عرفان اصیل از دیدگاه امام خمینی(ره)

نورا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"



بحث عرفان اصیل اسلامی به خصوص با گرایش عرفان امام خمینی موضوعی بسیار سنگین، جدی، پردامنه و دارای ابعادی متنوع است.

بحث عرفان اصیل اسلامی به خصوص با گرایش عرفان امام خمینی موضوعی بسیار سنگین، جدی، پردامنه و دارای ابعادی متنوع است.

بحث ما درباره عرفان از زاویه بحث های اجتماعی و جامعه شناسانه نیست؛ چرا که اگر از این منظر به مباحث عرفان اسلامی بپردازیم، باید عارفان را به عنوان یک جامعه و یک طبقه اجتماعی در نظر بگیریم؛ و بعد تأثیر آنها بر حیات اجتماعی و فعل و انفعالاتی که بین این جامعه و سایر طبقات اجتماعی است موضوع بحث قرار دهیم. ما در اینجا به عرفان از زاویه فرهنگی آن می پردازیم.


● جهان از منظر عرفان و فیلسوفان

از این منظر عرفان را به دو بخش عملی و نظری تقسیم کرده اند، که کمابیش عرفان نظری متناظر با فلسفه، و عرفان عملی هم متناظر با علم اخلاق است. در عرفان نظری عارفان، بحث از شناخت هستی می کنند و هستی و شئون آن را مورد تحلیل قرار می دهند و در ذیل هستی، به بحث نظام آفرینش و تبیین این نظام با نگاه عارفانه می پردازند؛ البته واضح است، ادبیاتی که در تحلیل عرفانی، در توصیف جهان و شئون هستی و نظام آفرینش به کار می رود، به کلی با ادبیات فلسفی متفاوت و متمایز است. در نگاه عارفانه جهان به گونه دیگری تحلیل می شود و وحدت و کثرت در نظام آفرینش با ادبیات ویژه ای تبیین می گردد. بحث هستی شناسی عارفان گرچه با نگاه متکلمین و فلاسفه بیگانه نیست، ولی به کلی ادبیات ممتاز و جدایی دارد. در نگاه عارفان، توحید به وحدت واجب الوجود تفسیر نمی شود بلکه توحید به معنای وحدت حقیقی موجود است و مخلوقات غیر از حضرت حق مظاهر و نمود این حقیقت هستند.

البته حکمت صدرایی اندکی در تحلیل جهان و هستی به این منظر نزدیک و حکمت و عرفان را در هم می آمیزد، اما در سایر گرایش ها در تحلیل هستی و آفرینش، ادبیات به کلی فیلسوفانه است. فیلسوفان که به تحلیل هستی و عالم وجود می پردازند، با ادبیات خود جهان را تحلیل و به واجب و ممکن تقسیم می کنند؛ عرفا نیز جهان و هستی را تحلیل می کنند، با این تفاوت که هیچ گاه هستی را به واجب و ممکن تحلیل نمی کنند، بلکه معتقدند هستی در ذات خود واجب است و همه ممکنات ظهور و مظاهر آن هستی مطلق هستند و نظام آفرینش به نظام ظهورات اسمایی برمی گردد. این نوع از نگاه را می توان به عنوان یک فرهنگ، از شعب عرفان دانست.
 

نورا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : عرفان اصیل از دیدگاه امام خمینی(ره)

● نسبت عرفان و علم اخلاق

شعبه دیگر از عرفان که موازی علم اخلاق است، عرفان عملی است. عرفان عملی در واقع به مراحل، مراتب، آداب، آثار و نتایج سیر و سلوک انسان می پردازد، همان موضوع که در علم اخلاق هم مورد بحث است؛ یعنی بحث از پرورش و تهذیب انسان با ادبیات خاص عارفانه است. در این نگاه که به شدت متأثر از مبانی عرفان نظری است، مدارج کمال انسان به گونه دیگری تفسیر می شود؛ سیر انسان، در مدارج کمال تا نیل به مقام توحید و حتی فنای در ذات، تحلیل می شود؛ سپس مراتب سیر انسان از بیداری و عالم یقظه تا سایر مراحل مورد بحث قرار می گیرد. بین این دیدگاه و علم اخلاق دو تفاوت وجود دارد؛ یکی اینکه در عرفان عملی، مراحل حرکت و تکامل انسان به عنوان موجودی سیال و در حال «حرکت، شدن و تغییر»، و نه موضوعی ایستا موضوع بحث است از این رو می بینیم که در عرفان عملی مراحل سیر، منازلی که باید یک به یک طی شود، الزامات هر منزل و آثار و حالاتی که برای سالک در هر منزل پیدا می شود مورد دقت قرار می گیرد.

● عرفان عملی فقط نقشه راه نیست، پیمودن راه هم است


در عرفان عملی سیر و سلوک عملی انسان در مدارج کمال تا رسیدن به مرتبه توحید و درک حقیقت توحید، موضوع بحث است؛ البته با این خصوصیت که انسان را در حال تکامل و تغییر می بینند و در مراحل سیر و کمالش بحث می کند و از منازل سیر، آثار و واردات سالک بحث می کند. تفاوت جدی و تأثیرگذار دیگری که در عرفان عملی وجود دارد این است که عرفا سیر انسان را در مراحل سلوک تا مقام توحید، بر محور یک معلم الهی و یک عالم ربانی یا به عبارت دیگر، بر محور یک انسان کامل تعریف می کنند و معتقدند که مدارج سیر انسانی جز با سرپرستی انسان کامل ممکن نیست؛ یعنی علم عرفان تنها یک نقشه راه نیست که انسان سالک بتواند بر اساس آن مراحل سیر را طی کند، بلکه مراحل سیر در واقع مراحل سرپرستی سالک توسط انسان کامل است، و حقیقت سیر انسان، با ولایت انسان کاملا محقق می شود.
اگر بنا بر فرض بتوان حکمت را به حکمت عملی و نظری تقسیم کرد و علم اخلاق را در حکمت عملیه قرار داد، عرفان هم به همین منوال در حکمت عملی قرار می گیرد و از دانش هایی محسوب می شود که مربوط به سیر عملی انسان است.

 

نورا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : عرفان اصیل از دیدگاه امام خمینی(ره)


● سلوک عارفانه چیست؟


بحث دیگر عرفان، سلوک عرفانه انسان و طی مسیر در مراحل معرفت است که دیگر بحث علم اصطلاحی و بحث دانش و فرهنگ نیست؛ بلکه در واقع سیر عملی یا سیر منازل و رسیدن به مقامات در یک انسان سالک است. رسیدن به معارفی که در عارفان نظری تعلیل و به صورت نظری تفسیر می شد، غایت سیر عملی انسان است؛ یعنی سالک اگر بر اساس آنچه در عارفان عملی تعریف شده است حرکت کند، مراحل را طی می کند، و به تصویری که از هستی و آفرینش در عرفان نظری تبیین شده است، می رسد؛ و آن حقیقت را شهود می کند؛ این در واقع متحقق شدن یک انسان عارف به عرفان نظری و عرفان عملی است؛ یعنی بر اساس نقشه راهی که در عرفان عملی طراحی شده است، با یک استاد حرکت می کند و سپس به درک حقایقی که در عرفان نظری تحلیل شده است می رسد.
 

نورا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : عرفان اصیل از دیدگاه امام خمینی(ره)

● امام سرآمد عرفان عملی و نظری

امام خمینی(رض) هم در وادی سیر عملی براساس عرفان و هم در شناحت عرفان عملی و عرفان نظری، جزء سرآمدهای این قافله و از انسان های انگشت شماری هستند که می توان درتاریخ عرفان از آنها نام برد. شخصیتی که هم به درک عرفان نظری رسیدند، هم حقیقت عرفان عملی را شناختند و هم متحقق به این دو حقیقت شدند و مراحلی از سیر باطنی تا مقام توحید را طی کردند. امام انسان عارف سالکی است که به خوبی با ظرافت های عرفان نظری و عرفان عملی آشنا بودند و درسیره عملی خود مراحل سیر در وادی توحید را پشت سرگذاشتند؛ ایشان تفاوتی جدی با عارفان و سالکان سلسله عرفان دارند، که شاید بتوان درچند نکته آنها را جمع بندی کرد:
 

