سرور و سالار شهیدان .....

TarannoM e BaraN

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"

[h=2] متن وصيت نامه امام حسين (ع) [/h][FONT=&quot]« بسم الله الرحمن الرحيم ...؛ اين وصيت حسينبيعلي است به برادرش محمد حنفيه. حسين گواهي ميدهد به توحيد و يگانگي خداوند و اين که براي خدا شريکي نيست و محمد (ص) بنده و فرستاده اوست و آئين حق ( اسلام ) را از سوي خدا ( براي جهانيان ) آورده است و شهادت ميدهد که بهشت و دوزخ حق است و روز جزا بدون شک به وقوع خواهد پيوست و خداوند همه انسانها را در چنين روزي زنده خواهد نمود. »[/FONT]
[FONT=&quot]
www.ashoora.ir_images_stories_article_pictures_ashoora_emam_hosein_165.jpg
[/FONT]
[FONT=&quot]امام در وصيت نامهاش پس از بيان عقيده خويش درباره توحيد و نبوت و معاد، هدف خود را از اين سفر اين چنين بيان نمود:[/FONT]
[FONT=&quot]« من نه از روي خودخواهي و يا براي خوشگذراني و نه براي فساد و ستمگري از شهر خود بيرون آمدم؛ بلکه هدف من از اين سفر، امر به معروف و نهي از منکر و خواستهام از اين حرکت، اصلاح مفاسد امت و احياي سنت و قانون جدّم، رسول خدا (ص) و راه و رسم پدرم، عليبنابيطالب (ع) است. پس هر کس اين حقيقت را از من بپذيرد ( و از من پيروي کند ) راه خدا را پذيرفته است و هر کس رد کند ( و از من پيروي نکند ) من با صبر و استقامت ( راه خود را ) را در پيش خواهم گرفت تا خداوند در ميان من و بنياميه حکم کند که او بهترين حاکم است. [/FONT][FONT=&quot]و برادر ! اين است وصيت من به تو و توفيق از طرف خداست. بر او توکل ميکنم و برگشتم به سوي اوست. »[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]منبع: بحارالانوار، 44/329 [/FONT]
 

TarannoM e BaraN

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : سرور و سالار شهیدان .....

