مرا در تن بود تا جان علی گویم علی جویم چه در پیدا چه در پنهان علی گویم علی جویم به کامم تا زبان باشد زبان تا در دهان باشد بهر لفظ و بهر عنوان علی گویم علی جویم زقدسیات سبحانی هم از آیا ت قرآنی بهر تفسیر و هر تبیان علی گویم علی جویم اگر سباح در بحرم اگر سیاح هر شهرم بهر مرز و بهر سامان علی گویم علی جویم علی مولای درویشان صفا بخش دل ایشان به هر دردی پی درمان علی گویم علی جویم نخواهم جز علی دینی نه جز آئینش آئینی بهر دم از سر ایمان علی گویم علی جویم چو بلبل گر به بستانم به یاد شاه مردانم بهر نغمه بهر الحان علی گویم علی جویم زمهرش مست و حیرانم غم و شادی نمی دانم چه در باغ و چه در بستان علی گویم علی جویم من آن مرغ شب آویزم به ذکر او سحر خیزم همه شب با هزار افغان علی گویم علی جویم بر آورم سر چو در محشر به یاد ساقی کوثر علی سلطان انس و جان علی گویم علی جویم موافق گر دل آگاهی مجو غیر از علی شاهی همی گو از دل و از جان علی گویم علی جویم
هر قلب به سینه اش صفایی داردهر قبله برای خود خدایی دارد
اما ز درون کعبه می گفت خداایوان نجف عجب صفایی دارد
حقا که علی ولی مطلق باشد حق با علی و علی مع الحق باشد
انکار ولایت شهنشاه نجف کفر است چه کفر ، کفر مطلق باشد الطاف خفیه خدا شامل ماست صد شکر ولای مرتضی در دل ماست
در روز جزا که توشه از ما خواهند حب علی و آل علی حاصل ماست
فریب ما مخور آقا دروغ میگوییم
قسم به ام ابیها دروغ میگوییم
تمام چشم به راهی و انتظار و ظهور
و ندبه های فرج را دروغ میگوییم
کدام گریه غربت،کدام اشک فراق
قسم به حضرت زهرا دروغ میگوییم
دلی که مامن دنیاست،جای مولا نیست
اسیر شهوت دنیاست، دروغ میگوییم
زبان سخن ز تو گوید ولی برای گناه
به پیش چشم شما هم دروغ میگوییم
خلاصه ای گل نرگس کسی به فکر تو نیست
و ما به وسعت دریا دروغ میگوییم
تویی شمع وجود و عالمت پروانه یا حیدر
مرا از عشق خود دیوانه کن، دیوانه یا حیدر
جدا از بود و هستم کن ز جام عشق مستم کن
دلم را از شراب نور کن پیمانه یا حیدر
اگر مقصود از می، کوثر عشق تو می باشد
کرم کن تا شوم خاک در میخانه یا حیدر
گنه کارم ولی با پرچم گلرنگ عبّاست
مدال نوکری دارم به روی شانه یا حیدر
اگر از ساغر فیضت، چشانی قطره ای بر من
زنم تا حوض کوثر، نعرة مستانه یا حیدر
نمی دانم کی ام مولا ولی آنقدر می دانم
ولای تو بود گنج و دلم ویرانه یا حیدر
وجودم کربلا، قلبم نجف، عشقم شده عبّاس
مبادا دور گردم از دَرِ این خانه یا حیدر
اگر من جسم بی جانم، تویی جانم، تویی جانم
اگر سر تا به پا جانم، تویی جانانه یا حیدر
اگر خارم اگر خس هر چه ام از لطف سرشارت
عجب نبود اگر با نرگس چشمت شوم ریحانه یا حیدر
کی ام من؟ "میثم" آلوده دامانم ولی عمری
گرفته مرغ روحم از تو آب و دانه یا حیدر
صحراي حجاز آمده رشك ارم امشب
عالم همه گرديده محيط كرم امشب
تكبير بگوئيد حرم شد حرم امشب
بیش از همه شب گشت حرم محترم امشب
در خانه زده صاحبخانه قدم امشب
بتها همه گشتند به تعظيم خم امشب
در سيزده ماه رجب ماه مبارك
ميلاد علي در حرمالله مبارك
اين جان جهان است فدا باد جهانش
در قلب رسل چار كتاب است به شأنش
داده است خداوند به هر عصر نشانش
ريزد دُر توحيد و نبوّت ز دهانش
پيوسته بود نام محمد به زبانش
اي كعبه در آغوش به بر گیر چو جانش
گلبوسه بزن صورت الله صمد را
تبريك بگو فاطمة بنت اسد را
اركان حرم راست به سر شور ولايت
بتها همه گشتند به توحيد هدايت
زمزم به دوصد زمزمه كرده است روايت
كامشب به حرم نور علي گشته عنايت
نوري كه نه مبدأ بود آن را نه نهايت
كز نور الهي كند اين نور حكايت
اين نور همان است كه پيش از گِل آدم
تابيد ز حُسن ازلي در دِل آدم
اين نور فروغ بصر آدم و حوّاست
اين نور همان راهبر نوح به درياست
اين نور تجلاي خدا در دل سيناست
اين نور عيان جلوه حق در يَد بيضاست
اين نور همان معجزه فيض مسيحاست
اين نور خطابي است كه در طور به موساست
اين نور فروغي است كه در غيب نهان بود
اين نور چراغي است كه در عرش عيان بود
اي بحر تجلاي اَزَل، اين گهر تواست
اي معجزه صُنع خدا، اين اثر تواست
اي روحالامين مرشد تو راهبر تواست
اي بيت، جمال اَحدِ دادگر تواست
اي آدم پاكيزه سرشت اين پدر تواست
اي فاطمه بنت اسد اين پسر تواست
بر روي دو دست تو يدالله مبارك
ديدار جمال اسدالله مبارك
آغوش گشوده است ز هم بيتالهش
كعبه، حرم امن خدا شد به پناهش
اركان حرم تشنة يك نيم نگاهش
مادر شده محو شرف و عزّت و جاهش
در پاكي و در زهد، خداوند گواهش
پيغمبر اسلام بود چشم به راهش
تا بار دگر روح شريفش به تن آيد
بر ياري او حيدر خيبر شكن آيد
افتاده نفس در دل خلقت به شماره
از چشم سماوات روان گشته ستاره
مَه خندد و خورشيد شده محو نظاره
جبريل به ديوار حرم كرده اشاره
وز شوق گريبان حرم گشته دوپاره
تا جلوه كند روي خداوند دوباره
اي اهل حرم باز حرم محترم آمد
تكبير بگوئيد علي از حرم آمد
اين است كه دیدند به هر عصر عیانش
اين است كه پيوسته زمانهاست زمانش
اين است كه برتر ز مكانهاست مكانش
آيات خدا ريخته از دُرج دهانش
پيوسته بود نام محمد به زبانش
بگرفته به بر خواجة لولاك چو جانش
لبهاش گل انداخته از بوسة احمد
انگار كه قرآن شده نازل به محمد
اين است كه سر تا به قدم جان رسول است
شمشير خدا، شير خروشان رسول است
چون خرمن گل زينت دامان رسول است
از كودكي خويش نگهبان رسول است
قدر و نبأ و فاطر و فرقان رسول است
قدرش بشناسيد كه قرآن رسول است
قرآن كه ز آغاز به احمد شده نازل
بر قلب وي، از قلب محمد شده نازل
اي بندگي درگه تو روح سيادت
اي مهر تو امضاي قبولي عبادت
خوبان جهان را به درت روي ارادت
توحيد به توحيد تو داده است شهادت
بي دوستي ات خلق نگرديده سعادت
از يمن قدوم تو حرم يافت ولادت
تو شير خدايي و محمد به تو نازد
و الله قسم خالق سرمد به تو نازد
ما مهر تو با شير گرفتيم ز مادر
بي مهر تو ما را نبود روح به پيكر
جايي كه بود پاي تو بر دوش پيمبر
كس را نبود گفتن مدح تو ميسّر
اوصاف تو را گفته خداوند مكرّر
گيرم كه ببارد ز دهان همه گوهر
با هيچ زبان گفتن مدح تو نشايد
ميثم چه بگويد چه بخواند چه سرايد؟
استادسازگار
از گوشه محراب بپرسیدم علی کیست؟
از جلوه مهتاب بپرسیدم علی کیست؟
از خاطره چاه بپرسیدم علی کیست؟
از چشمه گرداب بپرسیدم علی کیست؟
آن گوشه محراب علی را به دعا دید
آن جلوه مهتاب علــی را به صفا دید
آن خاطــره چاه علــــی را به وفا دید
آن چشمه گرداب علی را به رضا دید
سالیست که من دوختهام چشم به راهی آن ماه که هر سال کند جلوه چو ماهی خورشید ولایت به رحب چهره عیان کرد خورشید نتابیده چنین خوب به ماهی ای قبله دلها افق کعبه بیارای بهتر ز تو بر قدرت حق نیست گواهی هم عشق خبر داد ازین مسئله هم عقل جز حب تو دیگر نتوان یافت پناهی هر جا که روم نام تو بی خویشتن آنجا چون سائل آشفته نشینم سر راهی جان آوردم مژده که در جمع احباست از عین عنایت به منت نیز نگاهی آنگاه کنم فخر به عالم که نباشد چون بنده گدایی و به کردار تو شاهی نامت به زبان جاری و از شوق نماندهست در دیده و در سینه دگر اشكی و آهی روشن به امید است دل امروز که فردا شاید تو شفاعت کنی از نامه سیاهی در راه ولایت شدهام رهرو و دانم زین ره نتوان یافت به حق بهتر راهی اصل شجر خلقت دینست هراسش در سایهات ار هست پناهنده گیاهی با لطف تو چون کویم هر چند که باشم سرگشته به طوفان بلا چون پر کاهی در آن گه گنهکارم و اندیشه ندارم آخر بشرم چون نکنم هیچ گناهی؟ یأس از کرم دوست گناهست و مرا نیست آری همه هست گنهبخش الهی اسلام به شمشیر و به تدبیر تو را راست در جنگ چو آیی تو چه حاجت به سپاهی ما را به ولای تو ز ما هست اگر خود هرگز نپسندیدی از دهر ز ماهی دلداده شوم من، از آن روی که طبعم خوش مدح علی ساز کند گاه به گاهی