نورا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : عرفان اصیل از دیدگاه امام خمینی(ره)

● تفاوت حضرت امام با سالکان سلسله عرفان

از دیگر نکات ممتاز حوزه اندیشه و عمل این عارف بزرگ این است که برخلاف بسیاری از عارفان که منادی صلح کلی هستند و با همه طوایف سر سازش دارند و یا منزوی یا سازشکار هستند- ایشان به جنگ و قتال و درگیری با دشمنان اسلام رو آوردند و صف بندی بین حق و باطل را به خصوص درمقیاس جهانی فعال کردند؛ و یک برخورد همه جانبه را از نو آرایش دادند. درحقیقت انسان عارفی هستند که وارد میدان جهاد شدند آن هم با تعابیری از این قبیل که می فرمودند: «ما تا آخرین سنگر، آخرین نفر و آخرین قطره خون ایستاده ایم.»

۱) امام (رض) از جمله کسانی هستند که مراحل این وادی را طی کرده اند و اهل سیر در این وادی و سرآمد هستند؛ البته با این تفاوت که از اندیشه این انسان عارف، نظریه حکومت دینی و ولایت فقیه نیز ناشی شده است؛ یعنی شخصیتی است که در حوزه نظری، نظریه پرداز حکومت دینی و ولایت مطلقه دینی هستند. گرچه اندیشه ولایت فقیه یک اندیشه سابقه دار در فقه شیعه است اما با این کیفیتی که ایشان تبیین کردند، امری بدیع و جدید است. پس در حوزه نظر این انسان عارف اندیشه حکومت دینی را تا دستیابی به نظریه ولایت فقیه پرورش دادند و در حوزه عمل هم برای تحقق حکومت دینی اقدام عملی کردند و یک انقلاب عظیم را درمقیاس ملی و بعد هم در مقیاس دنیای اسلام و جهان رهبری کردند؛ انقلابی که به تغییر نوع حکومت انجامید و به یک جریان اسلامی تبدیل شد. موازنه جهانی را به نفع مذهب و معنویت تغییر داد و تا احیای تمدن اسلام و برخورد تمدن ها پیش رفت، و دشمنان اسلام را وارد میدان این درگیری عظیم و جنگ تمدن ها کرد. ۲) برخلاف نظریه بسیاری از عارفان که انسان را به پرهیز از قدرت و ثروت دعوت می کنند، ایشان با ثروت و قدرت، آن هم در مقیاس یک حکومت، درآمیختند و به تشکیل، رهبری و اداره حکومت روی آوردند و نوع جدیدی از حکومت را در دنیای پیچیده مدرن تاسیس کردند.

 

نورا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : عرفان اصیل از دیدگاه امام خمینی(ره)


