آيت الله معرفت(ره) :
خداى تعالى فرمود:
«وَاللاّتِى تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِى الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإنْ أَطَعْنَکُمْ فَلاَ تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبِيلاً»(1).
گفتهاند که در اين آيه نيز تحقير زن ديده ميشود، به گونهاى متناسب با عهد جاهلى که زن جايگاهى خرد و پست داشته است.
ولى با اندک تأمل در کتب تفسير و سيره و سخنان فقها در اين باره روشن ميشود که چنين نيست؛ زن در دوران جاهليت در سطحى بسيار پايين قرار داشت و اسلام، آمد که دست او را گرفته تا به بالاترين مراحل والاى انسانى شايستهاش بالا برد. اما آيا اين دگرگونى اساسى به گونه ناگهانى و بدون چارهانديشى و مقدمه چينى ممکن بود يا نياز به زمان و سير تدريجى داشت، تا اين خشونت شعلهور را به ملايمت و مهربانى نرم بدل سازد؛ کارى که پيمودن مسير دشوار آن، اندکى همراهى با قوم را ايجاب ميکرد تا آگاهسازى آنها ممکن شود يا زمينههاى آگاهى در آنها ايجاد شود و بتوانند به فطرتهاى اصل انسانى خويش بازگشت کنند. اين چنين اسلام در آغاز کار، نسبت به برخى از رسوم ايشان ـ که سخت بر آنها حکمفرما بود ـ با ايشان همنوا شد، و در مسير اين همراهى و همنوايى، دميدن ساز ملايمت و خشونتگريزى را در خاطر ايشان آغاز کرد تا دلهاشان رام گردد و راه درست را دريابند، تا خود اندک اندک زشتکاريهايى که پيش از آن به دنبال خود ميکشيدشان دست بردارند.
اين سياست و تدبير را اسلام درباره بسيارى ديگر از رسول جاهلى که تنها بر عرب نيز حکم فرما نبود، در پيش گرفت که ريشهکن کردن آنها نيازمند فرصت و زمانى کوتاه مدت يا دراز مدت و چارهانديشيهاى اساسى براى اين منظور بود. در اين مقوله ميتوان مسئله بردهدارى را به عنوان نمونه ذکر کرد که در آغاز با آن همراه شد، زيرا بر جهان آن روز حکمفرما بود و برده کالاى تجارى با اهميتى به حساب ميآمد که رويارويى با آن بدون تمهيد مقدمات لازم ممکن نبود، اما اسلام در برابر آن ايستاد، ولى نه به گونه علنى و صريح، بلکه با خاستگاههاى فراقومى آن مبارزه کرد و راههاى مشروعيت آن را بست، به جز راه قدرت يافتن بر محاربان در ميدان جنگ را که تنها شرکت کنندگان در نبرد بر ضد اسلام را شامل ميشد ـ نه ديگران و نه زنان و کودکان و سالخوردگان را، و به گونه قاطع هر گونه امکان بردهگيرى را منسوخ کرد. آنگاه افزون بر اين، راه را براى آزادسازى بردههاى موجود به شکلهاى گوناگون باز گذاشت که در جاى خود به تفصيل آمده است. اتخاذ چنين روش و تدبيرى براى ريشهکن کردن عادتهاى حکمفرماى جاهلى را در اصطلاح «نسخ تمهيدي» زمانبندى شده ناميدهايم. نسخى که زمينههاى آن را صدر اسلام و در عهد پيامبر فراهم شده است.
