بحث عرفان اصیل اسلامی به خصوص با گرایش عرفان امام خمینی موضوعی بسیار سنگین، جدی، پردامنه و دارای ابعادی متنوع است.
بحث عرفان اصیل اسلامی به خصوص با گرایش عرفان امام خمینی موضوعی بسیار سنگین، جدی، پردامنه و دارای ابعادی متنوع است.
بحث ما درباره عرفان از زاویه بحث های اجتماعی و جامعه شناسانه نیست؛ چرا که اگر از این منظر به مباحث عرفان اسلامی بپردازیم، باید عارفان را به عنوان یک جامعه و یک طبقه اجتماعی در نظر بگیریم؛ و بعد تأثیر آنها بر حیات اجتماعی و فعل و انفعالاتی که بین این جامعه و سایر طبقات اجتماعی است موضوع بحث قرار دهیم. ما در اینجا به عرفان از زاویه فرهنگی آن می پردازیم.
بحث عرفان اصیل اسلامی به خصوص با گرایش عرفان امام خمینی موضوعی بسیار سنگین، جدی، پردامنه و دارای ابعادی متنوع است.
بحث ما درباره عرفان از زاویه بحث های اجتماعی و جامعه شناسانه نیست؛ چرا که اگر از این منظر به مباحث عرفان اسلامی بپردازیم، باید عارفان را به عنوان یک جامعه و یک طبقه اجتماعی در نظر بگیریم؛ و بعد تأثیر آنها بر حیات اجتماعی و فعل و انفعالاتی که بین این جامعه و سایر طبقات اجتماعی است موضوع بحث قرار دهیم. ما در اینجا به عرفان از زاویه فرهنگی آن می پردازیم.
● جهان از منظر عرفان و فیلسوفان
از این منظر عرفان را به دو بخش عملی و نظری تقسیم کرده اند، که کمابیش عرفان نظری متناظر با فلسفه، و عرفان عملی هم متناظر با علم اخلاق است. در عرفان نظری عارفان، بحث از شناخت هستی می کنند و هستی و شئون آن را مورد تحلیل قرار می دهند و در ذیل هستی، به بحث نظام آفرینش و تبیین این نظام با نگاه عارفانه می پردازند؛ البته واضح است، ادبیاتی که در تحلیل عرفانی، در توصیف جهان و شئون هستی و نظام آفرینش به کار می رود، به کلی با ادبیات فلسفی متفاوت و متمایز است. در نگاه عارفانه جهان به گونه دیگری تحلیل می شود و وحدت و کثرت در نظام آفرینش با ادبیات ویژه ای تبیین می گردد. بحث هستی شناسی عارفان گرچه با نگاه متکلمین و فلاسفه بیگانه نیست، ولی به کلی ادبیات ممتاز و جدایی دارد. در نگاه عارفان، توحید به وحدت واجب الوجود تفسیر نمی شود بلکه توحید به معنای وحدت حقیقی موجود است و مخلوقات غیر از حضرت حق مظاهر و نمود این حقیقت هستند.
البته حکمت صدرایی اندکی در تحلیل جهان و هستی به این منظر نزدیک و حکمت و عرفان را در هم می آمیزد، اما در سایر گرایش ها در تحلیل هستی و آفرینش، ادبیات به کلی فیلسوفانه است. فیلسوفان که به تحلیل هستی و عالم وجود می پردازند، با ادبیات خود جهان را تحلیل و به واجب و ممکن تقسیم می کنند؛ عرفا نیز جهان و هستی را تحلیل می کنند، با این تفاوت که هیچ گاه هستی را به واجب و ممکن تحلیل نمی کنند، بلکه معتقدند هستی در ذات خود واجب است و همه ممکنات ظهور و مظاهر آن هستی مطلق هستند و نظام آفرینش به نظام ظهورات اسمایی برمی گردد. این نوع از نگاه را می توان به عنوان یک فرهنگ، از شعب عرفان دانست.
از این منظر عرفان را به دو بخش عملی و نظری تقسیم کرده اند، که کمابیش عرفان نظری متناظر با فلسفه، و عرفان عملی هم متناظر با علم اخلاق است. در عرفان نظری عارفان، بحث از شناخت هستی می کنند و هستی و شئون آن را مورد تحلیل قرار می دهند و در ذیل هستی، به بحث نظام آفرینش و تبیین این نظام با نگاه عارفانه می پردازند؛ البته واضح است، ادبیاتی که در تحلیل عرفانی، در توصیف جهان و شئون هستی و نظام آفرینش به کار می رود، به کلی با ادبیات فلسفی متفاوت و متمایز است. در نگاه عارفانه جهان به گونه دیگری تحلیل می شود و وحدت و کثرت در نظام آفرینش با ادبیات ویژه ای تبیین می گردد. بحث هستی شناسی عارفان گرچه با نگاه متکلمین و فلاسفه بیگانه نیست، ولی به کلی ادبیات ممتاز و جدایی دارد. در نگاه عارفان، توحید به وحدت واجب الوجود تفسیر نمی شود بلکه توحید به معنای وحدت حقیقی موجود است و مخلوقات غیر از حضرت حق مظاهر و نمود این حقیقت هستند.
البته حکمت صدرایی اندکی در تحلیل جهان و هستی به این منظر نزدیک و حکمت و عرفان را در هم می آمیزد، اما در سایر گرایش ها در تحلیل هستی و آفرینش، ادبیات به کلی فیلسوفانه است. فیلسوفان که به تحلیل هستی و عالم وجود می پردازند، با ادبیات خود جهان را تحلیل و به واجب و ممکن تقسیم می کنند؛ عرفا نیز جهان و هستی را تحلیل می کنند، با این تفاوت که هیچ گاه هستی را به واجب و ممکن تحلیل نمی کنند، بلکه معتقدند هستی در ذات خود واجب است و همه ممکنات ظهور و مظاهر آن هستی مطلق هستند و نظام آفرینش به نظام ظهورات اسمایی برمی گردد. این نوع از نگاه را می توان به عنوان یک فرهنگ، از شعب عرفان دانست.