[FONT=&quot]براى زيارت‏ هيچ امامى، به اندازه زيارت حسين بن على(ع) در ( كربلا ) تاكيد نشده است.[/FONT]
[FONT=&quot]حتى براى زيارت رسول خدا(ص) هم آن همه سفارش و دستور نيست.[/FONT][FONT=&quot]گاهى در روايات،زيارت ( كربلا )، از زيارت ( كعبه ) هم برتر و بالاتر به حساب آمده است و براى زيارت سيدالشهدا، پاداشى برابر دهها و صدها حج و عمره بيان شده است، بايد راز قضيه را فهميد.[/FONT][FONT=&quot]لحن و بيانى‏كه در احاديث مربوط به زيارت سيدالشهدا(ع) به كار رفته است، بسيار جدى و آميخته با تاءكيدات فراوان است.[/FONT][FONT=&quot]ضرورت‏زيارت را در هر حال و همواره مطرح مى‏كند، آن را براى يك شيعه و پيرو امام، در حد يك ( فريضه ) مى‏شمارد، ترك آن را بسيار ناپسند مى‏داند و هيچ عذر و بهانه و خوف و خطر را مانع از آن به حساب نمى‏آورد و به رسميت نمى‏شناسد.
[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]
www.ashoora.ir_images_stories_article_pictures_ashoora_torbat_9.jpg
[/FONT]
[FONT=&quot]ازانبوه روايات گوناگون، به چند نمونه اشاره مى‏كنيم:[/FONT][FONT=&quot] امام صادق(ع)در ديدار با يكى از اصحاب برجسته اش به نام ( ابان بن تغلب ) ، از وى مى‏پرسد:اى ابان:[/FONT][FONT=&quot]كى به زيارت قبر حسين رفته‏اى ؟[/FONT][FONT=&quot]ابان - مدتى است طولانى كه به زيارتش نرفته‏ام.[/FONT][FONT=&quot]امام - سبحان‏الله...تو از بزرگان و روساى شيعه‏هستى‏ودر عين حال، حسين(ع) را رها كرده و به زيارتش نمى‏روى؟...(1) [/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]امام باقر(ع) از يكى از شيعيان پرسيد:فاصله ميان شما و حسين (ع) چه قدر است؟[/FONT][FONT=&quot]- بيست‏و شش فرسخ (يا:شانزده فرسخ) - آيا به زيارت قبرش مى‏رويد؟[/FONT][FONT=&quot]- نه!- چه‏قدر جفا كرديد!...(2) زيارت حسين رفتن، يك تكليف مكتبى براى شيعه او و پيرو مكتب عاشورا است.[/FONT][FONT=&quot]بدون پيوند باآن مرقد و مزار، ( شيعه بودن ) داراى خلل است.اين مطلبى است كه خود ائمه دين فرموده‏اند.[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]امام صادق(ع؟فرمود:[/FONT][FONT=&quot]هر كس به زيارت‏حسين(ع) نرود تا بميرد، در حاليكه خود را هم شيعه ما بداند، هرگز او شيعه ما نيست.و اگر از اهل بهشت هم باشد، او مهمان بهشتيان است:[/FONT][FONT=&quot]( من لم ياءت قبرالحسين(ع) و هم يزعم انه لنا شيعه حتى يموت، فليس هولنا بشيعه و ا ن كان من اهل الجنه فهو ضيفان اهل الجنه )(3) امام صادق(ع) در جاى ديگر فرمود:[/FONT][FONT=&quot]كسى كه‏توانايى زيارت حسين را داشته باشد ولى زيارت نكند، نسبت به پيامبر اسلام و ائمه ( عاق ) شده است.(4) و نيز، آن حضرت فرموده است:[/FONT][FONT=&quot]زيارت‏حسين بن على(ع)، بر هر كسى كه ( حسين ) را از سوى خداوند، (امام) مى‏داند لازم و واجب است:[/FONT][FONT=&quot]( زياره الحسين‏بن على واجبه على كل من يقر للحسين بالاءمامه من ا لله‏عزوجل.)(5) و اينكه:هر كه تا هنگام مرگ، به زيارت حسين(ع) نرود، دين‏و ايمانش نقصان دارد.(6) [/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]امام باقر(ع) فرموده است شيعيان ما را به زيارت قبر حسين بن على دستور بدهيد.چرا كه زيارت او، بر هر مومنى كه به ( امامت الهى ) حسين(ع)، اقرار دارد، فريضه است.(7) و در سخنى ديگر فرموده است:شيعيان ما را دستور دهيد تا حسين(ع) را زيارت كنند.همانا زيارت او عمر را زياد، رزق را افزون، و بديها را دفع مى‏كند و زيارت او، بر هر مومين كه به امامت او از سوى خداوند اعتقاد دارد واجب است.(8) گويا بين اعتقاد به امامت و رهبرى، با رفتن به زيارت، ملازمه‏است و زيارت عمل به تعهد و وفاى كامل به پيمانى است كه بين هر امام و پيروان او برقرار است.[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]پاورقى :[/FONT][FONT=&quot]1 - كامل‏الزيارات، ص 331، سفينه البحار، ج !ص 565، بحار الانوار، ج (بيروتى) ص‏7.[/FONT][FONT=&quot]2 - كم بينكم‏و بين الحسين؟قلت:ست و عشرون فرسخا.قال له:او ما تاءتونه؟قلت:لا قال:ما اجفا كم!...(وسائل الشيعه، ج 10 ص 337 و 338، حديث 16 و 20، بحار الانوار، ج 98 ص 5).[/FONT][FONT=&quot]3 -وسائل الشيعه، ج 10 ص 336، حديث 11 بحار الاءنوار، ج 98 ص 4.[/FONT][FONT=&quot]4 - وسائل الشيعه، ج 10 ص 333، حديث 2.[/FONT][FONT=&quot]5 - وسائل الشيعه، ج 10 ص 346 حديث 5.[/FONT]
[FONT=&quot]6 - ...كان منتقص‏الدين، منتقص الايمان.(بحار الانوار ، ج 98 (بيروتى) ص 4).[/FONT][FONT=&quot]7 - مروا شيعتنابزياره قبر الحسين بن ع لى، فان اتيانه مفترض على كل مومن يقر للحسين بالامامه من الله.(كامل الزيارت، ص 121، بحار الانوار، ج 98 ص 1،3 و 4).[/FONT][FONT=&quot]8 - وسائل الشيعه، ج 10 ص 321، حديث 8 و ص 345 حديث 1 و 5.[/FONT][FONT=&quot] [/FONT]
 

TarannoM e BaraN

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : سرور و سالار شهیدان .....

[FONT=&quot]امام از مرگ خود سخن مي گويد [/FONT]
[FONT=&quot]امام به خيمه اش آمد و شروع به وارسي شمشير خود و آماده کردن آن نمود، در حالي که مي گفت:

[/FONT]
[FONT=&quot]يا دهر افٍ لک من خليل کم لک بالاشراق والاصيل
من صاحب و طالب قتيل والدهر لا يقنع بالبديل
و انما الامر الي الجليل و کل حي سالک سبيل[/FONT]
[FONT=&quot]
«اي روزگار! واي بر تو که چه دوستي هستي! و در بامداد و شامگاه چه بسيار است براي تو».
«از دوستان و طالبانت که کشته مي شوند و روزگار، کسي را به عوض نمي پذيرد».
«همانا کار به پروردگار بزرگ وابسته است و هر زنده اي، راهي را در پيش مي گيرد».


[/FONT]
www.ashoora.ir_images_stories_article_pictures_ashoora_emam_hosein_64.jpg

