پاسخ : **کمک! همگی تشریف بیاریند **
ازلیت و ابدیت خداوند
ازلیت در لغت به معنای مسبوق نبودن به عدم و ابدیت به معنای جاویدان بودن است
[1]. واژههای «قدیم» و «باقی» مترادف و معادل ازلی و ابدی هستند. همچنین کلمه سرمدیت معادل مجموع ازلیت و ابدیت است یعنی موجودی که نه مسبوق به عدم است و نه عدم بر او لاحق میشود، موجودی سرمدی است. ازلیت و ابدیت از صفات ذاتی خداوند هستند نه از صفات فعل. بر این اساس همانند دیگر صفات ذاتی خداوند در ذات خود ازلی، ابدی و به عبارت دیگر سرمدی است. همچنین ناگفته پیداست که ازلی و ابدی دو اسم از اسماء حسنای خداوند سبحان هستند در صورتی که حالت مصدری این دو اسم یعنی «ازلیت» و «ابدیت» دو وصف از اوصاف او به شمار میروند.
در عرف متکلمین ازلیت و ابدیت خداوند به دو گونه تبیین و تفسیر شده است:
1. برخی ازلیت و ابدیت خداوند را چنین بیان نمودهاند که: خداوند در همه زمانها وجود دارد؛ او در گذشته وجود داشته است، اکنون هست و در آینده نیز وجود خواهد داشت
[2].
2. بر اساس تفسیر گروهی دیگر از متکلمین، خداوند اساسا فراتر از چارچوب زمان است و در عین حال بر زمان و موجودات زمانمند احاطه دارد
[3].
نقد
الف) تفسیر اول، تلقی و برداشت عموم مردم و غالب متکلمان است اما روشن است که تنها تفسیر دوم از سرمدیت خداوند، برداشتی صحیح است زیرا مطلق بودن وجود خداوند بدین معناست که ذات او مقید به هیچ حد و قیدی حتی قید زمان نمیگردد.
ب) زمان از ویژگیهای موجودات مادی و متحرک است در حالیکه ذات خداوند سبحان از مادیت و حرکت منزه است.
ج) لازمه چنین تفسیری آن است که خداوند موجودی زمانمند و مقید در چارچوب زمان باشد که بطلان و نادرستی آن آشکار است. چنانکه علامه طباطبایی می نویسد: «اگر خداى سبحان ازلى و ابدى زمانى بود، بايد ذات مقدس او هم مانند همه زمانيات، هم در ذاتش و هم در احوالش متغير باشد، چون زمان متغير است، و نسبت به او نيز متجدد مىشود،»
[4]
بر اساس تفسیر دوم، بودن خداوند در زمان گذشته و آینده امری مسامحهآمیز است. به عبارت دیگر به خاطر محدودیتهای زبان، ناگزیر مسبوق نبودن خداوند به عدم به اینصورت بیان میشود که: هیچ زمانی نبوده است که خداوند وجود نداشته باشد. و همچنین جاویدان بودن خداوند و لاحق نشدن عدم بر ذات او در زبان و گفتار به این صورت بیان میشود که: خداوند در آینده و در همه زمانها وجود خواهد داشت.
دلایل ازلیت و ابدیت خداوند
ازلیت و ابدیت خداوند هم از طریق براهین عقلی قابل اثبات است و هم از طریق ادله نقلی.
دلیل عقلی
1) برهان از طریق وجوب وجود: این برهان مبتنی بر پذیرش واجبالوجود و ضروریالوجود بودن خداوند است. واجبالوجود بودن خداوند بدین معناست که ثبوت وجود برای او ضروری و سلب وجود از ذات مقدس او ممتنع و محال است. بنابراین وجوب وجود خداوند مستلزم آن است که سلب وجود از ذات او در هیچ فرضی ممکن نباشد و این بدین معناست که ذات الهی نه مسبوق به عدم است و نه عدم به آن لاحق خواهد شد و این چیزی جز ازلی و ابدی بودن خداوند نیست. به بیان دیگر خداوند واجب الوجود بالذات است، و هر واجب الوجود بالذاتی باید قدیم و ازلی باشد، چون مفهوم واجب الوجود این است که: حقیقت آن قابلیت برای عدم را ندارد بنابراین واجب الوجود بودن با حادث بودن ناسازگار است
[5].
خواجه نصیرالدین طوسی برهان مذکور را با این عبارت کوتاه بیان نموده است: « و وجوبالوجود یدل علی سرمدیته» یعنی وجوب وجود خداوند دلالت بر سرمدی بودن او میکند
[6].
2) برهان از طریق نفی عدم از ذات خداوند: اگر قابلیت عدم در ذات خداوند راه داشته باشد، قابلیتش برای وجود و عدم یا مساوی است و یا جانب وجود اولویت دارد، صورت اوّل برای موجود شدن نیازمند مرجح است که واجب بالغیر میشود و با واجب الوجود بودن او نمیسازد؛ و در صورت دوم لازم میآید یک شیء در عین حالی که ممکن است(قابلیت عدم و وجود را دارد) بالذات اولویت به سوی وجود را داشته باشد و این هم محال است
[7]. توضیح آنکه اگر فرض کنیم که خداوند ازلی و ابدی نیست به این معناست که ذات او قابلیت عدم را دارد . این قابلیت به دو صورت قابل تصور است:
الف) به این صورت که وجود و عدم برای ذات خداوند مساوی باشد. یعنی خداوند در مقام ذات نه وجود برایش ضرورت دارد و نه عدم.
پر واضح است که اگر وجود و عدم برای خداوند ضروری نباشد حکم به ممکن الوجود بودن او نموده ایم و در این صورت خداوند نیز مانند هر ممکن الوجودی برای موجود شدن نیازمند به غیر خود است و بنابراین واجب الوجود بالغیر و محتاج به علت است در حالی که خداوند واجب الوجود بالذات و بینیاز مطلق است.
ب) بدین صورت است که وجود برای ذاتش اولویت و ترجیح داشته باشد.
در این صورت با حکم به جایز بودن راه یافتن عدم در ذات خداوند حکم به ممکنالوجود بودن او نموده ایم و بنابراین لازم می آید که یک موجود ممکن الوجود در حالی که وجود و عدم برایش ضرورتی ندارد و نسبتش با این دو مساوی است، وجود برایش اولویت داشته باش .
بنابراین ذات خداوند سبحان ازلی و ابدی است و به هیچ وجهی عدم در ذات او راه نمی یابد.
3. برهان از طریق قاعده علیت: معدوم بودن موجودی در برههای از زمان، نشانه نیازمندی و ممکنالوجود بودن آن است و از آنجا که واجبالوجود خود به خود وجود دارد و نیازمند به هیچ موجودی نیست، همیشه موجود خواهد بود
[8].
چنانکه واضح است در این برهان بر خلاف برهان اول از قاعده علیت استفاده شده است درحالی که برهان اول با تکیه بروجوب وجود خداوند به اثبات ازلیت و ابدیت او می پردازد.
دلیل نقلی
در برخی آیات قرآن خداوند اول و آخر خوانده شده است چنانکه فرمود:
«هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ» (حدید/3)
از رسول اکرم(ص) روایت شده است که فرمود: «ناگزير مردم از شما در باره خدا چيزهايى مىپرسند تا برسند به اينكه بپرسند: اين خدا كه شما مىگوييد قبل از هر چيز بوده، قبل از او چه بوده؟ اگر سؤالشان به اينجا منتهى شد، بگوييد: او قبل از هر چيز اول بوده، و نيز بعد از هر چيز آخر است، پس ديگر چيزى بعد از او نخواهد بود، و او ظاهر و ما فوق هر چيزى، و باطن و نهانتر از هر نهان است، و او به هر چيز دانا است»
[9]
همچنین حضرت علی (ع) در خطبه اشباح در توضیح این دو اسم خداوند میفرماید: « [ خداوند] اولی است که قبل ندارد تا چیزی قبل از او باشد و آخری است که بعد ندارد تا چیزی بعد از آن باشد
[10].» نیز فرمود: « پروردگارى كه براى اول بودنش آغازى و براى هميشگىاش انجامى نيست، اولى است كه زوال ندارد، و آخرى است كه براى بقايش اجلى كه سر آيد نيست،»
[11]
امام صادق (ع) نیز در حدیث مشابهی فرمود: «او اول است بدون اینکه چیزی قبل از او باشد و ابتدایی بر او پیشی گیرد و آخر است بدون اینکه پایانی داشته باشد... همواره بوده است و همیشه خواهد بود بدون اینکه آغاز یا پایانی داشته باشد
[12].»
بنابراین، اولیت و آخریت خداوند به معنای ازلی و ابدی بودن اوست
[13].
در برخی آیات قرآن نیز در خصوص ابدیت و فناناپذیری خداوند تاکید شده است چنانکه فرمود:
«كُلُّ شَيْءٍ هالِكٌ إِلاَّ وَجْهَهُ لَهُ الْحُكْمُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُون» (قصص/88)
«همه چيز جز ذات (پاك) او فانى مىشود حاكميت تنها از آن اوست و همه بسوى او بازگردانده مى شويد!»
و نیز:
« كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ وَ يَبْقى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ» ( الرحمن/26و27)
«همه كسانى كه روى آن [زمين] هستند فانى مىشوند، و تنها ذات ذو الجلال و گرامى پروردگارت باقى مىماند!».
[1]. مجمع البحرین، ج 3، ص 5 و ج 5، ص 305؛ لسان العرب، ج 11، ص 14؛ فرهنگ ابجدی، ص 6.
[2]. سعیدی مهر، محمد، آموزش کلام اسلامی، قم، طه، 1383 شمسی، ج 1، ص 253-252؛ ربانی گلپایگانی، علی، عقاید استدلالی، قم، نصایح، 1381 ش، ج 1، ص 152.
[3]. سبحانی، جعفر، الالهیات علی هدی الکتاب و السنه و العقل، به قلم محمد مکی عاملی، قم، موسسه امام صادق (ع)، 1417 قمری، ج 1، ص 183.
[4]. طباطبایی، محمدحسین، الميزان في تفسير القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامى جامعهى مدرسين حوزه علميه قم، 1417 ق، ج19، ص 149
[5]. علامه حلی، حسن بن یوسف مطهر، باب حادی عشر، تهران، مرکز نشر کتاب، 1341 ش، ص 45-44؛ الالهیات، ج 1، ص 184؛ علامه حلی، حسن بن یوسف مطهر، مناهج الیقین فی اصول الدین، تحقیق، یعقوب جعفری مراغی، قم، دارالاسوة، 1415 ق، ص 286؛ سیوری، مقدادبن عبدالله، الاعتماد فی شرح واجب الاعتقاد، تحقیق صفاء الدین بصری، مشهد، مجمع البحوث الدینیة، 1412 ق، ص 55.
[6]. نصیر الدین طوسی، محمدبن حسن، کشف المراد، تصحیح حسن حسن زاده آملی، قم، موسسه النشر الاسلامی، 1407 ق، ص 315.
[7]. فخر رازی، محمدبن عمر، المطالب العالیه، ج1، ص327.
[8] . مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، تهران، شرکت چاپ و نشر بینالملل، 1381، ص 66.
[9]. سيوطى، جلال الدين، الدر المنثور فى تفسير المأثور، قم، كتابخانه آيةالله مرعشى نجفى، 1404ق، ج 6، ص 171.
[10]. نهج البلاغه، خطبه 91.
[11]. همان، خطبه 162.
[12]. کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، به کوشش علی اکبر غفاری، بیروت، دارالتعارف، 1401 قمری، باب معانی الاسما، ج 1، ص 116، ح 6.
[13] . آموزش کلام اسلامی، ج 1، ص 255-254.