**کمک! همگی تشریف بیارید **

  • نویسنده موضوع Ali
  • تاریخ شروع
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

ضحا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : **کمک! همگی تشریف بیاریند **

چگونه مي توان ازلي و ابدي بودن خدا را اثبات كرد؟


با توجه به معناي دو اصطلاح واجب الوجود و ممكن الوجود و درك تفاوت ميان آن دو مساله روشن مي گردد. خداوند موجودي است واجب الوجود ؛ بدين معنا كه وجود برايش ضرورت دارد و در واقع عين وجود است و وجود امري ذاتي و غير قابل انفكاك از او است. هيچ جهت و امر عدمي در او راه ندارد ؛ همانطور كه مثلا مي گوييم نمك ذاتا شور است و شوري برايش ضرورت دارد و شور بودن از او غير قابل انفكاك است و هرجا نمك هست حتما شور هم هست. رابطه وجود با خداوند نيز به همين نحو است.

موجودي كه وجود ذاتي اوست و در واقع عين وجود است و عدمي در او راه ندارد ، موجودي است ابدي و ازلي. زيرا تا وجود كه ذاتي اوست در كار است او هم موجود است . بنابراين خداوند موجودي است ابدي و ازلي ؛ يعني هميشه بوده و همواره نيز خواهد بود.


 

Ali

مدیریت کل
پرسنل مدیریت
"مدیر کل"
پاسخ : **کمک! همگی تشریف بیاریند **

چگونه مي توان ازلي و ابدي بودن خدا را اثبات كرد؟


با توجه به معناي دو اصطلاح واجب الوجود و ممكن الوجود و درك تفاوت ميان آن دو مساله روشن مي گردد. خداوند موجودي است واجب الوجود ؛ بدين معنا كه وجود برايش ضرورت دارد و در واقع عين وجود است و وجود امري ذاتي و غير قابل انفكاك از او است. هيچ جهت و امر عدمي در او راه ندارد ؛ همانطور كه مثلا مي گوييم نمك ذاتا شور است و شوري برايش ضرورت دارد و شور بودن از او غير قابل انفكاك است و هرجا نمك هست حتما شور هم هست. رابطه وجود با خداوند نيز به همين نحو است.

موجودي كه وجود ذاتي اوست و در واقع عين وجود است و عدمي در او راه ندارد ، موجودي است ابدي و ازلي. زيرا تا وجود كه ذاتي اوست در كار است او هم موجود است . بنابراين خداوند موجودي است ابدي و ازلي ؛ يعني هميشه بوده و همواره نيز خواهد بود.


لطفا نظر ادیان رو بفرمایید؟
که چه دیدگاه هایی دارند :53:
 

ضحا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : **کمک! همگی تشریف بیاریند **

صفات و ویژگی های خداوند در آئین بودا
آنگونه که در منابع موجود بودایی آمده، بودا در پاسخ به این سوال که این جهان را چه کسی آفریده است و آفریدگار جهان چه صفات و ویژگی هایی دارد، دو راه در پیش گرفته است:

راه اول: روش سکوت:
در برخی از منابع ذکر شده که هنگامی که از بودا در مورد خداوند سوال می شد وی از پاسخ دادن طفره رفته و می گفت: «من در باب قدمت عالم و ازلیت جهان توضیحی نداده و همچنین در باب محدودیت و تناهی وجود تفسیری نکرده ام و در باب وحدت روح و جسم سخنی نگفته ام و از بقای روح بعد از وصول به درجة کمال، ارهت، بیانی ننموده ام... چرا که در این مقوله بحثی نکرده ام و شرح و تفسیری نداده ام؟ زیرا بحث در این امور فایدتی را متضمن نیست و این مسائله پایه و بنیان دین نمی باشند. از این رو از بحث دربارة آنها در گذشتیم». از دیدگاه بودا پارسایی و رضا در شناختن جهان و خدا نیست، بلکه تنها در زیستن نیک خواهانه و دور از خود پرستی است... ». به همین دلیل عده ای معتقدند «مفهوم ذهنی او (بودا) از دین مفهومی کاملا اخلاقی بوده و او در همه چیز به رفتار و سلوک توجه داشت نه به مراسم و آیینی با پرستش مابعد الطبیعه یا خداشناسی... ». با توجه به این سیره بود اما، نه می توانیم وی را منکر خدا و خالق هستی بدانیم و نه می توانیم وی را خداشناس و اثبات کنندة خالق هستی بشماریم یعنی او را نمی توان خدا پرست نامید و نه می توان ملحد و منکر خدا.

