[h=2] قبر با مرده سخن می گوید![/h]
وقتی که بنده ی مومن وارد قبر می شود، زمین قبر به او می گوید «مرحبا، خوش آمدی، سوگند به خدا، من تو را دوست داشتم، در آن وقت که بر روی من راه می رفتی، و اکنون که در شکم من قرار گرفتی، بیشتر تو را دوست دارم،
«فإنّه و الله الجِدُّ لا اللّعِبُ، و الحقُّ لا الکذبُ و ما هو الا الموت اسمع داعیه، و اعجَلَ حادیه. فلا یغرَّنَّک سواد الناس من نفسک. و قَد رأیتَ مَن کان قَبلَکَ مِمَّن جمع المال و حَذِرَ الاقلالَ، و امن العقواب، طُولَ املٍ و استبعادَ أجلٍ، کیف نزل به المَوتُ فَازعَجَهُ عن وَطَنِهِ، و أخَذَهُ مِن مَأمَنِهِ، محمولاً علی اعوادِ المنایا..»1
شرح گفتار
کسانی که در این دنیا تنها به پول و ثروت اندیشیده، و از افکار دلفریب خود کاخی از آرزوهای دور و دراز دست و پا کرده اند، باید بدانند که چنین نگرشی در زندگی هرگز به صلاحشان نبوده، و در نهایت روزی می رسد که از افکار پوشالی آنها، جز حسرت و ندامتی جانکاه باقی نخواهد ماند. مشکل اساسی چنین انسان هایی در زندگی آن است که آنها حقیقت مرگ را به دست فراموشی سپرده و هرگز به آن نمی اندیشند.
مولای متقیان علی (علیه السلام) در فرازی از خطبه ی 132 نهج البلاغه، خطاب به چنین اشخاصی می فرماید: «به خدا سوگند، اینکه می گویم بازی نیست، جدّی و حقیقت است، دروغ نیست، و آن چیزی جز مرگ نیست که بانگ دعوت کننده اش رسا، و به سرعت همه را میراند! پس انبوه زندگان، و طرفداران، تو را فریب ندهند، همانا گذشتگان را دیدی که ثروت ها اندوختند و از فقر و بیچارگی وحشت داشتند، و با آرزوهای طولانی فکر می کردند در امانند، و مرگ را دور می پنداشتند، دیدی چگونه مرگ بر سرشان فرود آمد؟! و آنان را از وطنشان بیرون راند! و از خانه ی امن کوچشان داد! که بر چوبه تابوت نشستند و مردم آنها دست به دست می کردند .... اموال جمع آوری شده ی آنها تباه و پراکنده و از آن وارثان گردید، و زنان آنها با دیگران ازدواج کردند، نه می توانند چیزی به حسنات بیفزایند ونه از گناه توبه کنند!»
فرمایش امیر بیان علی (علیه السلام) همچون بانگ رعد آسایی است که می تواند دلباختگان دنیا را از خواب مرگبار غفلت، بیدار نماید، چرا که این گروه غفلت زده اگر اندکی از وقت گرانبهای خودرا صرف اندیشیدن در پدیده ی مرگ نمایند، به راحتی خواهند یافت که رفتار آنها در زندگی عملکردی است بیهوده که همچون آب در هاونگ کوبیدن هرگز از آن سود و منفعتی عایدشان نخواهد شد، چرا که آنها نیز عاقبت همانند سایرین به ناچار باید شربت تلخ مرگ را نوشیده، و با دنیای پر زرق و برق خود، وداع نمایند، در این هنگام است که با نگاهی جانکاه و حسرتی فراوان به اموال و دارایی خود نگریسته، و بی آنکه ذره ای از آنها را با خود به همراه آوردند، وارد خانه ی قبر می شوند.
او در حالی به خود می آید، که از آن همه ثروت، تنها تکّه پارچه ای به عنوان کفن نصیبش شده است که آن نیز پس از مدّتی فرسوده و از بین می رود. و به مرور زمان از انسان جز پاره استخوانی پوسیده باقی نخواهد ماند.
بنابراین این مرگ است که به واسطه ی آن، بین انسان و ثروت و دارایی او، و نیز آرزوهای بی پایانش، جدایی و فاصله ایجاد می شود، فاصله ای که هرگز به وصل نمی انجامد.
در اینجا تذکر این نکته ضروری است که اگرچه به وسیله ی مرگ رشته ی هرگونه تعلق و ارتباط بین انسان و تمام آنچه به او بستگی دارد پاره می شود، اما باید دانست که در این باره استثنایی وجود دارد، و آن اعمال و رفتار آدمی است، چرا که آنها همچون رفیق همدم، همیشه و همه جا قرین و همراه انسان بوده و هرگز از او جدا نمی شوند. این امر حقیقتی است که گفتار معصومین (صلوات الله علیهم اجمعین) صدق و درستی آن را تایید می کند، که ما در ادامه به نمونه ای از آن گفتار حیات بخش اشاره می کنیم.