[FONT=&quot]امام با اين ابيات، از مرگ شخص شريفش سخن گفته، در حالي که امام زين العابدين عليه السلام و حضرت زينب عليهاالسلام در خيمه بودند. امام زين العابدين عليه السلام هنگامي که سخن پدرش را شنيد، دانست که چه مي خواهد، پس بغض گلويش را گرفت و خاموش ماند و- بنا به آنچه مي گويد- دانست که بلا نازل شده است، ولي بانوي بني هاشم، هنگامي که اين ابيات را شنيد با پريشاني دانست که پاره ي تنش و باقيمانده ي خاندانش، به سوي مرگ عازم است و تصميم بر شهادت دارد لذا بر خود مسلط شد و در حالي که جامه اش بر زمين کشيده مي شد و چشمانش از اشک لبريز گشته بود، با کلمات بريده اي که قطعات قلبش با آنها خارج مي شدند، خطاب به برادرش گفت: «چه داغ و چه اندوهي است! کاش مرگ، زندگيم را مي گرفت، اي حسين جان! اي سرورم! اي باقيمانده ي اهل بيتم! آيا تسليم شده و از زندگي نااميد شده اي؟ امروز (گويا)، جدم رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله و مادرم فاطمه زهرا و پدرم علي و برادرم حسن عليه السلام در گذشته، اي باقيمانده ي گذشتگان و سرپرست بازماندگان» (1) .
امام با مهرباني به وي فرمود: «اي خواهرم! شيطان بردباريت را نابود نسازد».[/FONT][FONT=&quot]
حضرت زينب با چهره اي که رنگش دگرگون شده و اندوه شديد قلب مهربان رنج کشيده اش را پاره پاره کرده بود، روي به برادر کرد و با درد و رنج به او گفت:«آيا تو خود را به ستم و چيره گي مي گيري که آن اندوه مرا طولاني تر و قلبم را داغدارتر مي سازد».
آنگاه که يقين پيدا کرد که برادرش کشته مي شود، نتوانست شکيبايي خود را حفظ کند، پس گريبان خود را چاک زد و بر چهره ي خود کوبيد و بيهوش بر زمين افتاد (2) ديگر زنان نيز در آن گرفتاري سخت، با وي شريک شدند، حضرت ام کلثوم عليهاالسلام فرياد کشيد: «اي محمد! اي علي! اي مادرم! اي حسينم! بعد از تو ما تباه شده ايم».
آن منظره ي دردناک بر جان امام اثر کرد و قلب پاکش به اندوه و حسرت نشست و روي به آن بانوان، از دختران وحي کرد و آنان را دستور به شکيبايي و تحمل بار اين محنت بزرگ داد و فرمود: «اي خواهرم! اي ام کلثوم! اي فاطمه! اي رباب! بنگريد، هرگاه من کشته شدم، بر من گريبان چاک نزنيد و بر چهره ي خود چنگ نيندازيد و سخن بيهوده نگوييد» (3) .
امام بزرگوار، انواع سخت و جانکاهي از محنتها و مصيبتها را تحمل فرمود که به مقدار ايمانش به خداوند بود و هنوز از محنتي فارغ نشده بود که با سيلي از محنتهاي بزرگ رو به رو مي شد که انسان قادر به تحمل آنها نبود.[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]پاورقي[/FONT][FONT=&quot](1) مقاتل الطالبيين، ص 112 -111.
(2) انساب‏الاشراف 393 /3. المنتظم 338 /5. البداية والنهاية 177 /8. السيدة زينب و اخبار الزينبيات، ص 21 -20.
(3) طبري، تاريخ 420 /5. انساب‏الاشراف 393 /3.[/FONT]
 

TarannoM e BaraN

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : سرور و سالار شهیدان .....

[SIZE=+1]زندگينامه امام حسين (ع)[/SIZE]

دومين فرزند برومند حضرت علي و(1) در روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت فاطمه ، که درود خدا بر ايشان باد، در خانه وحي و ولايت چشم به جهان گشود.

چون خبر ولادتش به پيامبر گرامي اسلام (ص ) رسيد، به خانه حضرت علي (ع ) و فاطمه را فرمود تا کودکش را بياورد. اسما او را در پارچه اي سپيد (2) (س ) آمد و اسما پيچيد و خدمت رسول اکرم (ص ) برد، آن گرامي به گوش راست او اذان و به گوش چپ (3) او اقامه گفت . به روزهاي اول يا هفتمين روز ولادت با سعادتش ، امين وحي الهي ، جبرئيل ، فرود آمد و گفت : سلام خداوند بر تو باد اي رسول خدا، اين نوزاد را به نام پسر کوچک هارون (شبير) چون علي براي تو بسان هارون (5) که به عربي (حسين ) خوانده مي شود نام بگذار. (4)براي موسي بن عمران است ، جز آن که تو خاتم پيغمبران هستي .
و به اين ترتيب نام پرعظمت "حسين " از جانب پروردگار، براي دومين فرزند فاطمه (س ) انتخاب شد. به روز هفتم ولادتش ، فاطمه زهرا که سلام خداوند بر او باد، گوسفندي را براي کشت ، و سر آن حضرت را تراشيد و هم وزن موي سر او (6) فرزندش به عنوان عقيقه (7) نقره صدقه داد.


 

TarannoM e BaraN

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : سرور و سالار شهیدان .....

حسين (ع ) و پيامبر (ص )
از ولادت حسين بن علي (ع ) که در سال چهارم هجرت بود تا رحلت رسول الله (ص ) که شش سال و چند ماه بعد اتفاق افتاد، مردم از اظهار محبت و لطفي که پيامبر راستين اسلام (ص ) درباره حسين (ع ) ابراز مي داشت ، به بزرگواري و مقام شامخ پيشواي سوم آگاه شدند. سلمان فارسي مي گويد: ديدم که رسول خدا (ص ) حسين (ع ) را بر زانوي خويش نهاده او را مي بوسيد و مي فرمود: تو بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگواراني ، تو امام و پسر امام و پدر امامان هستي ، تو حجت خدا و پسر حجت خدا و پدر حجتهاي خدايي که نه نفرند و خاتم ايشان ، (8) قائم ايشان (امام زمان "عج ") مي باشد.
انس بن مالک روايت مي کند: وقتي از پيامبر پرسيدند کدام يک از اهل بيت خود را بيشتر دوست مي داري ، فرمود:
بارها رسول گرامي حسن (ع ) و حسين (ع ) را به سينه مي فشرد و (9) حسن و حسين را، (10) آنان را مي بوييد و مي بوسيد. ابوهريره که از مزدوران معاويه و از دشمنان خاندان امامت است ، در عين حال اعتراف مي کند که : "رسول اکرم را ديدم که حسن و حسين را بر شانه هاي خويش نشانده بود و به سوي ما مي آمد، وقتي به ما رسيد فرمود هر کس اين دو فرزندم را دوست بدارد مرا دوست (11) داشته ، و هر که با آنان دشمني ورزد با من دشمني نموده است .
عالي ترين ، صميمي ترين و گوياترين رابطه معنوي و ملکوتي بين پيامبر و حسين را مي توان در اين جمله رسول گرامي اسلام (ص ) خواند که فرمود: "حسين از من و من از (12) حسينم
 

TarannoM e BaraN

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : سرور و سالار شهیدان .....

حسين (ع ) با پدر
شش سال از عمرش با پيامبر بزرگوار سپري شد، و آن گاه که رسول خدا (ص ) چشم ازجهان فروبست و به لقاي پروردگار شتافت ، مدت سي سال با پدر زيست . پدري که جز به انصاف حکم نکرد، و جز به طهارت و بندگي نگذرانيد، جز خدا نديد و جز خدا نخواست و جز خدا نيافت . پدري که در زمان حکومتش لحظه اي او را آرام نگذاشتند،همچنان که به هنگام غصب خلافتش جز به آزارش برنخاستند. در تمام اين مدت ، با دل و جان از اوامر پدر اطاعت مي کرد، و در چند سالي که حضرت علي (ع ) متصدي خلافت ظاهري شد، حضرت حسين (ع ) در راه پيشبرد اهداف اسلامي ، مانند يک سرباز فداکار همچون برادر بزرگوارش مي کوشيد، و در جنگهاي "جمل "، "صفين " و "نهروان " شرکت و به اين ترتيب ، از پدرش اميرالمؤمنين (ع ) و دين خدا حمايت کرد و (13) داشت . حتي گاهي در حضور جمعيت به غاصبين خلافت اعتراض مي کرد.
در زمان حکومت عمر، امام حسين (ع ) وارد مسجد شد، خليفه دوم را بر منبر رسول الله (ص ) مشاهده کرد که سخن مي گفت . بلادرنگ از منبر بالا رفت و فرياد زد: "از منبر (14) پدرم فرود آي ....
 

TarannoM e BaraN

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : سرور و سالار شهیدان .....

امام حسين (ع ) با برادر
پس از شهادت حضرت علي (ع )، به فرموده رسول خدا (ص ) و وصيت اميرالمؤمنين (ع )مامت و رهبري شيعيان به حسن بن علي (ع )، فرزند بزرگ اميرالمؤمنين (ع )، منتقل گشت و بر همه مردم واجب و لازم آمد که به فرامين پيشوايشان امام حسن (ع ) گوش فرادارند. امام حسين (ع ) که دست پرورد وحي محمدي و ولايت علوي بود، همراه و همکار و همفکر برادرش بود. چنان که وقتي بنا بر مصالح اسلام و جامعه مسلمانان و به دستور خداوند بزرگ ، امام حسن (ع ) مجبور شد که با معاويه صلح کند و آن همه ناراحتيها را تحمل نمايد، امام حسين (ع ) شريک رنجهاي برادر بود و چون مي دانست که اين صلح به صلاح اسلام و مسلمين معاويه ، در حضور امام حسن (ع ) وامام حسين (ع ) دهان آلوده اش را به بدگويي نسبت به امام حسن (ع ) و پدر بزرگوارشان اميرمؤمنان (ع ) گشود، امام حسين (ع ) به دفاع برخاست تا سخن در گلوي معاويه بشکند و سزاي ناهنجاريش را به کنارش بگذارد، ولي امام حسن (ع ) او را به سکوت و خاموشي فراخواند، امام حسين (ع ) پذيرا شد و به جايش بازگشت ، آن گاه امام حسن (ع ) خود به پاسخ معاويه (15) برآمد، و با بياني رسا و کوبنده خاموشش ساخت .
 

TarannoM e BaraN

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : سرور و سالار شهیدان .....

امام حسين (ع ) در زمان معاويه
چون امام حسن (سلام خدا و فرشتگان خدا بر او باد) از دنيا رحلت فرمود، به گفته رسول خدا (ص ) و اميرالمؤمنين (ع ) و وصيت حسن بن علي (ع ) امامت و رهبري شيعيان به امام حسين (ع ) منتقل شد و از طرف خدا مأمور رهبري جامعه گرديد. امام حسين (ع ) مي ديد که معاويه با اتکا به قدرت اسلام ، بر اريکه حکومت اسلام به ناحق تکيه زده ، سخت مشغول تخريب اساس جامعه اسلامي و قوانين خداوند است ، و از اين حکومت پوشالي مخرب به سختي رنج مي برد، ولي نمي توانست دستي فراز آورد و قدرتي فراهم کند تا او را از جايگاه حکومت اسلامي پايين بکشد، چنانچه برادرش امام حسن (ع ) نيز وضعي مشابه او داشت .
امام حسين (ع ) مي دانست اگر تصميمش را آشکار سازد و به سازندگي قدرت بپردازد، پيش از هر جنبش و حرکت مفيدي به قتلش مي رساند، ناچار دندان بر جگر نهاد و صبر را پيشه ساخت که اگر برمي خاست ، پيش از اقدام به دسيسه کشته مي شد، و از اين کشته شدن هيچ نتيجه اي گرفته نمي شد.
بنابراين تا معاويه زنده بود، چون برادر زيست و علم مخالفتهاي بزرگ نيفراخت ، جز آن که گاهي محيط و حرکات و اعمال معاويه را به باد انتقاد مي گرفت و مردم را به آينده نزديک اميدوار مي ساخت که اقدام مؤثري خواهد نمود. و در تمام طول مدتي که معاويه از مردم براي ولايت عهدي يزيد، بيعت مي گرفت ، حسين به شدت با او مخالفت کرد، و هرگز تن به بيعت يزيد نداد و ولي عهدي او را نپذيرفت و حتي گاهي (16) سخناني تند به معاويه گفت و يا نامه اي کوبنده براي او نوشت .
معاويه هم در بيعت گرفتن براي يزيد، به او اصراري نکرد و امام (ع ) همچنين بود و ماند تا معاويه درگذشت .
 

TarannoM e BaraN

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : سرور و سالار شهیدان .....

قيام حسيني
يزيد پس از معاويه بر تخت حکومت اسلامي تکيه زد و خود را اميرالمؤمنين خواند،و براي اين که سلطنت ناحق و ستمگرانه اش را تثبيت کند، مصمم شد براي نامداران و شخصيتهاي اسلامي پيامي بفرستد و آنان را به بيعت با خويش بخواند. به همين منظور، نامه اي به حاکم مدينه نوشت و در آن يادآور شد که براي من از حسين (ع ) بيعت بگير و اگر مخالفت نمود بقتلش برسان . حاکم اين خبر را به امام حسين (ع ) رسانيد و جواب مطالبه نمود. امام حسين (ع ) چنين فرمود:
"انا لله و انا اليه راجعون و علي الاسلام السلام اذا بليت الامة براع مثل (17) يزيد آن گاه که افرادي چون يزيد، (شراب خوار و قمارباز و بي ايمان و ناپاک که حتي ظاهر اسلام را هم مراعات نمي کند) بر مسند حکومت اسلامي بنشيند، بايد فاتحه اسلام را خواند. (زيرا اين گونه زمامدارها با نيروي اسلام و به نام اسلام ، اسلام را از بين مي برند.)
امام حسين (ع ) مي دانست اينک که حکومت يزيد را به رسميت نشناخته است ، اگر در مدينه بماند به قتلش مي رسانند، لذا به امر پروردگار، شبانه و مخفي از مدينه به سوي مکه حرکت کرد. آمدن آن حضرت به مکه ، همراه با سرباز زدن او از بيعت يزيد، در بين مردم مکه و مدينه انتشار يافت ، و اين خبر تا به کوفه هم رسيد. کوفيان از امام حسين (ع ) که در مکه بسر مي برد دعوت کردند تا به سوي آنان آيد و زمامدار امورشان باشد. امام (ع ) مسلم بن عقيل ، پسر عموي خويش را به کوفه فرستاد تا حرکت و واکنش اجتماع کوفي را از نزديک ببيند و برايش بنويسد. مسلم به کوفه رسيد و با استقبال گرم و بي سابقه اي روبرو شد، هزاران نفر به عنوان نايب امام (ع ) با او بيعت کردند، و مسلم هم نامه اي به امام حسين (ع ) نگاشت و حرکت فوري امام (ع ) را لازم گزارش داد.
هر چند امام حسين (ع ) کوفيان را به خوبي مي شناخت ، و بي وفايي و بي ديني شان را در زمان حکومت پدر و برادر ديده بود و مي دانست به گفته ها و بيعتشان با مسلم نمي توان اعتماد کرد، و ليکن براي اتمام حجت و اجراي اوامر پروردگار تصميم گرفت که به سوي کوفه حرکت کند.
با اين حال تا هشتم ذي حجه ، يعني روزي که همه مردم مکه عازم رفتن به "مني " بودند و هر کس در راه مکه جا مانده بود با عجله تمام مي خواست خود را به مکه (18) برساند، آن حضرت در مکه ماند و در چنين روزي با اهل بيت و ياران خود، از مکه به طرف عراق خارج شد و با اين کار هم به وظيفه خويش عمل کرد و هم به مسلمانان جهان فهماند که پسر پيغمبر امت ، يزيد را به رسميت نشناخته و با او بيعت نکرده ، بلکه عليه او قيام کرده است .
يزيد که حرکت مسلم را به سوي کوفه دريافته و از بيعت کوفيان با او آگاه شده بود، ابن زياد را (که از پليدترين ياران يزيد و از کثيفترين طرفداران حکومت بني اميه بود) به کوفه فرستاد. ابن زياد از ضعف ايمان و دورويي و ترس مردم کوفه استفاده نمود و با تهديد ارعاب ، آنان را از دور و بر مسلم پراکنده ساخت ، و مسلم به تنهايي با عمال ابن زياد به نبرد پرداخت ، و پس از جنگي دلاورانه و شگفت ، با شجاعت شهيد شد.
(سلام خدا بر او باد). و ابن زياد جامعه دورو و خيانتکار و بي ايمان کوفه را عليه امام حسين (ع ) برانگيخت ، و کار به جايي رسيد که عده اي از همان کساني که براي امام (ع ) دعوت نامه نوشته بودند، سلاح جنگ پوشيدند و منتظر ماندند تا امام حسين (ع ) از راه برسد و به قتلش برسانند.
امام حسين (ع ) از همان شبي که از مدينه بيرون آمد، و در تمام مدتي که در مکه اقامت گزيد، و در طول راه مکه به کربلا، تا هنگام شهادت ، گاهي به اشاره ، گاهي به اعلان مي داشت که : "مقصود من از حرکت ، رسوا ساختن حکومت ضد اسلامي يزيد و صراحت ، برپاداشتن امر به معروف و نهي از منکر و ايستادگي در برابر ظلم و ستمگري است و جز حمايت قرآن و زنده داشتن دين محمدي هدفي ندارم .
و اين مأموريتي بود که خداوند به او واگذار نموده بود، حتي اگر به کشته شدن خود و اصحاب و فرزندان و اسيري خانواده اش اتمام پذيرد. رسول گرامي (ص ) و اميرمؤمنان (ع) و حسن بن علي (ع ) پيشوايان پيشين اسلام ، شهادت امام حسين (ع ) را بارها بيان فرموده بودند. حتي در هنگام ولادت امام حسين (ع )، و خود امام حسين (ع ) به (19) رسول گرانمايه اسلام (ص ) شهادتش را تذکر داده بود.
علم امامت مي دانست که آخر اين سفر به شهادتش مي انجامد، ولي او کسي نبود که در برابر دستور آسماني و فرمان خدا براي جان خود ارزشي قائل باشد، يا از اسارت خانواده اش واهمه اي به دل راه دهد. او آن کس بود که بلا را کرامت و شهادت را سعادت مي پنداشت . (سلام ابدي خدا بر او باد) .
خبر "شهادت حسين (ع ) در کربلا" به قدري در اجتماع اسلامي مورد گفتگو واقع شده بود که عامه مردم از پايان اين سفر مطلع بودند. چون جسته و گريخته ، از رسول الله (ص ) و اميرالمؤمنين (ع ) و امام حسن بن علي (ع ) و ديگر بزرگان صدر اسلام شنيده بودند. بدينسان حرکت امام حسين (ع ) با آن درگيريها و ناراحتيها احتمال کشته شدنش را در اذهان عامه تشديد کرد. بويژه که خود در طول راه مي فرمود: "من کان باذلا فينا مهجته (20) و موطنا علي لقاء الله نفسه فليرحل معنا.
هر کس حاضر است در راه ما از جان خويش بگذرد و به ملاقات پروردگار بشتابد، همراه ما بيايد. و لذا در بعضي از دوستان اين توهم پيش آمد که حضرتش را از اين سفر منصرف سازند.
غافل از اين که فرزند علي بن ابي طالب (ع ) امام و جانشين پيامبر، و از ديگران به وظيفه خويش آگاهتر است و هرگز از آنچه خدا بر عهده او نهاده دست نخواهد کشيد.
باري امام حسين (ع ) با همه اين افکار و نظريه ها که اطرافش را گرفته بود به راه خويش ادامه داد، و کوچکترين خللي در تصميمش راه نيافت .
سرانجام ، رفت ، و شهادت را دريافت . نه خود تنها، بلکه با اصحاب و فرزندان که هر يک ستاره اي درخشان در افق اسلام بودند، رفتند و کشته شدند، و خونهايشان شنهاي گرم دشت کربلا را لاله باران کرد تا جامعه مسلمانان بفهمد يزيد (باقي مانده بسترهاي گناه آلود خاندان اميه ) جانشين رسول خدا نيست ، و اساسا اسلام از بني اميه و بني اميه از اسلام جداست .
راستي هرگز انديشيده ايد اگر شهادت جانگداز و حماسه آفرين حسين (ع ) به وقوع نمي پيوست و مردم يزيد را خليفه پيغمبر (ص ) مي دانستند، و آن گاه اخبار دربار يزيد و شهوترانيهاي او و عمالش را مي شنيدند، چقدر از اسلام متنفر مي شدند، زيرا اسلامي که خليفه پيغمبرش يزيد باشد، به راستي نيز تنفرآور است ... و خاندان پاک حضرت امام حسين (ع ) نيز اسير شدند تا آخرين رسالت اين شهادت را به گوش مردم برسانند. و شنيديم و خوانديم که در شهرها، در بازارها، در مسجدها، در بارگاه متعفن پسر زياد و دربار نکبت بار يزيد، هماره و همه جا دهان گشودند و فرياد زدند، و پرده زيباي فريب را از چهره زشت و جنايتکار جيره خواران بني اميه برداشتند و ثابت کردند که يزيد سگ باز وشرابخوار است ، هرگز لياقت خلافت ندارد و اين اريکه اي که او بر آن تکيه زده جايگاه او نيست . سخنانشان رسالت شهادت حسيني را تکميل کرد، طوفاني در جانها برانگيختند، چنان که نام يزيد تا هميشه مترادف با هر پستي و رذالت و دناءت گرديد و همه آرزوهاي طلايي و شيطانيش چون نقش بر آب گشت . نگرشي ژرف مي خواهد تا بتوان بر همه ابعاد اين شهادت عظيم و پرنتيجه دست يافت .

از همان اوان شهادتش تا کنون ، دوستان و شيعيانش ، و همه آنان که به شرافت و عظمت انسان ارج مي گذارند، همه ساله سالروز به خون غلتيدنش را، سالروز قيام و شهادتش را با سياه پوشي و عزاداري محترم مي شمارند، و خلوص خويش را با گريه بر مصايب آن بزرگوار ابراز مي دارند. پيشوايان مآل انديش و معصوم ما، هماره به واقعه کربلا و به زنده داشتن آن عنايتي خاص داشتند.
غير از اين که خود به زيارت مرقدش مي شتافتند و عزايش را بر پا مي داشتند، در فضيلت عزاداري و محزون بودن براي آن بزرگوار، گفتارهاي متعددي ايراد فرموده اند. ابوعماره گويد: "روزي به حضور امام ششم صادق آل محمد (ع ) رسيدم ، فرمود اشعاري در سوگواري حسين براي ما بخوان . وقتي شروع به خواندن نمودم صداي گريه حضرت برخاست ، من مي خواندم و آن عزيز مي گريست ، چندان که صداي گريه از خانه برخاست .
بعد از آن که اشعار را تمام کردم ، امام (ع ) در فضليت و ثواب مرثيه و گرياندن مردم بر امام (21) حسين (ع ) مطالبي بيان فرمود و نيز از آن جناب است که فرمود: "گريستن و بي تابي کردن در هيچ مصيبتي شايسته (22) نيست مگر در مصيبت حسين بن علي ، که ثواب و جزايي گرانمايه دارد.
باقرالعلوم ، امام پنجم (ع ) به محمد بن مسلم که يکي از اصحاب بزرگ او است فرمود: "به شيعيان ما بگوييد که به زيارت مرقد حسين بروند، زيرا بر هر شخص باايماني که (23) به امامت ما معترف است ، زيارت قبر اباعبدالله لازم مي باشد.
امام صادق (ع ) مي فرمايد: "ان زيارة الحسين عليه السلام افضل ما يکون من الاعمال . (24) همانا زيارت حسين (ع ) از هر عمل پسنديده اي ارزش و فضيلتش بيشتر است .
زيرا که اين زيارت در حقيقت مدرسه بزرگ و عظيم است که به جهانيان درس ايمان و عمل صالح مي دهد و گويي روح را به سوي ملکوت خوبيها و پاکدامنيها و فداکاريها پرواز مي دهد. هر چند عزاداري و گريه بر مصايب حسين بن علي (ع )، و مشرف شدن به زيارت قبرش و بازنماياندن تاريخ پرشکوه و حماسه ساز کربلايش ارزش و معياري والا دارد، لکن بايد دانست که نبايد تنها به اين زيارتها و گريه ها و غم گساريدن اکتفا کرد، بلکه همه اين تظاهرات ، فلسفه دين داري ، فداکاري و حمايت از قوانين آسماني را به ما گوشزد مي نمايد، و هدف هم جز اين نيست ، و نياز بزرگ ما از درگاه حسيني آموختن انسانيت و خالي بودن دل از هر چه غير از خداست مي باشد، و گرنه اگر فقط به صورت ظاهر قضيه بپردازيم ، هدف مقدس حسيني به فراموشي مي گرايد.

 

TarannoM e BaraN

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : سرور و سالار شهیدان .....

اخلاق و رفتار امام حسين (ع )
با نگاهي اجمالي به 56سال زندگي سراسر خداخواهي و خداجويي حسين (ع )، درمي يابيم که هماره وقت او به پاکدامني و بندگي و نشر رسالت احمدي و مفاهيم عميقي والاتر از درک و ديد ما گذشته است . اکنون مروري کوتاه به زواياي زندگاني آن عزيز، که پيش روي ما است :
جنابش به نماز و نيايش با پروردگار و خواندن قرآن و دعا و استغفار علاقه بسياري و حتي در آخرين شب (25) داشت . گاهي در شبانه روز صدها رکعت نماز مي گزاشت .
زندگي دست از نياز و دعا برنداشت ، و خوانده ايم که از دشمنان مهلت خواست تا بتواند با خداي خويش به خلوت بنشيند. و فرمود: "خدا مي داند که من نماز و تلاوت (26) قرآن و دعاي زياد و استغفار را دوست دارم (27) حضرتش بارها پياده به خانه کعبه شتافت و مراسم حج را برگزار کرد.
ابن اثير در کتاب "اسد الغابة " مي نويسد: "کان الحسين رضي الله عنه فاضلا کثير الصوم و الصلوة و الحج و الصدقة و افعال (28) الخير جميعها. حسين (ع ) بسيار روزه مي گرفت و نماز مي گزارد و به حج مي رفت و صدقه مي داد و همه کارهاي پسنديده را انجام مي داد.
شخصيت حسين بن علي (ع ) آنچنان بلند و دور از دسترس و پرشکوه بود که وقتي با برادرش امام مجتبي (ع ) پياده به کعبه مي رفتند، همه بزرگان و شخصيتهاي اسلامي به (29) احترامشان از مرکب پياده شده ، همراه آنان راه مي پيمودند.
احترامي که جامعه براي حسين (ع ) قائل بود، بدان جهت بود که او با مردم زندگي مي کرد - از مردم و معاشرتشان کناره نمي جست - با جان جامعه هماهنگ بود، چونان ديگران از مواهب و مصائب يک اجتماع برخوردار بود، و بالاتر از همه ايمان بي تزلزل او به خداوند، او را غم خوار و ياور مردم ساخته بود.
و گرنه ، او نه کاخهاي مجلل داشت و نه سربازان و غلامان محافظ، و هرگز مثل جباران راه آمد و شد را به گذرش بر مردم نمي بستند، و حرم رسول الله (ص ) را براي او خلوت نمي کردند... اين روايت يک نمونه از اخلاق اجتماعي اوست ، بخوانيم :
روزي از محلي عبور مي فرمود، عده اي از فقرا بر عباهاي پهن شده شان نشسته بودند و نان پاره هاي خشکي مي خوردند، امام حسين (ع ) مي گذشت که تعارفش کردند و او هم پذيرفت ، نشست و تناول فرمود و آن گاه بيان داشت : "ان الله لا يحب المتکبرين "، خداوند متکبران را دوست نمي دارد. (30)
پس فرمود: "من دعوت شما را اجابت کردم ، شما هم دعوت مرا اجابت کنيد.
آنها هم دعوت آن حضرت را پذيرفتند و همراه جنابش به منزل رفتند. حضرت دستور داد و بدين ترتيب پذيرايي گرمي (31) هر چه در خانه موجود است به ضيافتشان بياورند، از آنان به عمل آمد، و نيز درس تواضع و انسان دوستي را با عمل خويش به جامعه آموخت .
شعيب بن عبدالرحمن خزاعي مي گويد: "چون حسين بن علي (ع ) به شهادت رسيد، بر پشت مبارکش آثار پينه مشاهده کردند، علتش را از امام زين العابدين (ع ) پرسيدند، فرمود اين پينه ها اثر کيسه هاي غذايي است که پدرم شبها به دوش مي کشيد و به خانه (32) زنهاي شوهرمرده و کودکان يتيم و فقرا مي رسانيد.
شدت علاقه امام حسين (ع ) را به دفاع از مظلوم و حمايت از ستم ديدگان مي توان در داستان "ارينب وهمسرش عبدالله بن سلام " دريافت ، که اجمال و فشرده اش را در اين جا متذکر مي شويم : يزيد به زمان ولايت عهدي ، با اين که همه نوع وسايل شهوتراني و کام جويي و کامروايي از قبيل پول ، مقام ، کنيزان رقاصه و... در اختيار داشت ، چشم ناپاک و هرزه اش را به بانوي شوهردار عفيفي دوخته بود.
پدرش معاويه به جاي اين که در برابر اين رفتار زشت و ننگين عکس العمل کوبنده اي نشان دهد، با حيله گري و دروغ پردازي و فريبکاري ، مقدماتي فراهم ساخت تا زن پاکدامن مسلمان را از خانه شوهر جدا ساخته به بستر گناه آلوده پسرش يزيد بکشاند. حسين بن علي (ع ) از قضيه باخبر شد، در برابر اين تصميم زشت ايستاد و نقشه شوم معاويه را نقش بر آب ساخت و با استفاده از يکي از قوانين اسلام ، زن را به شوهرش عبدالله بن سلام بازگرداند و دست تعدي و تجاوز يزيد را از خانواده مسلمان و پاکيزه اي قطع نمود و با اين کار همت و غيرت الهي اش را نمايان و علاقه مندي خود را به حفظ نواميس جامعه مسلمانان ابراز داشت ، و اين رفتار داستاني شد که در مفاخر آل علي (ع ) و دناءت و ستمگري بني اميه ، براي هميشه در تاريخ به يادگار (33) ماند.
علائلي در کتاب "سمو المعني " مي نويسد:
"ما در تاريخ انسان به مردان بزرگي برخورد مي کنيم که هر کدام در جبهه و جهتي عظمت و بزرگي خويش را جهان گير ساخته اند، يکي در شجاعت ، ديگري در زهد، آن ديگري در سخاوت ، و... اما شکوه و بزرگي امام حسين (ع ) حجم عظيمي است که ابعاد بي نهايتش هر يک مشخص کننده يک عظمت فراز تاريخ است ، گويا او جامع همه (34) والاييها و فرازمنديها است .
آري ، مردي که وارث بي کرانگي نبوت محمدي است ، مردي که وارث عظمت عدل و مروت پدري چون حضرت علي (ع ) است و وارث جلال و درخشندگي فضيلت مادري چون حضرت فاطمه (س ) است ، چگونه نمونه برتر و والاي عظمت انسان و نشانه آشکار فضيلتهاي خدايي نباشد. درود ما بر او باد که بايد او را سمبل اعمال و کردارمان قرار دهيم .
امام حسين (ع ) و حکايت زيستن و شهادتش و لحن گفتارش و ابعاد کردارش نه تنها نمونه يک بزرگ مرد تاريخ را براي ما مجسم مي سازد، بلکه او با همه خويشتن ، آيينه تمام نماي فضيلتها، بزرگ منشيها، فداکاريها، جان بازيها، خداخواهيها وخداجوييها مي باشد، او به تنهايي مي تواند جان را به لاهوت راهبر باشد و سعادت بشريت را ضامن گردد. بودن و رفتنش ، معنويت و فضيلتهاي انسان را ارجمند نمود.
 
بالا