راه دوم: روش انکار:
برخی دیگر از شواهد تاریخی نشان می دهد که بودا فقط به سکوت در مورد خالق هستی و صفات او اکتفا نکرده، بلکه به انکار وجود خالق و خدا پرداخته است و معتقد بوده این عالم قدیم و ازلی است و اصلا نیازی به خالق نامحدود و واجب الوجود ندارد تا ما در جستجوی او باشیم. او وقتی که به مقام بودایی رسید در اولین اقدام برای تبلیغ آیین خود در پاسخ راهبانی که از او پرسیده بودند تو می گویی «برهما» هنگام آفریدن جهان مردم را به طبقات گوناگون تقسیم نکرده است، پاسخ داد: «اصلا من باور ندارم برهما چیزی را آفریده باشد تا جهان آفریده او باشد. آنان پرسیدند: پس جهان ساختة کیست؟ بودا پاسخ داد: به نظر من جهان ابدی است و آغاز و انجامی ندارد».
در جمع بندی دو روش فوق می توان چنین نتیجه گرفت که بودا به عنوان موسس آیین بودیسم هرگز نخواسته در مورد آفرینندة جهان و خالق هستی سخن بگوید او نه به این که عالم چگونه به وجود آمده توجه دارد و نه آفرینش و آفریننده را مورد کنکاش قرار می دهد او تنها چهار حقیقت از دیدگاه خود را که رکن اصلی آنها درد و رنج بودن زندگی دنیا است. محور اصلی آیین خود قرار می دهد و با معرفی هشت راه می خواهد انسان را از این درد و رنج رهایی دهد و غیر از این سخنی دربارة آفرینندة جهان معرفی نمی کند. بنابراین بایدگفت: در آیین بودا موجودی به عنوان خدا که آفریینده و خالق جهان باشد معرفی نشده و در اصول تعلیمی وی پرستش هیچ موجودی تعلیم داده نشده، هر چند واقعیت غیر از این است و در عمل برخی از فرقه های بودایی انسان هایی را که به عقیدة آنها روح بودا در آنها نسخ پیدا کرده و بوداهای زمان خود هستند می پرستند و برخی دیگر در معابد خود خاکستر تن بودا، درخت بدی (درخت بیداری) که به یاد درختی که بودا در زیر آن به مقام نوریافتگی و بیداری نائل شد و تندیس و مجسمة بودا را تقدیس کرده و در حقیقت می پرستند.
 

ضحا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : **کمک! همگی تشریف بیاریند **

توجه آگوستین به زمان برای رمزگشایی از ازلی و ابدی بودن خداست
دین و اندیشه: قرنهای متمادی است که از اندیشه سنت اگوستین فیلسوف و متأله مسیحی در باب زمان می گذرد اما همچنان تلقی وی در باب زمان مورد بازبینی و خوانشهای مختلف قرار می گیرد.
اگوستین در جریان تشریح ایرادی که بر نظریه مذهبی آفرینش گرفته اند باز به مسئله زمان برمی خورد.
آن ایراد چنین است: خدا پیش از آنکه آسمان و زمین را بیافریند چه می کرد؟ اگر ساکن می بود؛ چرا در همان حال نماند؟ اگر اراده بر آفرینش اراده تازه ای بود، در این صورت آیا باز می توان سخن از ازلی ای گفت که در آن اراده ای پدید می آید که پیشتر وجود نداشته است؟
ولی اگر اراده از ازل وجود داشته، چرا آفرینش ازلی نیست؟ آگوستین پاسخ می دهد که برای موجودات در قید زمان درک ازلیت خدا امکان پذیر نیست مادامی که خود را از بند تغیر و دگرگونی رها نکرده اند. اصلاً پیش از آفرینش آسمان و زمین زمانی نبوده که سؤال شود خدا در آن حال به چه مشغول بوده است.
در کتاب مقدس بیان می گردد که در حال ساخت دوزخ بوده، اما این صرفاً پاسخی است به کسانی که نمی توانند این معضل را به راحتی حل کنند. آفرینش و تاریخ جهان به مثابه آشکار شدن و شرح تدریجی یک شعر عمیق نمایان می گردد؛ شعری که در آن هر کلمه جداگانه ضمن مشارکت و سهیم بودن در معنای کل، معنای کامل و مفهوم خاص خود را نیز از آن می گیرد.
گویی که مانند شعری است که تمام کلمه های آن به صورت یکجا در ذهن حاضر است. پس همه قرون و اعصار در برابر خدا گشوده است و علم خداوند بسیار از علم ما شگفت انگیز تر و دارای احاطه و توانایی بیشتری است. در این میان مسیح واسط بین بشر و خدا است او که تجلی کلمه بوده و در واقع ربط دهنده در زمان بودن بشر و ابدیت خداوند است. کلمه ای که همان فکر حیات بخش و ازلی پدر است. به بیانی دیگر کلمه عبات است از شناخت پدر از خودش، و به معنای دقیق تر، کلمه صورت پدر و کاملاً شبیه اوست.
کلمه کاملاً شبیه وجود مطلق نمونه هر چیزی است که هست و یا می تواند باشد. کلمه تمام الگوهای معقول موجودات را درون خود دارد؛ یا به عبارت دیگر، کلمه خودش همه آنهاست. این الگوهای معقول ازلی یا همان نمونه ها، مثل الهی نامیده می شوند. کلمه نور جهان و منشا خرد و زیبایی است. اما آگوستین در جریان زمان میان گذشته و آینده ای که در راه است منقطع گردیده و روح او تکه پاره گشته است. بودن در جهان تغیرات چنین پیامدی را با خود به همراه دارد و تنها راه بریدن از آن و سکنی گزیدن در ابدیت حیات بخش خدا است.
آگوستین بیشتر بدین دلیل به ماهیت زمان می اندیشد که از طریق رمزگشایی آن به معنای ازلی و ابدی بودن خدا پی ببرد. و در پی یافتن راهی برای گره خوردن به ابدیت است. خدایی که در حافظه ما حضور داشته و ما میتوانیم با عطف توجه به درون راهی به سوی او بیابیم. حافظه نماینده چرخش روح است رو به درون، تا رویگردان از لذات جهان که از راه حواس بدست می آیند خیر و ابدیت را در درون خویش جستجو کند.
می بینیم که استدلال اگوستین مشابه استدلال افلاطون در رساله ضیافت است که چگونه از جهان محسوس آدمی می تواند راهی به سوی خیر برین بیابد. افلاطون از عشق زمینی شروع کرده و گام به گام به سمت عشق حقیقی و در نهایت دانش مطلق گام بر می دارد
 

ضحا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : **کمک! همگی تشریف بیاریند **

ببخشيد من اطلاعات زيادي ندارم ولي قصدم كمك به شما بود
ممنونم شما باعث شديد بدنبال مطلب بگردم و مطالعه كنم
 

Ali

مدیریت کل
پرسنل مدیریت
"مدیر کل"
پاسخ : **کمک! همگی تشریف بیاریند **

دوستان دیگه؟
 

!Erf@n!

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
پاسخ : **کمک! همگی تشریف بیاریند **

خدا زمان آفرين است لذا معني ندارد خدا داخل در زمان باشد خدا بود و زمان نبود و چون زمان مقدار حركت اشياء مادي است و خدا خالق عالم ماده است پس خدا نسبت به زمان تقدم وجودي دارد. بنابراين معني ندارد كه گفته شود خدا از بي نهايت سال قبل بوده و تا بي نهايت سال بعد هم خواهد بود. خدا فراتر از زمان و فراتر از مخلوق است. وقتي مي گوييم خدا ازلي است منظور اين است كه خدا پديده نيست و از چيزي و كسي به وجود نيامده و سابقه عدم ندارد. چون خدا، عين وجود و خود وجود است و معني دار كه وجود را كي به وجود آورد وجود، خودش وجود است. و مراد از ابدي بودن خدا اين است كه عدم و نابودي براي او معني ندارد چون وجود نقيض عدم است و محال است وجود به نقيض خود بدل شود و محال است كه وجود از وجود (خدا) گرفته شود. اما غير خدا كه ممكن الوجود است عين وجود نيست بلكه ممكن است الوجود ماهيت است كه به او وجودداده شده است لذا مي توان وجود را از او گرفت.
اگر خدا را درست تصور كنيم و بدانيم كه خدا، وجود صرف و وجود محض و وجود بدون قيد است آن گاه ازلي و ابدي بودن او بديهي خواهد شد و عقل ما به وضوح حكم خواهد كرد كه محال است و وجود، به وجود آيد و محال است وجود، عدم گردد. اما غير وجود(ماهيت) چون عين وجود نيست براي به وجود آمدن نيازمند به وجود است و تا در او هست موجود خواهد بود و اگر وجود از او گرفته شود، موجود نخواهد بود پس خدا كه وجود محض است سابقه عدم ندارد(ازلي است) و محال است عدم شود(ابدي است) اما ممكن الوجود، وجود نداشته و وجود يافته است لذا ازلي نيست و مي توان وجود را از او گرفت لذا ابدي هم نيست- البته خدا خبر داده است كه هيچ گاه وجود را از انسان نمي گيرد لذا انسان نيز به اين اعتبار ابدي مي شود-.
اما از كجا بدانيم كه خدا مادي و جسماني نيست.گفتم كه خدا وجود صرف و وجود محض است و چنين وجود نمي تواند مادي و جسماني باشد چون هر موجود مادي، ماهيت است نه وجود و خود نيازمند اين است كه به او وجود داده شود. موجود مادي و جسماني ضعيفتر مرتبه وجود را داراست و قويتر از آن موجودات ديگر وجود دارند مثل عقل و علم و ملائك و ... كه محدوديتهاي جسم را ندارند، بنابراين جسم و جسماني نمي تواند خدا باشد چون خدا آن موجودي است كه از همه موجودات قويتر است. اگر خدا جسم بود بايد حركت داشت چون تمام اجسام حركت جوهري دارند و در آن صورت لازم مي آمد كه خدا حركت دهنده اي داشته باشد و در آن صورت همان حركت خدا مي شد نه اين خداي جسماني بنابراين از فرض جسم بودن خدا خلاف آن فرض لازم مي آيد.در پايان ذكر اين نكته لازم است كه تبيين اين مسائل نه تنها براي كودكان بلكه براي خيلي از بزرگسالان نيز دشوار است ولي چه ميتوان كرد زيرا بدون پاره اي اطلاعات عميق فلسفي درك اين امور ممكن نيست.
 

!Erf@n!

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
پاسخ : **کمک! همگی تشریف بیاریند **

ازلیت و ابدیت خداوند


ازلیت در لغت به معنای مسبوق نبودن به عدم و ابدیت به معنای جاویدان بودن است[1]. واژههای «قدیم» و «باقی» مترادف و معادل ازلی و ابدی هستند. همچنین کلمه سرمدیت معادل مجموع ازلیت و ابدیت است یعنی موجودی که نه مسبوق به عدم است و نه عدم بر او لاحق میشود، موجودی سرمدی است. ازلیت و ابدیت از صفات ذاتی خداوند هستند نه از صفات فعل. بر این اساس همانند دیگر صفات ذاتی خداوند در ذات خود ازلی، ابدی و به عبارت دیگر سرمدی است. همچنین ناگفته پیداست که ازلی و ابدی دو اسم از اسماء حسنای خداوند سبحان هستند در صورتی که حالت مصدری این دو اسم یعنی «ازلیت» و «ابدیت» دو وصف از اوصاف او به شمار میروند.
در عرف متکلمین ازلیت و ابدیت خداوند به دو گونه تبیین و تفسیر شده است:
1. برخی ازلیت و ابدیت خداوند را چنین بیان نمودهاند که: خداوند در همه زمانها وجود دارد؛ او در گذشته وجود داشته است، اکنون هست و در آینده نیز وجود خواهد داشت[2].
2. بر اساس تفسیر گروهی دیگر از متکلمین، خداوند اساسا فراتر از چارچوب زمان است و در عین حال بر زمان و موجودات زمانمند احاطه دارد[3].

نقد
الف) تفسیر اول، تلقی و برداشت عموم مردم و غالب متکلمان است اما روشن است که تنها تفسیر دوم از سرمدیت خداوند، برداشتی صحیح است زیرا مطلق بودن وجود خداوند بدین معناست که ذات او مقید به هیچ حد و قیدی حتی قید زمان نمیگردد.
ب) زمان از ویژگیهای موجودات مادی و متحرک است در حالیکه ذات خداوند سبحان از مادیت و حرکت منزه است.
ج) لازمه چنین تفسیری آن است که خداوند موجودی زمانمند و مقید در چارچوب زمان باشد که بطلان و نادرستی آن آشکار است. چنانکه علامه طباطبایی می نویسد: «اگر خداى سبحان ازلى و ابدى زمانى بود، بايد ذات مقدس او هم مانند همه زمانيات، هم در ذاتش و هم در احوالش متغير باشد، چون زمان متغير است، و نسبت به او نيز متجدد مى‏شود،»[4]
بر اساس تفسیر دوم، بودن خداوند در زمان گذشته و آینده امری مسامحهآمیز است. به عبارت دیگر به خاطر محدودیتهای زبان، ناگزیر مسبوق نبودن خداوند به عدم به اینصورت بیان میشود که: هیچ زمانی نبوده است که خداوند وجود نداشته باشد. و همچنین جاویدان بودن خداوند و لاحق نشدن عدم بر ذات او در زبان و گفتار به این صورت بیان میشود که: خداوند در آینده و در همه زمانها وجود خواهد داشت.

دلایل ازلیت و ابدیت خداوند
ازلیت و ابدیت خداوند هم از طریق براهین عقلی قابل اثبات است و هم از طریق ادله نقلی.

دلیل عقلی
1) برهان از طریق وجوب وجود: این برهان مبتنی بر پذیرش واجبالوجود و ضروریالوجود بودن خداوند است. واجبالوجود بودن خداوند بدین معناست که ثبوت وجود برای او ضروری و سلب وجود از ذات مقدس او ممتنع و محال است. بنابراین وجوب وجود خداوند مستلزم آن است که سلب وجود از ذات او در هیچ فرضی ممکن نباشد و این بدین معناست که ذات الهی نه مسبوق به عدم است و نه عدم به آن لاحق خواهد شد و این چیزی جز ازلی و ابدی بودن خداوند نیست. به بیان دیگر خداوند واجب الوجود بالذات است، و هر واجب الوجود بالذاتی باید قدیم و ازلی باشد، چون مفهوم واجب الوجود این است که: حقیقت آن قابلیت برای عدم را ندارد بنابراین واجب الوجود بودن با حادث بودن ناسازگار است[5].
خواجه نصیرالدین طوسی برهان مذکور را با این عبارت کوتاه بیان نموده است: « و وجوبالوجود یدل علی سرمدیته» یعنی وجوب وجود خداوند دلالت بر سرمدی بودن او میکند[6].
2) برهان از طریق نفی عدم از ذات خداوند: اگر قابلیت عدم در ذات خداوند راه داشته باشد، قابلیتش برای وجود و عدم یا مساوی است و یا جانب وجود اولویت دارد، صورت اوّل برای موجود شدن نیازمند مرجح است که واجب بالغیر می‏شود و با واجب الوجود بودن او نمی‏سازد؛ و در صورت دوم لازم می‏آید یک شی‏ء در عین حالی که ممکن است(قابلیت عدم و وجود را دارد) بالذات اولویت به سوی وجود را داشته باشد و این هم محال است[7]. توضیح آنکه اگر فرض کنیم که خداوند ازلی و ابدی نیست به این معناست که ذات او قابلیت عدم را دارد . این قابلیت به دو صورت قابل تصور است:
الف) به این صورت که وجود و عدم برای ذات خداوند مساوی باشد. یعنی خداوند در مقام ذات نه وجود برایش ضرورت دارد و نه عدم.
پر واضح است که اگر وجود و عدم برای خداوند ضروری نباشد حکم به ممکن الوجود بودن او نموده ایم و در این صورت خداوند نیز مانند هر ممکن الوجودی برای موجود شدن نیازمند به غیر خود است و بنابراین واجب الوجود بالغیر و محتاج به علت است در حالی که خداوند واجب الوجود بالذات و بینیاز مطلق است.
ب) بدین صورت است که وجود برای ذاتش اولویت و ترجیح داشته باشد.
در این صورت با حکم به جایز بودن راه یافتن عدم در ذات خداوند حکم به ممکنالوجود بودن او نموده ایم و بنابراین لازم می آید که یک موجود ممکن الوجود در حالی که وجود و عدم برایش ضرورتی ندارد و نسبتش با این دو مساوی است، وجود برایش اولویت داشته باش .
بنابراین ذات خداوند سبحان ازلی و ابدی است و به هیچ وجهی عدم در ذات او راه نمی یابد.
3. برهان از طریق قاعده علیت: معدوم بودن موجودی در برههای از زمان، نشانه نیازمندی و ممکنالوجود بودن آن است و از آنجا که واجبالوجود خود به خود وجود دارد و نیازمند به هیچ موجودی نیست، همیشه موجود خواهد بود[8].
چنانکه واضح است در این برهان بر خلاف برهان اول از قاعده علیت استفاده شده است درحالی که برهان اول با تکیه بروجوب وجود خداوند به اثبات ازلیت و ابدیت او می پردازد.