مسئله قواميت مرد بر زن نيز در محدوده عام (که شامل زدن شديد دردآور زن شود) از جمله همين مسائل است. بنابراين اگر چه در قرآن آمده ولى از سوى آورنده شريعت به گونهاى تفسير شده که تعديل آن را در آن زمان و ريشه کن ساختن آن را در دراز مدت موجب شود. اوّلا، زدن در آيه به گونه غير مبرّح تفسير شده؛ يعنى زدنى که سخت دردآور نباشد که در واقع زدن نيست، بلکه دست کشيدنى است با ظرافت ويژه. از همين رو مقيد شده که با تازيانه و چوب و وسيله ديگر نباشد، مگر چوب نازک سواک که انسان با آن مسواک ميزند. اين در واقع دلالت آيه را خنثى ميکند و حق تنبيه بدنى و آزاررسانى زن از سوى مرد را يکسره نفى ميکند.
ابن جرير از عکرمه نقل کرده – ذيل آيه – که پيامبر(ص) فرمود:
«اگر شما را در انجام کار نيک نافرمانى کردند بزنيدشان؛ ولى زدن غير مبرّح»
و همين روايت را به نقل از حجاج بن مزاحم نيز آورده، با اين افزونى که غير مبرّح را به غير مؤثر تفسير کرده، يعنى زدنى که تأثيرى در تغيير رنگ پوست بدن حتى به اندازه سرخ شدن نداشته باشد.
عطا ميگويد: به ابن عباس گفتم: زدن غير مبرّح چگونه است؟ گفت: با چوب مسواک و مانند آن. قتاده ميگويد: زدن غير مبرّح آن است که ناگوار و معيوب کننده نباشد.(2)
به همين دليل شيخ ابوجعفر طوسى ميگويد: اما زدن، بى هيچ اختلافى در آن، بايد زدن غير مبرّح باشد. امام باقر(ع) فرمود: «با چوب مسواک بايد باشد».(3)
قاضى ابن براج طرابلسى (م 481) مينويسد: « اما زدن – در آيه – زدن به منظور تأديب است،چنان که کودکان را بر کار خطا ميزنند. نبايد زدن مُبرّح يا مُزمن يا مُدمى باشد و بايد بر جاهاى مختلف بدن تقسيم شود و از صورت پرهيز شود و علاوه بر اين با چوب مسواک باشد و برخى – از فقهاى عامه – گفتهاند با دستمال پيچيده شده يا درّه باشد و نه با چوب يا تازيانه».(4)
«مبرّح» به معناى سخت و دردآور است و «مزمن» يعنى معيوب کننده و ناقص کننده و «مُدمي» يعنى آنچه باعث پيدا شدن خون در سطح پوست شود، حتى به صورت خراشيده شدن.«درّه» نيز نوعى تازيانه پارچهاى است که دردآور نبوده و مانند دستمال پيچيده شده است. در جاى ديگر ميگويد:
«اگر زن بر مرد نشوز کرد (از حقوق زناشويى سرباز زد) جايز است از او در بستر و در سخن گفتن دورى کند و او را بزند، نه بسان اجراى حد و نه زدن دردآور، و از زدن بر صورتش بپرهيزد و سخن گفتن با او را بيش از سه روز ترک نکند».(5) در فقه الرضا(ع) آمده است: «زدن با مسواک و مانند آن به ملايمت و آرامي».(6)
در جامع الاخبار صدوق از پيامبر(ص) نقل شده : «در شگفتم از کسى که همسر خود را ميزند، حال آن که خود به زدن شايستهتر است. زنان خود را با چوب نزنيد که قصاص دارد، ولى با سختگيرى در خوراک و پوشاک آنان را بزنيد تا در دنيا و آخرت آسوده باشيد.»
در حديث ديگرى فرمود:
«سفارش مرا درباره زنان پاس بداريد تا از سختى حسابرسي رهايى يابيد، و هر که سفارش مرا پاس ندارد، چه سخت است وضع او در پيشگاه خداوند».(7)
اين حديث صراحت دارد که منظور از زدن در آيه تأديب است،ولى نه با چوب دستى و تازيانه – چنان که با چهارپايان رفتار ميشود- بلکه با ايجاد محدوديت در خوراک و پوشاک و مانند اينها، و اين با روش تعديل در زندگى سازگارتر است.
دوّم: از زدن زنان چنان به سختى نهى و منع شده است که تخلف کننده را از دايره نيکان امت بيرون شمرده، جزو شرار الناس ميشمارد. چنان که در حديث آمده که: زنانِ بسيارى از همسران اصحاب پيامبر(ص) گرد خانه پيامبر به شکايت از همسرانشان (که زدن آنان را مجاز ميدانستند)آمدند، پيامبر فرمود: اينان نيکان شما نيستند.(8) ابن سعد و بيهقى از ام کلثوم دختر ابى بکر نقل کرده اند که مردان از زدن همسران نهى شده بودند، پس، از آنان به پيامبر(ص) شکايت بردند، پيامبر زدن ايشان را اجازه داد، ولى افزود که «نيکان شما هرگز نخواهند زد».(9)
در روايت ابن ماجه آمده است: پيامبر(ص) روزى صبح هنگام فرمود:
«هفتاد زن گرد خاندان پيامبر جمع شده اند که همگى شکايت از شوهر خود دارند، پس – بدانيد که – ايشان را نيکان خود نمييابيد».(10)
عبدالرزاق از عايشه از پيامبر(ص) نقل کرده: «آيا شرم نميکند از شما آن که همسر خود را ميزند، آن گونه که برده را ميزنند؟! در اوّل روز او را ميزند و در پايان روز با او همخوابه ميشود».(11)
عايشه گفت: «هيچ گاه پيامبر(ص) خدمتکارى يا زنى را حتى با دست نزد».(12)
از هيچ يک از امامان معصوم(ع) يا صحابه يا تابعان نيک رفتار نقل نشده که با همسران خود تندى کنند، چه رسد به زدن و سيلى نواختن، بلکه روش آنان، گذشت و بخشش بود؛ چنان که در حديث امام صادق(ع) از پدرش امام باقر(ع) گذشت.(13) سوّمً: سفارش هاى اکيد نسبت به زن و پاسداشت حرمت او و جانبدارى از او با بذل توجه و مهربانى و رأفت و رحمت و به دور از خشونت و حتى سختگيري درباره اشتباهات و کوتاهيهاى او آمده.
در نامه اميرمؤمنان(ع) به فرزندش امام حسن(ع) آمده است:
«فان المرآة ريحانة و ليست بقهرمانة،و لا تعد بکرامتها نفسها...».(14)
پس همانا زن همچون گل، نازک است و نه سخت تن همچون قهرمانان، و کرامت او را از خود او مگذران. يعنى او را گرامى بدار و از واسطه کردن ديگرى نزد تو ناگزيرش مساز. بايد حرمت او نزد تو شفاعتش کند و نه ديگري.
کلينى چنين روايت کرده است: «چشم او را با پوشش خود بپوش، و او را در کنف حجاب خود بگير، و با او چنان مکن که خيال شفاعت از ديگران نزد تو را داشته باشد.».(15)
نيز کلينى از امام صادق(ع) نقل ميکند که از جمله حقوق زن بر شوهر آن است که : «اگر نادانى کرد بر او ببخشد» و فرمود:
«زنى نزد امام باقر(ع) بود که ايشان را ميآزرد و حضرت بر او ميبخشيد».(16)
در وصيت اميرمؤمنان(ع) به فرزنش، محمد حنفيه مانند وصيت به امام حسن(ع) آمده است با اين افزونى:
«با او در هر حال مدارا کن و خوشرفتار باش، تا عيش تو صاف گردد».(17)
امام صادق(ع) نيز يونس بن عمار را به احسان به همسرش سفارش فرمود. او پرسيد احسان چيست؟ فرمود: «خطايش را ببخش».(18) نيز در حديثى آمده: «ضعف ايشان را با سکوت درمان کنيد».(19)
نيز ميگويد: پيامبر(ص) فرمود: «جبرئيل چنان درباره زن مرا توصيه کرد که گمان کردم جز به دليل گناهى آشکار نميتوان او را طلاق داد».(20) صدوق از امام صادق(ع) نقل ميکند: «خداى رحمت کند بندهاى را که ميانه خود و همسرش را نيکو کند. زيرا خدا عنان اختيارش را در دست شوهر قرار داده و او را قيّم بر او دانسته است».(21)
قاضى ابن براج قواميت را در اينجا برپاداشتن حقوق واجب زن بر مرد تفسير کرده و گفته است: «الرجال قوامون على النساء»(22)؛ يعنى مردان پاداران حقوقى هستند که زنان بر ايشان دارند.(23) معناى آيه «وعاشروهن بالمعروف»(24)؛ نيز همين است که با آيه ديگر تأکيد شده: «ولهن مثل الذى عليهن بالمعروف».(25)
ابن براج ميگويد:
«يعنى هر يک از زن و شوهر بر ديگرى به همان اندازه حق دارد که ديگرى بر او دارد. و هر دو حق، بر هر دو واجب است».(26)
همچنين پيامبر(ص) کسى را که حقوق همسر خود را ضايع کند و جانب او را رعايت نکند نفرين کرده، فرمود:
«ملعون ملعون من ضيّع من يعول».(27)
در حديث ديگرى فرمود:
«همين گناه بس که مردى عيال خود را تباه سازد».(28)
نيز فرمود:
«بهترين شما کسى است که براى خانوادهاش بهترين باشد و من بهترين هستم از ميان شما براى خانوادهام».(29)
همچنين روايت زير را ترمذى آورده و صحيح دانسته و نسائى و ابن ماجه از عمروبن احوص نقل کردهاند که در حجةالوداع همراه پيامبر بود، پس آن حضرت ايستاد و خطبه خواند و از جمله فرمود:
«درباره زنان به نيکى سفارش کنيد، زيرا نزد شما عوان (سپرده) هستند. بيش از اين را نميتوانيد،مگر آن که فاحشه گناهى آشکار آورند، که در آن صورت در بسترها از ايشان دورى کنيد و آنان را بزنيد، زدنى غير آزار دهنده».(30)
«عوان نزد شما هستند» يعنى عمرى پيش شما گذرانده و تازگى و جوانى را نزد شما از دست دادهاند.
همچنين فرمود:
«هر که همسرى ميگيرد بايد او را گرامى بدارد».(31)
همچنين فرمود:
«هر که ما را بسيار دوست ميدارد زنان را بسيار دوست بدارد».(32)
در نوادر راوندى آمده است که پيامبر فرمود:
«به ما اهل بيت هفت چيز داده شده که به هيچ کس پيش از ما داده نشده بود»
و از آن جمله دوست داشتن زنان را برشمرد. در همان کتاب است که پيامبر فرمود:
«هر چه ايمان بنده افزون شود محبت او نسبت به زنان افزون ميشود».(33)
منظور از محبت در اين گونه احاديث، دلسوزى و خوشرفتارى و مهرورزى و پاسداشت کرامت اوست در مرتبه والاى انسانى که دارد، و هرگز و هيچ گاه نظر به جانب شهوت نيست. زنى به نام «حولاء» نزد پيامبر(ص) آمد و از حق مرد بر زن و حق زن بر مرد پرسيد، تا آنجا که گفت: چه حقى زنان بر مردان دارند؟ پيامبر(ص) فرمود:
«برادرم جبرئيل مرا خبر داد، و پيوسته سفارش ميکرد درباره زنان، تا آنجا که گمان بردم مرد حق ندارد به همسرش أفّ بگويد، و گفت: اى محمد، بپرهيزيد خدا درباره زنان. ايشان اسير دست شما هستند. آنها را براساس پيمان و امانت خدا گرفتهايد. تا آنجا که گفت: پس بر آنان دلسوزى کنيد و دل ايشان را آرام بداريد تا با شما باشند، و اکراه و اجبارشان نکنيد و بر سر خشمشان مياوريد».(34)
شيخ صدوق در دو کتاب خود «علل الشرايع» و «امالي» از اميرمؤمنان(ع) نقل کرده که فرمود:
«در هر حال با ايشان مدارا کنيد و با آنان نيکو سخن بگوييد، باشد که ايشان نيکو عمل کنند».(35)
امام صادق(ع) از پدرش نقل کرد:
«هر که زنى ميگيرد بايد گرامى اش بدارد، پس همانا همسر هر کدام از شما لعبتى است،هر که گرفت نبايد او را ضايع گرداند».(36)
اينک برايند اين همه روايات فراوان چنين ميشود: زن ارزش انسانى والايى دارد که مرد بايد آن را پاس بدارد و خوار و رسوايش نسازد و نيکو با او رفتار کند و خود را با او دو شريک هماورد در اداره امور زندگى بداند، مسئوليت ها را عادلانه تقسيم کند، او را بر هيچ کارى مجبور نکند، از او خاطرخواهى و جانبدارى کند و با نرمى و مدارا با او همزيستى کند، چرا که او گل است و نه قهرمان. اگر از او لغزشى ديد بر آن چشم بپوشد و اگر ناسازگارى و ستيز از او احساس کرد با او نيکو مدارا کند تا خاطر نازک و زودرنج او را به دست آورد.
درشتى و تندى با او نکنيد که ايشان براى شما خاضعاند. پس بر ايشان دلسوز باشيد و دل هاشان را پاک بخواهيد، تا با شما و در کنار شما باشند، و مجبورشان نکنيد و بر سر خشمشان مياوريد. در هر حال با ايشان مدارا کنيد و با ايشان نيکو سخن بگوييد تا نيکو عمل کنند.
اما زدن به طور کلى منع شده مگر آن که موجب درد و عيب نباشد و بهتر آن است که اگر قصد تأديب دارد، با سختگيرى در نفقه باشد، نه زدن با دست و يا چوب دستي. سزاوارتر از اين نيز البته ترک زدن است، به پيروى از پيامبر اکرم و امامان معصوم
و بهترين شما، بهترين هستند براى همسرانشان. پيامبر بهترين مردم بود براى همسران خود. بدانيد هر که همسر خود را بزند يا سيلى بر او بنوازد، خود شايستهتر است براى سيلى خوردن و از نيکان امت نيست، بلکه چه بسا از بدان ايشان خواهد بود.
دليل اين مطلب آن است که اگر زن کارى انجام دهد، شايد احساس بر او غلبه کرده باشد، که او زود به هيجان ميآيد، اما مرد چرا عنان خود را با احساساتى زودگذر رها کند و تسليم خردورزى نباشد؟! پس او سزاوارتر است براى تنبيه و تأديب، به هر حال چنين کسى ديگر از امت که با روش والاى اسلامى تربيت يافتهاند نخواهد بود.
در نتيجه، ظاهر بى قيد و شرط آيه نسخ شده است و آنچه آن را نسخ کرده سفارش هاى اکيد درباره زن و جانبدارى و پاسدارى از کرامت اوست نيز ممنوعيت زدن او با همه شيوهها جز شيوهاى که در واقع زدن نيست، بلکه به توجه و علاقمندى شبيه تر است تا زدن دردآور، و پيامبر و بزرگان امت (که همواره به پيروى از ايشان دستور داده شدهايم) چنين کردهاند. نيز بايد توجه داشت که همين مقدار برخورد، بايد پس از دو مرحله اخلاقى و تربيتى انجام گيرد. اين دو مرحله در متن همين آيه تبيين گشته است:
1
. فعظوهن: به آنها پند دهيد. 2. واهجروهن فى المضاجع: از خوابگاهشان دورى کنيد.(37)ادامه دارد.