** مسابقه شعر مدح و ولادت حضرت علی علیه السلام **

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

بابک

مدیر تالار قرآن
"بازنشسته"
خورشید ولایت
باز امشب نقش خورشیدی منور می کشند؟
یا که تصویری ز روی ماه حیدر می کشند
تا که خورشید ولایت پرتو افشان می شود
پرده بر رخ از خجالت ماه وا ختر می کشند
آرزومندان دل از کف داده اند امشب مگر
انتظار دیدن رخسار دلبر می کشند
گلشن آرایان همه محو گل رویش شدند
از دل خود نعرۀ الله واکبر می کشند
اشک شوق امشب خریداری دگر دارد بیا
عرشیان درفرش ناز دیدۀ تر می کشند
ارزش آن قطره از هرگوهری افزون تر است
چون به میزان عمل در روز محشر می کشند
چون همای آسمان پرواز با یاد علی
شب روان تا ساحت عرش برین پر می کشند
تشنه کامان محبت با ولایش روز حشر
جام کوثر از کف ساقی کوثر می کشند
روز محشر زیر نور گرم خورشید فلک
دوستداران علی را چتر بر سر می کشند
ای «وفائی» آبرومندان فردا می شوند
خاکبوسانی که خود را سوی این در می کشند
استادسيدهاشم وفائى
 

ara_alizadeh

کاربر جدید
"منجی دوازدهمی"
مسابقه شعر مدح و ولادت حضرت علی

نذر آقا امیرالمومنین (ع)


مثلِ دری به خلقتِ ما باز می شوی
از آدمِ ابوالبشر آغاز می شوی

سوگند می خورند جنین ها به نامِ تو
حتی تمام غارنشین ها به نامِ تو

نامِ تو در کتابِ مزامیر آمده
در قصه های مردمِ پامیر آمده

خونِ دل است و نانِ جوین است، وصفِ تو
اسطوره های مردمِ چین است، وصفِ تو

آورده اند اسمِ تو را توی داستان
در جنگ های مردمِ یونان باستان

سر می دهد سکندر و دارا به عشقِ تو
آتش گرفته شهرِ بخارا به عشقِ تو

آتش زدی جماعتِ خیبر ندیده را

نمرودهای تازه به دوران رسیده را

نام تو و نشانِ تو در بلخ می دهند
این نخل ها فقط رطبِ تلخ می دهند

جسم اند شیعیان تو و روح می شوند
کشتی شکسته ها همگی نوح می شوند

این شعر نیست، شورِ به دریا رسیده هاست
یک چشمه از شعورِ به دریا رسیده هاست

این شعر نیست، آتشِ عشق است بشنوید
زنّارِ راهبانِ دمشق است بشنوید

با مشک های پاره بیاور فرات را
تشییع کن جنازه ی عین القضات را

عیسی! به مرده ای که منم باز جان بده
موسی! عصای معجزه ات را نشان بده

پُر کن پیاله را که به ما کم رسیده است
مُفتی به چند آیه ی محکم رسیده است

پنهان مخور که دوره ی پنهان خوری گذشت
دیگر خبر به عالم و آدم رسیده است

ای حج قبول ناشده ها نوبتِ شماست
هاجر به آبِ چشمه ی زمزم رسیده است

ما را ببخش دامنِ مان گاه تر شده
از لطفِ تو جسارتِ ما بیشتر شده

ما را ببخش گاه گناهی که می کنیم
شرمنده ایم روی به چاهی که می کنیم

از آدمِ ابوالبشر آغاز می شوی
مثلِ دری به خلقتِ ما باز می شوی


آرش پورعلیزاده . رشت
 

rata

خودمونی
"منجی دوازدهمی"