دلیل نقلی
در برخی آیات قرآن خداوند اول و آخر خوانده شده است چنانکه فرمود:
«هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ» (حدید/3)​
« اوّل و آخر اوست‏.»​
از رسول اکرم(ص) روایت شده است که فرمود: «ناگزير مردم از شما در باره خدا چيزهايى مى‏پرسند تا برسند به اينكه بپرسند: اين خدا كه شما مى‏گوييد قبل از هر چيز بوده، قبل از او چه بوده؟ اگر سؤالشان به اينجا منتهى شد، بگوييد: او قبل از هر چيز اول بوده، و نيز بعد از هر چيز آخر است، پس ديگر چيزى بعد از او نخواهد بود، و او ظاهر و ما فوق هر چيزى، و باطن و نهان‏تر از هر نهان است، و او به هر چيز دانا است»[9]
همچنین حضرت علی (ع) در خطبه اشباح در توضیح این دو اسم خداوند میفرماید: « [ خداوند] اولی است که قبل ندارد تا چیزی قبل از او باشد و آخری است که بعد ندارد تا چیزی بعد از آن باشد[10].» نیز فرمود: « پروردگارى كه براى اول بودنش آغازى و براى هميشگى‏اش انجامى نيست، اولى است كه زوال ندارد، و آخرى است كه براى بقايش اجلى كه سر آيد نيست،»[11]
امام صادق (ع) نیز در حدیث مشابهی فرمود: «او اول است بدون اینکه چیزی قبل از او باشد و ابتدایی بر او پیشی گیرد و آخر است بدون اینکه پایانی داشته باشد... همواره بوده است و همیشه خواهد بود بدون اینکه آغاز یا پایانی داشته باشد[12]
بنابراین، اولیت و آخریت خداوند به معنای ازلی و ابدی بودن اوست[13].
در برخی آیات قرآن نیز در خصوص ابدیت و فناناپذیری خداوند تاکید شده است چنانکه فرمود:
«كُلُّ شَيْ‏ءٍ هالِكٌ إِلاَّ وَجْهَهُ لَهُ الْحُكْمُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُون‏» (قصص/88)​
«همه چيز جز ذات (پاك) او فانى مى‏شود حاكميت تنها از آن اوست و همه بسوى او بازگردانده مى شويد!»​
و نیز:
« كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ وَ يَبْقى‏ وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ» ( الرحمن/26و27)​
«همه كسانى كه روى آن [زمين‏] هستند فانى مى‏شوند، و تنها ذات ذو الجلال و گرامى پروردگارت باقى مى‏ماند!».​




[1]. مجمع البحرین، ج 3، ص 5 و ج 5، ص 305؛ لسان العرب، ج 11، ص 14؛ فرهنگ ابجدی، ص 6.

[2]. سعیدی مهر، محمد، آموزش کلام اسلامی، قم، طه، 1383 شمسی، ج 1، ص 253-252؛ ربانی گلپایگانی، علی، عقاید استدلالی، قم، نصایح، 1381 ش، ج 1، ص 152.

[3]. سبحانی، جعفر، الالهیات علی هدی الکتاب و السنه و العقل، به قلم محمد مکی عاملی، قم، موسسه امام صادق (ع)، 1417 قمری، ج 1، ص 183.

[4]. طباطبایی، محمدحسین، الميزان في تفسير القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسين حوزه علميه قم، 1417 ق، ج‏19، ص 149

[5]. علامه حلی، حسن بن یوسف مطهر، باب حادی عشر، تهران، مرکز نشر کتاب، 1341 ش، ص 45-44؛ الالهیات، ج 1، ص 184؛ علامه حلی، حسن بن یوسف مطهر، مناهج الیقین فی اصول الدین، تحقیق، یعقوب جعفری مراغی، قم، دارالاسوة، 1415 ق، ص 286؛ سیوری، مقدادبن عبدالله، الاعتماد فی شرح واجب الاعتقاد، تحقیق صفاء الدین بصری، مشهد، مجمع البحوث الدینیة، 1412 ق، ص 55.

[6]. نصیر الدین طوسی، محمدبن حسن، کشف المراد، تصحیح حسن حسن زاده آملی، قم، موسسه النشر الاسلامی، 1407 ق، ص 315.

[7]. فخر رازی، محمدبن عمر، المطالب العالیه، ج1، ص327.

[8] . مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، تهران، شرکت چاپ و نشر بینالملل، 1381، ص 66.

[9]. سيوطى، جلال الدين، الدر المنثور فى تفسير المأثور، قم، كتابخانه آيةالله مرعشى نجفى، 1404ق، ج 6، ص 171.

[10]. نهج البلاغه، خطبه 91.

[11]. همان، خطبه 162.

[12]. کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، به کوشش علی اکبر غفاری، بیروت، دارالتعارف، 1401 قمری، باب معانی الاسما، ج 1، ص 116، ح 6.

[13] . آموزش کلام اسلامی، ج 1، ص 255-254.
 

عطیه سادات

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : **کمک! همگی تشریف بیارید **

ازلي و ابدي بودن خدا


اگر موجودي معلول و نيازمند به موجود ديگري باشد وجودش تابع آن خواهد بود و با مفقود بودن علتش بوجود نخواهد آمد. به ديگر سخن: معدوم بودن موجودي در برهه اي از زمان، نشانه نيازمندي و ممكن الوجود بودن آن است، و چون واجب الوجود، خودبخود وجود دارد و نيازمند به هيچ موجودي نيست هميشه موجود خواهد بود.
بدين ترتيب، دو صفت ديگر براي واجب الوجود، اثبات مي شود: يكي ازلي بودن، يعني درگذشته، سابقه عدم نداشته است، و ديگري ابدي بودن، يعني در آينده هم هيچگاه معدوم نخواهد شد. و گاه مجموع اين دو صفت را تحت عنوان (سرمدي) بيان مي كنند.بنابراين، هر موجود كه سابقه عدم يا امكان زوال، داشته باشد واجب الوجود نخواهد بود، و بطلان فرض واجب الوجود بودن هر پديده مادي، آشكار مي گردد.

ازليت و ابديت خداوند:
از ديگر اوصاف ثبوتي خداوند، ازليت و ابديت اوست. در نظر عموم متالهان، خداوند موجودي ازلي است بدين معنا كه از ازل وجود داشته و درگذشته زماني نبوده است كه خدا وجود نداشته باشد. از سوي ديگر، خداوند موجودي ابدي نيز هست؛ يعني، در آينده هيچ زماني نخواهد آمد كه او معدودم گردد.
به عبارت ديگر، خداوند هيچ گاه نه درگذشته و نه در آينده، معدوم نبوده است و نخواهد بود (معناي دقيقتر اين دو صفت را در آينده نزديك خواهيم گفت).
گفتني است كه در كنار دو واژه (ازلي) و (ابدي) از الفاظ (قديم) و (باقي) نيز استفاده مي شود. علاوه بر اين چهار واژه، گاه صفت (سرمدي) نيز در مورد خداوند به كار مي رود كه مقصود متكلمان از آن، معنايي مركب از دو وصف ازلي و ابدي است و براين اساس موجود سرمدي، موجودي است كه در همه زمانها، اعم از گذشته، حال و آينده، وجود دارد.
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا