـمـک را سـوراخ کرده و وارد آن شـود، تخـمـک ديگر امکان ورود به بقيه را نمی دهد.
وقـتی سـلـول نطـفـه مـرد (اسپرم) وارد تخمک زن می شـود در هم ذوب و به هم ترکيب می شوند.
عـمـل ترکيب نطفـه زن و مـرد پـس از کـشـف تخـمکِ زن کـشـف شـد کـه در نـيـمه اول قــرن نوزدهـم بود
(يعنی بيش از 1300 سال پس از قـرآن)، آنـهـم بـه کـمـک ميکروسکوپ.
2ــ روی چکه در هم ذوب شده کار می شود و صفات و خصوصيات آن بارز می شود:
ابتلاء به معـنی: "کار کردن همزمان با چند چيز در شئ برای درآوردن و بارز نـمـودن صـفـات و ويـژگـيـهـای آن" است.
کروموزمهای زن و مرد تمامی صفات و خصوصيات يک انسان از قبيل رنگ، بلندی، وضعيت مو، وضعيت اسـتـخـوان بـنـدی
و غـيـره را با خود دارند کـه در رونـد شکـل گـيـری جنين رفـته رفته بارز می شود و پس از تولد بروز آن تکـمـيل می شود.
3ــ انسان ابتدا شنوا و بعد بينا می شود:
چنانکه قرآن ابتدا شـنـوائی را می آورد و بعد بينائی، جنين ابتدا شنوا می شود و بعد بينا.
شـنوائی جـنـين می تواند از چهار تا پنج ماهگی آغاز بشود، و بسته به خوبی يا بدی صـدا تأثـير مثبت يا منفی روی آن بگـذارد.
ولی بـيـنائی وی (يعنی توان درک تصوير در وی) پس از تولد صورت می گيرد،
هـر چند پيش از تولد نيز در برابر نور عکس العمل نشان می دهد.