سالیست که من دوختهام چشم به راهی **** آن ماه که هر سال کند جلوه چو ماهی

خورشید ولایت به رحب چهره عیان کرد **** خورشید نتابیده چنین خوب به ماهی

ای قبله دلها افق کعبه بیارای **** بهتر ز تو بر قدرت حق نیست گواهی

هم عشق خبر داد ازین مسئله **** هم عقل جز حب تو دیگر نتوان یافت پناهی

هر جا که روم نام تو بی خویشتن آنجا **** چون سائل آشفته نشینم سر راهی

جان آوردم مژده که در جمع احباست **** از عین عنایت به منت نیز نگاهی

آنگاه کنم فخر به عالم که نباشد **** چون بنده گدایی و به کردار تو شاهی

نامت به زبان جاری و از شوق نماندهست **** در دیده و در سینه دگر اشكی و آهی

روشن به امید است دل امروز که فردا **** شاید تو شفاعت کنی از نامه سیاهی

در راه ولایت شدهام رهرو و دانم **** زین ره نتوان یافت به حق بهتر راهی

اصل شجر خلقت دینست هراسش **** در سایهات ار هست پناهنده گیاهی

با لطف تو چون کویم هر چند که باشم **** سرگشته به طوفان بلا چون پر کاهی

در آن گه گنهکارم و اندیشه ندارم **** آخر بشرم چون نکنم هیچ گناهی؟

یأس از کرم دوست گناهست و مرا نیست **** آری همه هست گنهبخش الهی

اسلام به شمشیر و به تدبیر تو را راست **** در جنگ چو آیی تو چه حاجت به سپاهی

ما را به ولای تو ز ما هست اگر خود **** هرگز نپسندیدی از دهر ز ماهی

دلداده شوم من، از آن روی که طبعم **** خوش مدح علی ساز کند گاه به گاهی

 

rata

خودمونی
"منجی دوازدهمی"

نظر به بندگان اگر، ز مرحمت خدا كند **** قسم به ذات كبریا، ز یُمن مرتضى كند
خدا چو هست رهنمون، مگر دگر چرا و چون **** كه او كند هر آنچه را كه حكمت، اقتضا كند
ز قدرت یداللّهى، كسى ندارد آگهى **** وسیله‎اش بود علىّ، خدا هر آنچه را كند
به جنگ بدر و نهروان، علىّ است یكّه قهرمان **** نِگر كه دست حقّ عیان، قتال اشقیا كند
به روى دوش مصطفى، نهد چو پاى مرتضى **** نگر به بت شكستنش، كه در جهان صدا كند
به رزم خندق و اُحد، به قتل عمرو و عبدود **** خدا بدستِ دست خود، لواى حقّ به پا كند
چو افضل از عبادت خلایق است ضربتش **** علىّ تواند این عمل، شفیع ما سوى كند
به پیشگاه كردگار، ز بس كه دارد اعتبار **** دیون جمله بندگان، تواند او ادا كند
نماز بى ولاى او عبادتى است بى وضو **** به منكر على بگو، نماز خود قضا كند
هر آن كه نیست مایلش، جفا نموده با دلش **** بگو دل مریض خود، به عشق او شفا كند
على است آن كه تا سحر، سرشك ریزد از بصر **** پى سعادت بشر، ز سوز دل دعا كند
على انیس عاشقان، على پناه بى كسان **** على امیرمؤمنان، كه مدح او خدا كند
پس از شهادت نبىّ، كه را سزد به جز على **** كه تا به حشر آدمى، به كارش اقتداء كند
قسیم نار و جنّتش، ترازوى محبّتش **** كه مؤمنان خویش را، ز كافران جدا كند
گهى به مَسند قضا، گهى به صحنه غزا **** گهى به جاى مصطفى، كه جان خود فدا كند
على است فرد و بى نظیر، على مجیر و دستگیر **** كه نام دلگشاى او، گره ز كار وا كند
ز كار قهرمانیش، پر است زندگانیش **** نگین پادشاهیش، به سائلى عطا كند
امیر كشور عرب، ثناكنان، دعا به لب **** برد طعام نیمه شب، عطا به بینوا كند
ز كوى شاه اولیاء، كه مهر اوست كیمیا **** كجا روى بیا بیا، كه دردها دوا كند
 

rata

خودمونی
"منجی دوازدهمی"

وقتی تو آمدی دل ما پیش چاه بود

از فاطمه بزادی و زهرا گواه بود

وقتی تو آمدی همه نخل‎های تو

از پیش آمدند به بزمی که آه بود

وقتی تو آمدی همه آسمان شنید

فریاد دیو را که سرا پا سیاه بود

یک کعبه در شکاف تمنای دوست بود

یک قبله در سکوت سجود اله بود

وقتی تو آمدی همه کودکان شهر

دیدند ماه بهر یتیمان پناه بود

فرقت شکافت تا که دل کعبه نشکند

آری که سجده‎گاه تو چون قبله‎گاه بود
 

rata

خودمونی
"منجی دوازدهمی"

تا صورت پیوند جهان بود، على بود **** تا نقش زمین بود و زمان بود، على بود
شاهى كه ولى بود و وصى بود، على بود **** سلطان سخا و كرم و جود، على بود
هم آدم و هم شیث و هم ادریس و هم الیاس **** هم صالح پیغمبر و داوود، على بود
هم موسى و هم عیسى و هم خضر و هم ایوب **** هم یوسف و هم یونس و هم هود، على بود
مسجود ملائك كه شد آدم ز على شد **** آدم كه یكى قبله و مسجود، على بود
آن عارف سجاد كه خاك درش از قدر **** بر كنگره‎ى عرش بیفزود، على بود
هم اول و هم آخر و هم ظاهر و باطن **** هم عابد و هم معبد و معبود، على بود
آن لحمك لحمى بشنو تا كه بدانى **** آن یار كه او نفس نبى بود، على بود
موسى و عصا و یدبیضا و نبوت **** در مصر به فرعون كه بنمود، على بود
چندانكه در آفاق نظر كردم و دیدم **** از روى یقین در همه موجود، على بود
خاتم كه در انگشت سلیمان نبى بود **** آن نور خدایى كه بر او بود، على بود
آن شاه سرافراز كه اندر شب معراج **** با احمد مختار یكى بود، على بود
آن قلعه‎گشایى كه در قلعه خیبر **** بركند به یك حمله و بگشود، على بود
آن گرد سرافراز كه اندر ره اسلام **** تا كار نشد راست نیاسود، على بود
آن شیر دلاور كه براى طمع نفس **** بر خوان جهان پنجه نیالود، على بود
این كفر نباشد سخن كفر نه این است **** تا هست، على باشد و تا بود، على بود

 

!!SaeeD!!

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"

بسم رب العلی . . .

سر سلسله جنبان همه کون و مکانی
سر خیل بزرگان و امیران جهانی

فرمانده عالی همه عالمیانی
مدح تو چه گویم که چو خورشید عیانی

هر مدح که گوئیم مقام تو شود کم
جز آنکه بگوئیم علی صاحب عالم

روزی که به عالم نه زمین و نه سما بود
نه گنبد گردنده گردون سرپا بود

آنروز علی بود نگوئید چرا بود
چون ذات علی آینه ذات خدا بود

آن آینه چرخید و جهان گشت مصور
تابید به خورشید و فلک گشت منور

استادی جبریل امین را تو نمودی
بر خیل ملائک تو در عرش گشودي

بر قدرت اسلام به عالم تو فزودی
چون پیشرو مذهب اسلام تو بودی

از قدرت شمشیر تو قرآن خدا ماند
فرمان خدا تا به ابد در همه جا ماند

اي قبله عالم که تو خود قبله مائی
دانیم که قیامت چو به ما چهره نمائی

ای مظهر خلاق، تودریای سخائی
دانم به قیامت چو به ما چهره نمائی

از جود ببخشی همه ما به خطائی
یکباره بگوئی، نه حسابی نه کتابی

یک روز پی خانه کعبه تو نهادی
یک روز در کعبه به مردم تو گشادی

هرکس ز در آمد تو به اجر بدادی
وانگاه در آن خانه ز مادر تو بزادی

تو کیستی اینسان که کنی جلوه نمائی
هم زاده این خانه و هم خانه خدائی

پیغمبر اکرم ز زمین چون به سما رفت
بی شبهه و بی ریب به دیدار خدا رفت

من هیچ ندانم ز کجا تا به کجا رفت
آنگاه نباشم که چه ها دید و چه ها رفت

دانیم که او آمد و مهمان تو گردید
محبوب خدا ریزه خور خوان تو گردید

چون نام بلندت زثری تا به ثریاست
چون لطف عمیم تو خروشنده چو دریاست

چون مهر خداوند ز چهر تو هویداست
چون قدرت او از اثر مهر تو پیداست

پس ذات تو ای دوست جز از ذات خدا نیست
گر آنکه خدا نیست از او نیز جدا نیست

عالم شده پیدا که تو را ما بشناسیم
شد عشق هویدا که تو را ما بشناسیم

شد کعبه دلها که تو را ما بشناسیم
شد قلب مصفا که تو را ما بشناسیم

انصاف نباشد که به ما رخ ننمائی
با چهره دلارای، تو از در ندرائی

چون روشنی مهر تو خورشید جهان است
چون مهر تو اندار دل هر ذره نهان است

بیهوده نگویم که چنین یا که چنان است
آنجا که عیان است چه حاجت به بیان است

عشق تو مرا بس که برافروخته جانم
اینست که از عشق تو دائم به فغانم

خورشید جهانتاب ز آفاق چو زد سر
اسلام به شمشیر تو گردید مقدر

گفتند در آنروز که شمعی بزند سر
زان شمع شود عالم اسلام منور

پس حامی اسلام از آنروز تو بودی
والله که آن شمع دل افروز تو بودی

شیران و پلنگان همه را رام تو کردی
روبه صفتان را همه در دام تو کردی

این کار دلیرانه به فرجام تو کردی
این خدمت مردانه به اسلام تو کردی

سرها همگی بسته زنجیر تو بودند
تنها همگی خسته شمشیر تو بودند

در بدر چو خورشید جهانتاب عیان شد
از هیبت شمشیر تو ترسید و نهان شد

مرگ از پی شمشیر تو هر جای دوان شد
خون از سر شمشیر تو هر جای روان شد

از امر خدا بود و به فرمان پیامبر
کز عتبه دریدی دل و از شیبه زدی سر

در جنگ احد گشت چو اسلام پریشان
کفر آمد و یکباره در آویخت به ایمان

تیغ تو در آنروز چنان کرد سر افشان
کان جنگ به یثرب بد و خون ریخت به عمان

جبرئیل امین پیک خدا عالی اعلا
می داد بشارت که علی گشت معلا

در غزوه احزاب چو از عمرو زدی سر
خشنود شد از کرده تو خالق اکبر

با زور بکندی چو در از قلعه خیبر
زد بوسه به بازوی تو آنروز پیامبر

گفتند ملائک همه یکباره زدرگاه
لا حول و لا قوه الا بالله

ما عشق پرستیم توکلت علی الله
از عشق تو مستیم توکلت علی الله

ما دل به تو بستیم توکلت علی الله
از قید برستیم توکلت علی الله

عشق تو به یکباره ز دوست زدل غم
زیبد که از این عشق کنم فخر به عالم

هر کس که تو را خواست زمان هیچ ندارد
تا خواست ترا، قید مکان هیچ ندارد

عشق است دگر سود و زیان هیچ ندارد
دریای محبت که کران هیچ ندارد

صد منزل پرخوف به یک گام پریده است
راهی بسپرده است و به مقصود رسیده است

ما غرق گناهیم کجا شد کرم تو
ما نامه سیاهیم کجا شد کرم تو

با حال تباهیم کجا شد کرم تو
ما چشم براهیم کجا شد کرم تو

ایکاش که یکباره تو از در بدرآئی
تا چهره دلارای تو بر ما بنمائی

تو پشت و پناه همه تا جورانی
فریادرس و دادرس بی پدارانی

تو راهنمای همه گمشدگانی
معلوم شد ایدوست تو مولای جهانی

تو لطف و کرم بیش به درویش نمائی
هر کس که درافتاد تو یارش نمائی

ای راهنما راهنمائی ز تو دیدیم
ای کارگشا کارگشائی ز تو دیدیم

بودیم گرفتار و رهائی ز تو دیدیم
ما قدرت بی چون خدائی ز تو دیدیم

این بود که یکباره دل و دین به تو دادیم
کندیم دل از مردم و دل بر تو نهادیم

افسر که به سودای تو هر جای دوان است
اشگش ز برای تو به هر گوشه روان است

ایدوست مپندار که او چون دگران است
ترسد نپذیرش، از این دل نگران است

با حالت شرمنده ستاده است بر این در
افسرده و پژمرده و حیران و مکدر

جامی است که ترصیع شده آن جام به گوهر
هرکس که بنوشد برداز چرخ برین سر

آن جام سرانجام بود در کف حیدر
اینست که گفتند به او ساقی کوثر

هرکس چو بخواهد که از این جام بنوشد
باید که از این ما و منی چشم بپوشد


(مرحوم داراب افسر بختیاری)

:53:

 

عطیه سادات

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
باسلام وتشکر از دوستان عزیز و تبریک به مناسبت ایام نورانی ولادت مولود کعبه ....
دوستان عزیز بهتر نیست منابع اشعار رو چه از قریحه پر ذوق خودتونه جه از شعرای دیگه مرقون بفرمایید ؟؟؟!!!
ا
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا