خدایا
به لطف خود خدا یا نائلم
کنو گر نا قابلـم من ، قابلم ک
نگناه و جرم بی اندازه دارمبه بخشش آنچه شاید شاملم کن
همه سر تا به پا غرق نیازم
به استغنا الــــها قائـلم کن
نجات از جهل و از گمراهی ام ده
فزون از فضل حتّی حاصلم کن
شکسته زورقی مانم به دریا
روان سالم به سوی ساحلم کن
بدون تکیه جسمی نیست برجا؟
بلندا دست قــدرت ، حایلم کن
جهان ما پر است از خوب و از بد
خداوندا به خوبی مایلم کن
همیشه حق و باطل روشنم نیست
محقِّق بین حق و باطلم کن
رها از وصل و هجر این و آنم
به خوبان دو عالم واصـلم کن
به عقل خود همه دارند دعوی
الـها ، گفت ( بیکی) عاقلم کن
شاعر : اکبر علی بیکی
به لطف خود خدا یا نائلم
کنو گر نا قابلـم من ، قابلم ک
نگناه و جرم بی اندازه دارمبه بخشش آنچه شاید شاملم کن
همه سر تا به پا غرق نیازم
به استغنا الــــها قائـلم کن
نجات از جهل و از گمراهی ام ده
فزون از فضل حتّی حاصلم کن
شکسته زورقی مانم به دریا
روان سالم به سوی ساحلم کن
بدون تکیه جسمی نیست برجا؟
بلندا دست قــدرت ، حایلم کن
جهان ما پر است از خوب و از بد
خداوندا به خوبی مایلم کن
همیشه حق و باطل روشنم نیست
محقِّق بین حق و باطلم کن
رها از وصل و هجر این و آنم
به خوبان دو عالم واصـلم کن
به عقل خود همه دارند دعوی
الـها ، گفت ( بیکی) عاقلم کن
شاعر : اکبر علی بیکی