بعد از شهادت امام حسین(ع) در کربلا چه گذشت ؟

نورا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"

اسارت اهل‏بیت علیهمالسلام‏



عمر سعد پس از دفن اجساد پلید سپاهیانش نزدیک ظهر روز یازدهم دستور حرکت به سوى کوفه را صادر کرد. با این دستور زنان و دختران و کودکان حرم حسینى را بر شتران بدون جهاز سوار کردند و همانند اسیران بلاد کفر به سوى کوفه‏ حرکت دادند.



«ابن عبد ربه» در «عقد الفرید» مى‏نویسد: در میان اسراء دوازده پسر بچه و نوجوان از جمله آنها محمد بن الحسین و على بن الحسین علیهالسلام بودند.


از جمله زنان بزرگوارى که در کربلا به اسارت درآمدند عبارتند از:
زینب کبرى علیها السلام، ام کلثوم، فاطمه دختر امیرالمؤمنین علیهالسلام، فاطمه دختر امام حسین علیهالسلام، سکینه دختر امام حسین علیه السلام ، و دختر چهارساله امام حسین علیه السلام (رقیه)، و رباب دختر امرء القیس همسر با وفاى امام حسین علیهالسلام، رمله، مادر حضرت قاسم و همسر امام حسن مجتبى علیهالسلام.


اینان بازماندگان از عترت رسول اللَّه بودند که ابن سعد و سپاهش حرمت پیامبر را در حق آنها رعایت نکردند و با جسارت تمام آنان را چون اسیران جنگى به بند کشیدند و با خیل نامحرمان که قاتلان ذرارى پیامبر صلى الله علیه و آله و یارانش بودند، به سوى کوفه روانه ساختند.
 

نورا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"

عبور قافله اسیران از قتلگاه‏



از دشوارترین لحظات تاریخ کربلا، که در عظمت و سنگینى با همه آسمانها و زمین برابرى مى‏کند، لحظه وداع جانسوز قافله اسیران با بدن‏هاى پاره پاره شهیدان است.
دشمنان، اسیران دل‏سوخته را از کنار آن پیکرهاى پاک شهیدان عبور دادند، همان پیکرهاى غرقه به خونى که یکجا همه عزّت و مظلومیت را در خود جمع و خلاصه کرده بودند.
برابر بعضى از نقل‏ها، اسیران خود چنین درخواستى داشتند تا براى وداع با آن عزیزان شهیدشان از کنار قتلگاهشان عبور کنند.



ناگفته پیداست که ترک سرزمین کربلا در آن وضعیت غمبار و وحشتناک براى آن دل‏سوختگان بسیار دشوار و سخت بوده است. به ویژه آنکه دشمن اجساد پلید سربازانش را دفن کرده بود ولى پیکرهاى ذرارى پیامبر صلى الله علیه و آله به خصوص پیکر پاک سرور جوانان بهشت بى‏غسل و کفن در بیابان رها شده بود. دشمن بدکینه نه خود به دفن آنها اقدام نمود و نه اجازه تدفین آنها را به کسى داد.


مشاهده آن صحنه‏هاى دلخراش با آن بدن‏هاى پاره پاره و پایمال سمّ اسبان که عمدتاً قابل شناسایى نبودند، مى‏توانست هر بیننده‏اى را از پاى درآورد ولى طمأنینه و آرامشى که در زینب کبرى‏ علیهاالسلام، یادگار صبر و شکوه على علیهالسلام ظهور کرد و صلابت و استحکامى که در کلمات دلنشین او موج مى‏زد، تا حدود زیادى آن فضاى سنگین را شکست و آن را براى آل رسول قابل تحمل کرد.


زنان حرم چون چشمشان به آن بدنهاى پاره پاره افتاد، فریادشان به ناله و شیون بلند شد و بر صورت خود لطمه زدند.
زینب که مى‏دانست دشمن در انتظار است تا با دیدن کوچکترین نشانه‏اى از ضعف وپشیمانى درخاندان پیامبر، قهقهه مستانه سر دهد، با دیدن پیکر به خون آغشته برادر، رو به آسمان کرد و گفت: «أَللَّهُمَّ تَقَبَّلْ هذا الْقُرْبانَ؛ خدایا این قربانى را قبول فرما!».
این جمله چون پتکى بر سر دشمن فرود آمد و کوس رسوایى آنها را به ‏صدا در آورد.


راوى مى‏گوید: هر چه را فراموش کنم، هرگز کلمات زینب دختر فاطمه زهرا علیهاالسلام را فراموش نخواهم کرد، به خدا سوگند بى‏قرارى‏ها و سخنان زینب هر دوست و دشمن را به گریه واداشت.
 

نورا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"

او با دلى شکسته و صدایى محزون چنین گفت: وامُحَمَّداه! صَلّى‏ عَلَیْکَ مَلیکُ السَّماء، هذا حُسَینٌ مُرَمَّلٌ بِالدِّماءِ، مُقَطَّعُ الْأَعْضاءِ، یا مُحَمَّداه! بَناتُکَ سَبایا وَذُرِّیَّتُکَ مُقَتَّلَة، تَسْفى‏ عَلَیْها ریحُ الصَّبا، هذا حُسَیْنٌ بِالْعَراءِ، مَجْزُورُ الرَّأسِ مِنَ الْقَفا، مَسْلُوبُ الْعِمامَةِ وَالرِّداءِ؛


اى محمد صلى الله علیه و آله! درود فرشتگان آسمان بر تو باد! این حسین توست که در خون غلتیده است و پیکر او پاره پاره شده است. اى محمد صلى الله علیه و آله! دختران تو اسیر شده‏اند و فرزندانت کشته گشته‏اند و باد صبا بر پیکرهایشان مى‏وزد. این حسین توست که روى خاک افتاده، سرش را از قفا بریده‏اند، عمامه و رداى او را به یغما برده‏اند.


زینب علیهاالسلام همچنان سخن مى‏گفت و دوست و دشمن مى‏گریستند.
زینب علیهاالسلام که گویا سخنگوى آن صحنه عجیب بود چنین ادامه داد:
بِأَبِی مَنْ [أَضْحى‏] عَسْکَرُهُ فی یَوْمِ الإثْنَیْن نَهْباً، بِأَبی مَنْ فُسْطاطُهُ مُقَطَّعُ الْعُرى‏، بِأَبِی مَنْ لا هُوَ غائِبٌ فَیُرْتَجى‏ وَلا جَریحٌ فَیُداوى‏، بِأَبِی مَنْ نَفْسی لَهُ الْفِداءُ، بِأبِی الْمَهْمُومَ حَتّى‏ قَضى‏، بِأبی الْعَطْشانَ حَتّى‏ مَضى‏، بِأَبِی مَنْ شَیْبَتُهُ تَقْطُرُ بِالدِّماءِ؛



پدرم فداى آن کسى باد که (خیمه‏گاه) سپاهش روز دوشنبه غارت شد. پدرم فداى آن کس باد که طنابهاى خیمه‏اش بریده و بر زمین افتاد. پدرم فداى آن که نه سفر رفته است تا امید بازگشتش باشد و نه چنان زخمى برداشته که امید مداوایش باشد. پدرم فداى آن کس که جانم فداى او باد. پدرم فداى آن کس که با دل پرغصّه جان سپرد، پدرم فداى آن کس که با لب تشنه شهید شد، پدرم فداى آن کس که از محاسنش خون مى‏چکد».


دلها مى‏رفت که از سینه‏ها بیرون بزند، باران اشک به احدى مجال نمى‏داد، زینب این بار اصحاب جدّش را مخاطب ساخت و گفت:
یا حُزْناه! یا کَرْباه! الْیَوْمَ ماتَ جَدِّی رَسُولُ اللَّهِ، یا أَصْحابَ مُحَمَّداه! هؤُلاءِ ذُرِّیَّةُ الْمُصْطَفى‏، یُساقُونَ سَوْقَ السَّبایا؛
امروز گویا جدم رسول خدا از دنیا رفته، اى اصحاب محمد صلى الله علیه و آله! اینان فرزندان پیامبر برگزیده‏اند که آنان را همانند اسیران مى‏برند.



در اینجا بود که سکینه قدم پیش نهاد، پیکر پاک پدر را در آغوش گرفت، هر چه تلاش کردند وى را جدا کنند ممکن نشد، جماعتى از اعراب آمدند و سکینه را کشان کشان از پیکر پدرش جدا ساختند (ثُمَّ إِنَّ سُکَیْنَةَ اعْتَنَقَتْ جَسَدَ الْحُسَیْنِ علیه السلام فَاجْتَمَعَ عِدَّةٌ مِنَ الْأَعْرابِ حَتّى‏ جَرُّوها عَنْهُ).
 

نورا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"

ناگهان زینب علیهاالسلام سنگ صبور اهل کاروان، که با نوحه سرائى بجا و به موقعش تا حدودى باعث تخلیه بغض‏هاى فرو خفته در گلو شده بود، متوجه على بن الحسین علیهالسلام شد که مى‏رفت از سر بى‏قرارى قالب تهى کند، زینب علیهاالسلام خود را به امام سجاد علیهالسلام رساند و گفت: «مالِی أَراکَ تَجُودُ بِنَفسِکَ یا بَقِیَّةَ جَدِّی وَ أَبِی وَإخْوَتی؛ تو را چه شده، اى یادگار جدّ و پدر و برادرانم! مى‏بینم که مى‏خواهى جانت را تسلیم کنى؟!».


امام سجاد علیهالسلام پاسخ داد: چگونه بى‏تابى نکنم در حالى که مى‏بینم پدر و برادران و عموها و عموزادگان و کسان من بر زمین افتاده و در خونشان غلتیده، سرهایشان جداشده، لباسهایشان به غارت رفته است، نه کفنى دارند، نه دفنى و کسى به آنها توجهى ندارد.
زینب علیهاالسلام پاسخ عجیبى داد: فرزند برادرم! نگران مباش، به خدا سوگند این پیمانى است که پیامبر خدا از جد و پدر و عمویت گرفته است و آنان نیز آن را پذیرفته‏اند


خداوند از جماعتى از این امت که گردنکشان زمین آنها را نمى‏شناسند ولى فرشتگان آسمان آنان را مى‏شناسند، عهد گرفته است که این پیکرهاى پاره پاره و پراکنده را جمع کنند و به خاک بسپارند، در آینده در این سرزمین بر مرقد پدرت حسین علیهالسلام پرچمى به اهتزاز در مى‏آید که هیچگاه کهنه نشود و در گذر زمان گزندى به آن نرسد و سردمداران کفر هرچه در محو آن تلاش کنند، روز به روز بر عظمت آن افزوده شود.

زینب دختر شجاع امیرمؤمنان علیهالسلام با این پیش‏گویى عجیب و شگفت‏آورش، فرزند برادر خود را تسلى بخشید و آینده کربلا و عاشورا را آن‏گونه که ما امروز بعد از حدود 14 قرن مى‏بینیم دقیقاً ترسیم کرد، آرى قلب نازنین زینب علیهاالسلام مى‏دانست که این آغاز کار است هر چند تاریک‏دلان بنى‏امیّه و منافقان آن را پایان کار مى‏پنداشتند.
 

نورا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"

دفن اجساد پاک‏



به تعبیر مرحوم حاج «شیخ عباس قمى» در نفس المهموم: «در کتب معتبر کیفیت دفن امام حسین علیه السلام و اصحابش به تفصیل نیامده است».
ولى بنا به نقل مشهور اجساد مطهر شهدا سه روز زیر آفتاب بر روى زمین مانده‏ بودند و باد صحرا بر آن بدنهاى پاک مى‏وزید. تا آنکه طائفه بنى‏اسد که در غاضریه- محله‏اى نزدیک کربلا- منزل داشتند، پس از تخلیه کربلا از سپاه ابن سعد به کربلا آمدند و آن بدنهاى پاک را در خاک و خون مشاهده کردند.


آنان از زن و مرد فریادشان به ناله و شیون بلند شد. وقتى که مصمم شدند آن بدنهاى پاک را دفن کنند، چون نه سر در بدن داشتند و نه لباسى بر تن، هیچ یک را نمى‏شناختند. لذا متحیر و سرگردان بودند که چه کنند، ناگاه امام سجاد علیهالسلام از سمت صحرا به‏ سوى آنان آمد و شهدا را به آنها معرفى کرد و قبل از همه به دفن پیکر پاک امام حسین علیهالسلام اقدام فرمود.


او در گوشه‏اى از کربلا کمى خاک را کنار زد، قبرى ساخته و پرداخته آشکار شد، دستها را زیر بدن قرار داد و به تنهایى به داخل قبر برد و فرمود: «با من کسانى هستند که مرا یارى کنند». چون بدن را در قبر نهاد صورت مبارکش را بر گلوى بریده پدرش گذاشت و در حالى که باران اشک چون ابر بهارى بر گونه‏هایش جارى بود، فرمود:
طُوبى‏ لِأَرْضٍ تَضَمَّنَتْ جَسَدَکَ الطّاهِرَ، فَإنّ الدُّنْیا بَعْدَک مُظْلِمَةٌ وَالْآخِرَةُ بِنُورِکَ مُشْرِقَةٌ، أَمَّا اللَّیْلُ فَمُسَهَّدٌ وَالْحُزْنُ فَسَرْمَدٌ، أَوْ یَخْتارَ اللَّهُ لِأَهْلِ بَیْتِکَ دارَکَ الَّتی أَنْتَ بِها مُقیمٌ وَعَلَیْکَ مِنّی السَّلامُ یَابْنَ رَسُولِ اللَّه وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ


خوشا به آن زمینى که پیکر پاک تو را در برگرفته، دنیا پس از تو تاریک شد و آخرت به نور جمال تو روشن گشت. شبها دیگر خواب به سراغم نمى‏آید و اندوهم پایانى نخواهد داشت. تا آن زمان که خداوند اهل بیت تو را به تو ملحق کند و در کنار تو جاى دهد. درود و سلامم بر تو باد اى فرزند رسول خدا و رحمت و برکات خدا بر تو باد.
آنگاه از قبر خارج شد و آن را از خاک پوشاند و با انگشت روى قبر نوشت: «هذا قَبْرُ الحُسَیْنِ بنِ عَلِیِّ بنِ أبی‏طالِب الَّذِی قَتَلُوهُ عَطْشاناً غَریباً؛ این قبر حسین بن على علیهالسلام است که او را با لب تشنه و غریب کشتند.


سپس بدن پاک على اکبر علیهالسلام پایین پاى حضرت به خاک سپرده شد و بقیه شهدا از بنى‏هاشم و اصحاب نیز در یک قبر دسته‏جمعى پایین پاى امام علیهالسلام دفن شدند.
آنگاه امام سجاد علیهالسلام، قوم بنى‏اسد را به طرف نهر علقمه محل شهادت حضرت عباس قمر بنى‏هاشم راهنمایى کرد. و پیکر پاک آن حضرت را در همانجا دفن نمودند.


امام زین العابدین علیهالسلام در حال دفن عمویش گریه سوزناکى کرد و فرمود: «عَلَى الدُّنْیا بَعْدَکَ الْعَفا یا قَمَرَ بَنی هاشِمٍ وَعَلَیْکَ مِنّی السَّلامُ مِنْ شَهیدٍ مُحْتَسَبٍ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ؛ اى قمر بنى‏هاشم! بعد از تو خاک بر سر دنیا، بر تو درود مى‏فرستم و رحمت و برکات خداوند را براى تو طلب مى‏کنم».


سپس بنى‏اسد «حبیب بن مظاهر» را که بزرگ قبیله آنان بود، جداگانه- همانجایى که اکنون هست- دفن نمودند.
در اینکه امام سجاد علیهالسلام چگونه در حال اسارت اقدام به چنین عملى نموده است، روایات زیادى در دست است که مى‏رساند برابر مبانى اعتقادى شیعه، متولى کفن و دفن هر امامى، امام بعد از اوست.
از جمله در روایتى از امام رضا علیهالسلام مى‏خوانیم که به همین نکته اشاره کرده در پاسخ على بن ‏حمزه فرمودند: «همان کسى که على بن الحسین علیهالسلام را قدرت داده است که (در حال اسارت) به کربلا بیاید و جسد مطهّر پدرش را به خاک سپارد، به صاحب این امر (اشاره به خودش) قدرت داده است تا به بغداد آمده و امر پدرش (حضرت موسى بن جعفر علیهالسلام) را عهده‏دار شود و سپس باز گردد.».

منبع راسخون

 
بالا