● گوهر ناب اندیشه عرفانی امام


اکنون سخن این است که اولا گوهر ناب اندیشه عرفانی ایشان چیست؟ و ثانیا نقاط امتیاز تفکر ایشان در حوزه عرفان نظری و عملی با سایر عرفا کدام است؟ عرفان امام(رض) درحوزه عرفان ادیان که انبیای الهی پرچمداران آن بوده اند، می گنجد؛ گرچه آن عرفان عملی و نظری که عارفان اسلامی و شیعی در طول تاریخ تبیین کرده اند متاثر از فرهنگ اسلامی است ولی آنچه ما می توانیم به عنوان عرفان اصیل اسلامی از آن یاد کنیم شبیه همان عرفانی است که در اندیشه و رفتار امام(رض) دیده می شود.
امام خمینی (رض) به پرورش اجتماعی و ایجاد یک جامعه دینی و حکومت دینی رو آوردند؛ و برای برقراری این حکومت و ماندگاری آن در تاریخ، وارد میدان سیاست شدند و جامعه را سرپرستی کردند. نبی اکرم (ص) در طول قریب به یازده سال حضور در مدینه برای برقراری حکومت در بیش از هشتاد جنگ، غزوه و سریه شرکت کردند. وجود مقدس امیرالمؤمنین (ع) حکومت تشکیل دادند و در طول کمتر از پنج سال ، سه جنگ بزرگ داشتند. امیرالمؤمنین (ع) حکومت جامعه ای را به عهده گرفتند که بزرگ ترین قدرت زمانه و تقریباً تنها قدرت مهم جهان در دوران خود به حساب می آمد.
برخلاف بعضی که معتقدند انبیاء توجهی به سیاست نداشتند، در طول تاریخ پیامبری نیامده است که به امر سیاست نپرداخته باشد! همه انبیاء با اینکه سرآمد عارفان بوده اند و با امر الهی برای هدایت انسان به سوی عالم رجوع کرده اند، اما هم اهل میدان سیاست، درگیری و جنگ بودند و هم جامعه پردازی می کردند؛ عرفان اصیل اسلامی، عرفانی است که در آن در آمیختن با قدرت و ثروت در جهت اصلاح قدرت و ثروت رخ می دهد، نه انزوا و کناره گیری. این نگاه به جهان که نظام طبیعت را به منزله یک جهان دور از عنایت حضرت حق می داند و انسان را به انزوا و کناره گیری و گوشه نشینی دعوت می کند، با عرفان اصیل اسلامی سازگار نیست؛ البته در عرفان اسلامی نیز دعوت به زهد هست اما زهدی که همراه با درآمیختن با جهان است نه زهدی که انزوا و گوشه گیری تنها حاصل آن است.
 

نورا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : عرفان اصیل از دیدگاه امام خمینی(ره)


● عرفان اصیل و جریان توحید از طریق ولایت الهی


امام(رض) در اندیشه عرفانی خود به درک حقیقت توحید نائل شدند و حقیقت هستی را به حق، منحصر در ذات الهی و مابقی را نمود و ظهور و مظاهر هستی می دانستند. خصوصیت دوم عرفان حضرت امام این است که ایشان معتقد به جریان توحید از طریق خلافت الهی هستند. درک صحیح از مقام خلافت و ولایت حقه، دومین درک باطنی است که ایشان از معارف دینی و معارف اسلامی دارند. برای مثال ایشان در رساله «الخلافه و الولایه» به خوبی نسبت بین توحید و ولایت را تبیین می کنند.
 

نورا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : عرفان اصیل از دیدگاه امام خمینی(ره)

● نسبت حقیقت دین با شریعت

سومین خصوصیت و ویژگی ممتاز دیگر امام(رض) این است که بین حقیقت باطنی دین که جریان توحید و ولایت است با شریعت، احکام، فقه و آداب رابطه می دید؛ به دین نگاه جامع دارند و به شدت از نگاه یک بعدی که دین را منحصر به احکام و شریعت می کند و یا دین را در بعد باطنی (که همان توحید و ولایت است) منحصر می کند، پرهیز دارند. ایشان پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۵۶ در مورد آفات یک بعدی نگریستن به اسلام می فرمایند:
«بسیاری از زمان ها بر ما گذشت که یک طائفه ای فیلسوف و عارف و صوفی و متکلم و امثال ذلک که دنبال همان جهات معنوی بودند، اینها آن معنویات را گرفتند و هر کسی به اندازه ادراک خودش و تخطئه کردند: «قشریون». تمام ما عدای خودشان را قشری حساب کردند و تخطئه کردند. بلکه وقتی دنبال تفسیر قرآن رفتند ملاحظه می کنیم که تمام آیات یا اکثر آیات را برگرداندند به آن جهات عرفانی و جهات فلسفی و معنوی و به کلی غفلت کردند از حیات دنیایی و جهاتی که در اینجا به آن احتیاج است و تربیت هایی که در اینجا باید بشود، از این غفلت کردند، به حسب اختلاف مسلکشان، رفتند دنبال همان معانی بالاتر از ادراک عامه مردم و علاوه بر آن ها عده ای خودشان را تخطئه کردند و در همین عوان و همان عصر، یک دسته دیگری که اشتغال به امور فقهی و تعبدی داشتند اینها همه تخطئه کردند آنها را یا حکم الحاد کردند یا حکم تکفیر کردند، آنها را تخطئه کردند و در هردویش خلاف واقع بوده است. اینها محصور کردند اسلام را به احکام فرعیه و آنها هم اسلام را به احکام معنویه محصور کرده بودند، به امور معنویه و مافوق الطبیعیه، آنها به خیال خودشان مافوق الطبیعه همه جهات است و اینها هم به خیال خودشان احکام طبیعت فقه اسلامی و اینهاست و دیگران همه اش بی جهت است...» در ادامه از نگرش دیگری نام می برند که این هم نگرش انحرافی است، می گویند: «همین طور که عرفا ظواهر دین را تعبیر به باطن کردند، یک دسته جدیدی پیدا شدند که تحریف جدید می کنند و همه باطن دین را تعبیر به ظاهر می کنند آنها همه مادیات را به معنویات برمی گردانند و اینها هم تمام معنویات را به مادیات برمی گردانند.» (صحیفه نور ج۱ ص۲۳۶)
 

نورا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : عرفان اصیل از دیدگاه امام خمینی(ره)

● عرفان امام (رض) و «توحید، ولایت و شریعت»

بنابراین ابتدا باید نگاهی جامع به اسلام داشت؛ یعنی باید هم معارف توحیدی اسلام و هم شریعت آن را شناخت و بین آنها نسبت برقرار کرد. شاید بتوان اندیشه امام(رض) را شامل سه لایه توحید، ولایت و شریعت دانست: «شریعت، احکام و مناسک دین» درحقیقت شرایط و آداب تبعیت از ولایت حقه و یا آداب جریان این ولایت هستند؛ جریانی که تایید جریان توحید و الوهیت در عالم است. عالم بر مدار الوهیت خدای متعال اداره می شود، این الوهیت نیز از طریق ولایت حقه درعالم جاری می شود؛ شریعت، قواعد و آداب و مناسک این جریان است؛ بنابراین در قوس نزول، سیر از توحید به ولایت و سپس شریعت و در قوس صعود هم از شریعت به ولایت و سپس به توحید است؛ نقطه شروع سیر از عمل به شریعت در حوزه زندگی فردی و اجتماعی است؛ سپس ورود به باطن ولایت ازطریق شریعت است که دراین مرحله هم جامعه و هم حیات فردی انسان در باطن، نورانی به نور ولایت حقه می شود، مرحله بعد هم ورود به حقیقت توحید ازطریق سیر درمدارج ولایت است. یک بعد از مبانی نظریه ولایت فقیه امام این است که ایشان از نظر عرفانی قائل به حقیقت توحید و درک ارتباط حقیقت توحید با ولایت حقه و خلافت هستند و در بعد دیگر قائل به درک ارتباط شریعت با خلافت.
یعنی اگر سرپرستی خدای متعال، انسان را به کمال می رساند، این سرپرستی از طریق ولایت اولیای حق و با مناسک شریعت جاری می شود. سیر تا مقام توحید، از آراسته شدن به شریعت شروع می شود و تا رسیدن به درک حقیقت ولایت و سپس سیر تا درک سر توحید ادامه می یابد. این آن سری است که در قوس صعود اتفاق می افتد، این را در تاریخ جامعه و فرد ضرب کنید.
 

نورا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : عرفان اصیل از دیدگاه امام خمینی(ره)

● فرد و جامعه در عرفان

درعرفان عملی، گاهی واحد مطالعه فرد است، و از سیر و سلوک فرد صحبت می شود اما گاهی در سیر و سلوک جامعه بحث می شود؛ یعنی واحد مطالعه جامعه است. این دو به کلی متفاوت هستند؛ همان گونه که واحد مطالعه در علوم اجتماعی با علوم انسانی به معنای خاص متفاوت است؛ در علوم انسانی مانند گرایشات مختلف روان شناسی واحد مطالعه فرد است، به نحوی که برای مثال هر قدر هم روان شناسی را توسعه دهید از آن، جامعه شناسی و علوم اجتماعی حاصل نخواهدشد.

در علوم اجتماعی واحد مطالعه جامعه است که دارای یک نظام مفاهیم و ادبیات متمایزی است، در آنجا نهادهای اجتماعی مطرح می شود، رابطه نهادها با هم تحلیل می شود و تکامل اجتماعی موضوع بحث قرار می گیرد؛ اما در علوم انسانی به معنای خاص که واحد مطالعه اش فرد است، موضوع کار به عنوان واحد مطالعه انسان است. در علم اخلاق یا حکمت عملی هم گاهی واحد مطالعه فرد است و گفته می شود: یک فرد چگونه باید در مدارج عرفان سیر کند؛ گاهی واحد مطالعه جامعه است، یعنی سؤال این است که یک جامعه را چگونه می شود در مراحل رشد سیر داد تا به یک جامعه نورانی و الهی برسد.
موضوع تصرف انبیاء نیز بیش از فرد بوده است، یعنی مقصد آنها تهذیب جوامع هم بوده است و به همین دلیل وعده جامعه موعود می دادند. این یکی از نکات افتراق عرفان امام و سایر عرفان ها است. بسیاری از عرفان ها فردگرایانه و با نگرش باطنی حرکت می کنند و تهذیب را فقط در حوزه باطنی انسان تعریف می کنند. این عرفان ها که با نظام های سکولاریستی هم جمع می شوند و هیچ تنازعی با آنها ندارند، از مبانی شان اندیشه حکومت دینی به دست نمی آید؛ یعنی نهایت هدف آنها این است که انسان را در حوزه حیات باطنی خود تا مدارج توحید پیش ببرند. اغلب این عرفان ها کارشان به جایی می رسد که شریعت را پوسته می دانند و آن را تحقیر می کنند؛ کم کم از شریعت فاصله می گیرند و تعهد به شریعت را هم از شرایط اصلی سیر و سلوک خارج می دانند. برخلاف این دیدگاه واحد مطالعه عرفان امام(رض) جامعه است؛ و همان گونه که از مراحل سیرفرد بحث می کنند، از مدارج تکامل و سیر اجتماعی انسان هم بحث می کنند. یک جامعه چگونه از یک مرحله رشد وارد مرحله بعد می شود، چگونه روابط اجتماعی تهذیب می شود و نه فقط آحاد بلکه جامعه تهذیب و نورانی می شود، واحد مطالعه در این سؤالات جامعه است. ادیان الهی به ویژه اسلام هم همین نگاه را دارند؛ امام(رض) در عرفان خود به دنبال تهذیب اجتماعی هستند، بلکه بالاتر از این، تاریخ انسان را به عنوان یک وحدت درحال جریان، که موضوع مطالعه فلسفه تاریخ است و حتی فراتر از موضوع مطالعه جامعه شناسی است منظور نظر دارند.
البته در مدیریت امروزی هم کار به همین شکل پیش می رود، هم در واحد انسانی مطالعه می کنند، هم در واحد اجتماعی و هم در واحد تاریخ. درجایی که برای کل جامعه جهانی، به دنبال توسعه پایدار هستند و می خواهند جامعه جهانی را به عنوان دهکده واحد مدیریت کنند، واحد مطالعه نه فرد است و نه جامعه، بلکه واحد مطالعه آنها تاریخ است؛ اینجاست که فلسفه تاریخ شکل می گیرد. فلسفه تاریخ از آنجایی پیدا شد که تمدن مدرن تصمیم گرفت جامعه جهانی را به عنوان یک وحدت- با تمام تکثراتی که دارد- به سمت یک هدف واحد رهبری کند. در ادامه آن، نظریه دهکده واحد جهانی پدید آمد. مدیریت جامعه جهانی به عنوان یک دهکده واحد، با علوم اجتماعی تنها حاصل نخواهد شد. کما اینکه مدیریت جامعه هم با علوم انسانی تنها (با مفهوم خاص خودش) مانند روان شناسی واقع نمی شود بلکه این امر نیازمند علوم اجتماعی از قبیل گرایش های مختلف جامعه شناسی مانند مدیریت است.
براساس مکتب عرفانی امام رضوان الله تعالی علیه در مدیریت انسان، هم مدیریت فرد، هم مدیریت جامعه و هم مدیریت تاریخ دیده می شود؛ یعنی ایشان نگاهی فلسفه تاریخی دارند، جریان حق و باطل در تاریخ را توجه می کنند و به دنبال تقویت جبهه حق در طول تاریخ هستند.
از عرفانی که واحد مطالعه آن فرد است، مدل حکومتی بیرون نمی آید؛ بلکه حداکثر یک مدل اخلاقی و عرفانی برای تربیت فرد ارائه می دهد؛ اما هنگامی که در یک مکتب عرفانی واحد مطالعه تغییر کرد و هدف تهذیب جامعه شد، بی تردید نیاز به ساز و کارهای اجتماعی از جمله مدیریت و حکومت اجتماعی پیدا خواهد شد.
درتمدن مادی هم برای مدیریت بهره وری مادی و جریان نیاز و ارضاء مادی وجود حکومت، مدیریت و دولت، ضروری است؛ حتی اگر تلاش کنند که سهم دخالت دولت را کاهش دهند و به یک دولت حداقلی برسند اما بی تردید سهم مدیریت را افزایش می دهند و درپی مدیریت حداکثری هستند؛ درجبهه حق هم اگر برای کل جامعه انسانی برنامه ریزی شود تا جامعه انسانی از نقطه الف به نقطه ب منتقل شود- با همان نگاه عرفانی که قصد دارد جامعه را در مدارج توحید سیر دهد- باید واحد مطالعه جامعه باشد. دراین صورت حکومت و قدرت اجتماعی موضوع برنامه ریزی خواهد شد.

این اعتقاد دراندیشه امام که قائل به جریان توحید از طریق ولایت هستند، درحوزه جامعه شناسی وجود دارد.
در نگاه عارفان و طبقه متصوفه اعتقاد به جریان ولایت دیده می شود. آنها درپرورش انسان ولایت را اصل می دانند. نه شریعت را. البته نگاهشان ساده انگارانه است زیرا از شریعت رفع ید می کنند و آن را پوسته ای می دانند که باید از آن عبور کرد تا به حقیقت رسید. این نقطه انحراف آنها است ولی نقطه قوتی که اندیشه شان دارد این است که می گویند ولایت در سرپرستی انسان اصل است و انسان از طریق ولی به رشد می رسد؛ این گونه نیست که انسان تنها با عمل به دستور رشد کند؛ بلکه نیاز به ولایت و سرپرستی دارد. البته آنها در تعیین اقطاب به عنوان سرپرست به اشتباه افتاده اند؛ هم مصداقاً و هم به لحاظ قاعده کلی، اما نکته این است که این اندیشه یک نقطه ناب و اصیل دارد که درسرپرستی و رشد انسان، ولایت را اصل می داند. این اندیشه را امام در مقیاس جامعه اما به صورت صحیح پیاده کردند. ایشان معتقد بودند صلاح و فساد جامعه به نظام ولایتی حاکم بر جامعه بازگشت می کند؛ لذا امام در اصلاحات اجتماعی هیچ وقت مبارزات رفرم گرایانه ندارند، به اصلاحات جزئی دست نمی زنند. بلکه می گویند حکومت باید تغییر کند تا جامعه اصلاح شود. در مقیاس جهانی هم وقتی به اصلاح جامعه جهانی می اندیشند، با نظام استکباری درجامعه جهانی درگیر می شوند.
این همان اندیشه عارفانه امام است که محورصلاح و فساد را پیش از آنکه شریعت و قانون بدانند، ولایت می دانند؛ بلکه قانون را طریق جریان ولایت می دانند. مدیریت برای اعمال، نیاز به قانون دارد، مدیریت مادی ساز و کار و قانون خود را تولید می کند و مدیریت الهی نیز ساز و کار قانون متناسب خود را دارد. درمکاتب مادی هم، مدیریت سوسیالیستی، قوانین اقتصادی سوسیالیستی را به دنبال دارد و مدیریت سرمایه داری و لیبرالیسم اقتصادی قوانین اقتصادی خود را؛ یعنی قوانین تابع مدیریت هستند.
 
بالا