«فإنّه و الله الجِدُّ لا اللّعِبُ، و الحقُّ لا الکذبُ و ما هو الا الموت اسمع داعیه، و اعجَلَ حادیه. فلا یغرَّنَّک سواد الناس من نفسک. و قَد رأیتَ مَن کان قَبلَکَ مِمَّن جمع المال و حَذِرَ الاقلالَ، و امن العقواب، طُولَ املٍ و استبعادَ أجلٍ، کیف نزل به المَوتُ فَازعَجَهُ عن وَطَنِهِ، و أخَذَهُ مِن مَأمَنِهِ، محمولاً علی اعوادِ المنایا..»1
شرح گفتار
کسانی که در این دنیا تنها به پول و ثروت اندیشیده، و از افکار دلفریب خود کاخی از آرزوهای دور و دراز دست و پا کرده اند، باید بدانند که چنین نگرشی در زندگی هرگز به صلاحشان نبوده، و در نهایت روزی می رسد که از افکار پوشالی آنها، جز حسرت و ندامتی جانکاه باقی نخواهد ماند. مشکل اساسی چنین انسان هایی در زندگی آن است که آنها حقیقت مرگ را به دست فراموشی سپرده و هرگز به آن نمی اندیشند.
مولای متقیان علی (علیه السلام) در فرازی از خطبه ی 132 نهج البلاغه، خطاب به چنین اشخاصی می فرماید: «به خدا سوگند، اینکه می گویم بازی نیست، جدّی و حقیقت است، دروغ نیست، و آن چیزی جز مرگ نیست که بانگ دعوت کننده اش رسا، و به سرعت همه را میراند! پس انبوه زندگان، و طرفداران، تو را فریب ندهند، همانا گذشتگان را دیدی که ثروت ها اندوختند و از فقر و بیچارگی وحشت داشتند، و با آرزوهای طولانی فکر می کردند در امانند، و مرگ را دور می پنداشتند، دیدی چگونه مرگ بر سرشان فرود آمد؟! و آنان را از وطنشان بیرون راند! و از خانه ی امن کوچشان داد! که بر چوبه تابوت نشستند و مردم آنها دست به دست می کردند .... اموال جمع آوری شده ی آنها تباه و پراکنده و از آن وارثان گردید، و زنان آنها با دیگران ازدواج کردند، نه می توانند چیزی به حسنات بیفزایند ونه از گناه توبه کنند!»
فرمایش امیر بیان علی (علیه السلام) همچون بانگ رعد آسایی است که می تواند دلباختگان دنیا را از خواب مرگبار غفلت، بیدار نماید، چرا که این گروه غفلت زده اگر اندکی از وقت گرانبهای خودرا صرف اندیشیدن در پدیده ی مرگ نمایند، به راحتی خواهند یافت که رفتار آنها در زندگی عملکردی است بیهوده که همچون آب در هاونگ کوبیدن هرگز از آن سود و منفعتی عایدشان نخواهد شد، چرا که آنها نیز عاقبت همانند سایرین به ناچار باید شربت تلخ مرگ را نوشیده، و با دنیای پر زرق و برق خود، وداع نمایند، در این هنگام است که با نگاهی جانکاه و حسرتی فراوان به اموال و دارایی خود نگریسته، و بی آنکه ذره ای از آنها را با خود به همراه آوردند، وارد خانه ی قبر می شوند.
او در حالی به خود می آید، که از آن همه ثروت، تنها تکّه پارچه ای به عنوان کفن نصیبش شده است که آن نیز پس از مدّتی فرسوده و از بین می رود. و به مرور زمان از انسان جز پاره استخوانی پوسیده باقی نخواهد ماند.
بنابراین این مرگ است که به واسطه ی آن، بین انسان و ثروت و دارایی او، و نیز آرزوهای بی پایانش، جدایی و فاصله ایجاد می شود، فاصله ای که هرگز به وصل نمی انجامد.
در اینجا تذکر این نکته ضروری است که اگرچه به وسیله ی مرگ رشته ی هرگونه تعلق و ارتباط بین انسان و تمام آنچه به او بستگی دارد پاره می شود، اما باید دانست که در این باره استثنایی وجود دارد، و آن اعمال و رفتار آدمی است، چرا که آنها همچون رفیق همدم، همیشه و همه جا قرین و همراه انسان بوده و هرگز از او جدا نمی شوند. این امر حقیقتی است که گفتار معصومین (صلوات الله علیهم اجمعین) صدق و درستی آن را تایید می کند، که ما در ادامه به نمونه ای از آن گفتار حیات بخش اشاره می کنیم.