امام در اصطلاح قرآنى
لفظ «امام» در قرآن، به چند معنا به كار رفته است:
1. امام به حق كه از جانب خداوند منصوب شده است. خداوند متعال در اینباره مىفرمايد: (وَجَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا)24؛ ما آنان را امامانى قرار داديم كه به امر ما هدايت مىكنند.
درباره حضرت ابراهيم( نیز مىفرمايد: (إِنِّى جاعِلُكَ لِلنّاسِ إِماماً)25؛ من تو را امام مردم قرار دادم.
2. امام به باطل كه مقتداى اهل ضلالت و گمراهى است. خداوند متعال مىفرمايد: (فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ)26؛ پس با امامان كفر قتال کنيد.
3. تورات، كتاب آسمانى. خداوند متعال درباره آن مىفرمايد: (وَمِن قَبْلِهِ كِتابُ مُوسَى إِماماً وَرَحْمَةً)؛ و قبل از آن، كتاب موسى، امام و رحمت است.
4. لوح محفوظ. خداوند متعال مىفرمايد: (وَكُلَّ شَىْءٍ أَحْصَيْناهُ فِي إِمامٍ مُّبِينٍ)27؛ و هر چيزى را در امام مبين [= لوح محفوظ]به شماره درآورديم.
با قراينى كه قبلاً ذكر شد، معلوم مىشود مقصود از امام، در آيه (يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ) اشخاص است، نه كتاب و لوح محفوظ. در نتيجه، از آيه مورد بحث استفاده مىشود كه در هر زمان، بايد امام وجود داشته، تا كسانى كه قصد هدايت و پيروى از حق و حقيقت را دارند، به او مراجعه كرده، او را مقتدا و الگوى خود قرار دهند؛ همانگونه كه در هر زمان نيز گروهى به دنبال امامان باطل و گمراه هستند.
3. آيات شهادت و گواهى
از آياتى كه بر ضرورت وجود امام معصوم در هر زمان دلالت دارد، آيات گواهان و شاهدان است. از آيات بسيارى استفاده مىشود كه خداوند، بين هر امتى، كسى یا کسانی را به عنوان شاهد و گواه قرار داده است، تا روز قيامت به وسیلۀ آنها احتجاج كند. اينك به برخى از اين آيات اشاره مىكنيم:
آیه اول:
(فَكَيْفَ إِذَا جِئْنا مِن كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنا بِكَ عَلَى هَؤُلَآءِ شَهِيداً)28؛ «چگونه است [در روز محشر] آنگاه كه از هر طائفهاى گواهى آوريم و تو را [اى پيامبر!] بر آنان گواه آوریم؟»
آیۀ دوم:
(يَوْمَ نَبْعَثُ مِن كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً ثُمَّ لَا يُؤْذَنُ لِلَّذِينَ كَفَرُوا وَلَا هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ)29؛ و «آن روز كه ما از هر امتى گواهى برانگيزيم، آنگاه به كافران، اجازه سخن داده نشود و توبه آنان نيز پذيرفته نگردد».
آیۀ سوم:
(يَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً عَلَيْهِم مِّنْ أَنفُسِهِمْ وَجِئْنا بِكَ شَهِيداً عَلَى هَؤُلَآءِ)30؛ «روزى كه ما در هر امتى، از ميان خودشان، گواهى بر آنان برانگيزيم و تو را [اى محمّد] بر اين امت، گواه آوريم».
از اين آيات استفاده مىشود كه خداوند، در هر زمان و براى هر امت، افرادى معصوم از خطا و اشتباه قرار داده است، تا روز قيامت، بر اعمال امّتها گواهى دهند. كسى كه قرار است شاهد باشد، در شهادتش نزد خداوند، نبايد اشتباه كند. اينان كسانى هستند كه در امر هدايت بشر، حجت خداوند در روى زميناند. حجت، بايد عالم به شريعت و قادر بر هدايت خلق و از طرفى، محيط به اعمال قوم خود باشد، تا به طور صحيح شهادت دهد.
شاهد هر امت و قوم، بايد زنده و معاصر آن قوم باشد؛ همانگونه كه قرآن، از زبان حضرت عيسى( نقل مىكند كه به خداوند، عرض مىكند:
(وَكُنتُ عَلَيْهِمْ شَهِيداً مّادُمْتُ فِيهِمْ فَلَمّا تَوَفَّيْتَنِى كُنتَ أَنتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ وَأَنتَ عَلَى كُلِّ شَىْءٍ شَهِيدٌ)31؛ «و تا زمانى كه در ميان آنها بودم، مراقب و گواهشان بودم. هنگامى كه مرا از ميانشان برگرفتى، تو خود مراقب آنان بودى و تو بر هرچيز گواهى».
از اين آيه استفاده مىشود كه اعلان نتايج شهادت، در روز قيامت است؛ ولى احاطه به مورد شهادت كه همان اعمال مردم است، در دنيا و در خلال معاصرت شاهد با خود امت است؛ به همين سبب است كه شاهدى كه خداوند به واسطۀ او در روز قيامت احتجاج مىكند، بايد همعصر كسانى باشد كه قرار است براى آنها شهادت دهد.
با اين بيان، نمىتوان شاهدان بر امّتها را در انبيا منحصر دانست؛ زيرا هميشه انبيا وجود نداشتهاند. آنچه ضرورت دارد، وجود شاهدى معاصر و زنده در هر عصر و زمان و براى هر امّت از پيامبر يا امام و حجّت معصوم است، تا در روز قيامت، حجّت خدا براى مردم بوده و بر اعمال آنها شهادت دهد.
فخر رازى در ذيل آيه (وَنَزَعْنا مِن كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً) مىگويد:
مقصود از اين آيه، اين است كه ما يك نفر را از هر امتى امتياز داديم، تا بر آنان شهادت دهد.
برخى گفتهاند مقصود، انبيا هستند. آنان شهادت مىدهند دلايل را بر قومشان ابلاغ نمودند و در روشن کردن آنها، نهايت كوشش را به خرج دادند؛ در نتيجه اگر كوتاهى وجود دارد، از ناحيه خود مردم است.... برخى ديگر مىگويند: بلكه آنان شاهدانى هستند كه در هر زمان، بر مردم شهادت مىدهند كه از جمله آنها، انبيا هستند. اين قول به واقع نزديكتر است؛ زيرا خداوند، به هر امّت و هر جماعتى، اين حكم را تعميم داده كه از آنها كسانى را شاهد قرار دهد؛ لذا زمانهايى كه نبى وجود نداشت كه از آن به عصر فترت تعبير مىشود، در اين حكم داخل مىشود؛ همانند زمانهايى كه بعد از رسول خدا( آمد...32
او در ذيل آيه شريف (وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً) مىگويد:
هر جمع و قرنى كه در دنيا حاصل مىشود، لازم است كسى با عنوان شاهد، ميان آنان وجود داشته باشد. شاهد در عصر رسول خدا، خود حضرت بود؛ به دليل قول خداوند متعال: (وَكَذَ لِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِّتَكُونُوا شُهَدَآءَ عَلَى النّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً). لازم است در هر زمانى، بعد از رسول، شاهدی در ميان امت باشد. از اين بيان، روشن مىشود كه هر عصرى، خالى از شاهد بر مردم نيست، و آن شهيد، بايد از خطا مصون باشد، وگرنه به شاهد ديگرى احتیاج دارد و در نتيجه، به بىنهايت منتهى خواهد شد كه اين باطل است... .33
نتيجه اينكه لازم است در هر زمان، شاهدى معصوم ميان هر قومى باشد. حال در اين قوم، شاهد اين امت كيست؟ آيا كسى غير از امام زمان، حجت بن الحسن المهدى( است؟
4. آيۀ هدايت
از آياتى كه ضرورت وجود امام معصوم در هر عصر و زمان، از آن استفاده مىشود، آيه هدايت يا به تعبيرى، آيه انذار است. خداوند متعال مىفرمايد:
(وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلآ أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِّن رَّبِّهِ إِنَّما أَنتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ)34؛ كسانى كه كافر شدند مىگويند: «چرا آيه [و معجزهاى] از پروردگارش براى او نازل نشده است؟» تو فقط بيمدهندهاى و براى هر گروهى، هدايتكنندهاى است.
از صريح آيه فوق استفاده مىشود كه به طور عموم براى هر قومى هدايت كنندهاى به سوی حق و حقيقت وجود دارد كه در هر زمانى بايد وجود داشته باشد. اين حقيقت، با آيات و روايات معتبر و براهين عقلى سازگارى دارد؛ زيرا مقتضاى ربوبيّت الاهى اين است كه خداوند متعال، در هر عصر و زمان، براى مردم، حجتى قرار دهد، تا آنان را به حقّ و غايت و هدف از خلق، هدايت کنند. خداوند مىفرمايد: (الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّى * وَ الَّذِي قَدَّرَ فَهَدَى)؛ «همان [خداوندى] كه آفريد و منظّم كرد و همان كه اندازهگيرى كرد و هدايت نمود».
اين سنت، در نوع انسان نيز جارى است؛ به اين معنا كه خداوند مردم را خلق نمود و هر چيز را جاى خود قرار داد و تقدير کرد كه آنان را به كمالاتشان راهنمايى كند و به طور حتم، اين هدف را از راه اسباب طبيعى كه همان وجود هاديان معصوم از هر خطا و اشتباه است، دنبال مىكند.
«هادى» در اصطلاح قرآن
آيه فوق، دلالت دارد كه زمين هيچگاه از هادى به حقّ خالى شود، خواه نبى باشد يا غير نبى.
اطلاق آيه در «وَلِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ» منحصر بودن هادى در انبيا را نفى مىكند؛ همانگونه كه زمخشرى در ذيل آيه شريف در تفسير كشّاف به آن اشاره كرده است؛ زيرا در غير اين صورت، لازم مىآيد در عصرهايى كه از نبى خالى است، حجت و هادى براى بشر وجود نداشته باشد.
اکنون ببینیم هادى بالاصاله در اصطلاح قرآنى كيست؟ با مراجعه به قرآن، پى مىبريم امر هدايت، بالاصاله از آنِ خداوند است. خداوند به هركسى كه اراده كند، با ايجاد قابليّت در او تفويض مىكند:
(قُلْ هَلْ مِن شُرَكَآئِكُم مَّن يَهْدِى إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ يَهْدِى لِلْحَقِّ أَفَمَن يَهْدِى إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لاَ يَهِدِّى إِلآ أَن يُهْدَى فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ)35؛ «بگو آيا هيچ يك از معبودهاى شما به سوى حقّ هدايت مىكند بگو: تنها خدا به حق هدايت مىكند. آيا كسى كه به سوى حق هدايت مىكند، براى پيروى شايستهتر است يا آن كس كه خود هدايت نمىشود، مگر هدايتش كنند؟ شما را چه مىشود، چگونه داورى مىكنيد؟!»
از اين آيه، به طور صريح استفاده مىشود كه امر هدايت، بالاصاله منحصر به خداوند است؛ زيرا ربوبيّت از آنِ خداوند است و هركس قرار است به اين مقام برسد، بايد از جانب خداوند منصوب باشد؛ لذا خداوند متعال مىفرمايد: (وَجَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا)؛ «و ما آنان را امامانى قرار داديم كه به امر ما هدايت مىكنند».
آياتى ديگر نيز بر اين مطلب دلالت دارد و اين، مؤيّد مطلبى است كه در علم كلام، به آن اشاره شده است كه امامت، عهد و منصب الهى است و خدا به هركس كه اراده و مشيّتش تعلّق گرفته و بر اساس قابليّتهاى ذاتى كه به او مىدهد، افاضه مىكند.
مصداق «هادى» در آيه
همانگونه كه اشاره شد، آيه فوق، به طور صريح، بر وجود هادى على الاطلاق در هر زمان، براى اتمام حجت بر خلق دلالت دارد. حال ببينيم مصداق هادى در اين آيه كيست؟
بررسی کردیم که نمىتوان «هادى» در آيه را به كتاب آسمانى معنا كرد؛ زيرا قبل از حضرت نوح، كتاب تشريعى نبوده است؛ همانگونه كه مصداق هادى را لوح محفوظ دانستن معنا ندارد؛ زيرا تنها يك لوح محفوظ وجود دارد، نه اينكه براى هر قوم، يك لوح وجود داشته باشد و نيز همانگونه كه اشاره شد، نمىتوان هادى را در نبى خلاصه كرد و نمىتوان مصداق هادى را خداوند قرار داد؛ زيرا اگر چه خداوند هادى على الاطلاق و بالاصاله است، از آن جا كه در آيه فوق، به صورت نكره آمده و دلالت بر تعدد دارد، نمىتوان مصداق آن را خداوند قرار داد، به ویژه با در نظر گرفتن اين نكته كه هدايت خداوند، به طور مستقيم و بدون واسطه نخواهد بود. بلكه توسط هاديانى از جنس خود بشر انجام خواهدگرفت كه آنها به سبب ارتباط خاص با خدا، از او تلقى مىكنند و سپس به مردم انتقال مىدهند.
نتيجه اينكه لازم است در هر زمانى زمين خالى از حجت نباشد، خواه نبى باشد يا امام. از آن جهت كه اين حجّت در عصر ما حاضر نيست، ناچار با اعتقاد به وجود او، قايل به غيبت و استتار او مىشويم.
بررسى روايات
با مراجعه به رواياتى كه به آيه مورد بحث مربوط است، پى مىبريم پيامبر اكرم و اهل بيت او به اين مطلب مهم تأكيد كرده و آيه را بر ضرورت وجود امام معصوم در هر زمان منطبق ساختهاند. اينك به برخى روايات كه در كتب شيعه و سنى آمده است، اشاره مىكنيم:
1. احمد بن حنبل، به سند صحيح در مسند در ذيل آيه مورد بحث از امام على علیه السلام نقل مىكند كه فرمود: «رسول اللَّه، منذر و هادى، مردى از بنى هاشم است».36
2. طبرى در تفسير خود در ذيل آيه مورد بحث مىگويد: «ديگران گفتهاند: مصداق آيه، على بن ابى طالب است. آنگاه حديثى را به سند صحيح از ابن عباس نقل مىكند كه گفت: هنگامى كه آيه (إِنَّما أَنتَ مُنذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ) نازل شد، پيامبر صل الله علیه و آله و سلم دست خود را بر سينه خود گذاشت و فرمود: «من منذرم و براى هر قومى هادى است». آنگاه اشاره به شانه على علیه السلام كرد و فرمود: «تنها توسط تو است كه هدايت شوندگان بعد از من هدايت مىشوند».37
3. خبرى نيز به سند صحيح از ابن عباس، ذيل آيه مورد بحث نقل كرده است: «منذر، رسول خدا و هادى، على است».38
4. حاكم نيشابورى نيز به سند صحيح از امام على علیه السلام، ذيل آيه مورد بحث نقل مىكند كه فرمود: «رسول خدا منذر و من هادي هستم».39
در تفاسير شيعه نيز روايات فراوانى از معصومان وارد شده كه مصداق آيه را امام على علیه السلام و امامان معصوم از اهل بيت معرفى كردهاند.
5. كلينى به سند صحيح از امام باقر علیه السلام در تفسير آيه مورد بحث نقل مىكند كه فرمود: «رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم منذر و براى هر زمان، امام و هادىاي است از ما. كه مردم را به آنچه پيامبر خدا آورده، دعوت مىكند. هاديان بعد از او، علىّ است، آنگاه اوصياى پيامبر يكى پس از ديگرى».40
6. همچنین به سند خود از امام باقر علیه السلام نقل مىكند كه در ذيل آيه مورد بحث فرمود: «رسول خدا، منذر و على، هادى است. آگاه باش! به خدا سوگند كه آيه از ما بيرون نخواهدرفت و پيوسته بين ما است تا روز قيامت».41
7. و نيز به سند صحيح از فضيل بن يسار نقل مىكند: از امام صادق علیه السلام در بارة آيه مورد بحث سؤال كردم، حضرت فرمود: «هر امام، هادى براى قرنى است كه او در ميان مردم آن قرن است».42
نتيجه: از آيه فوق، با رواياتى كه ذيل آن وارد شده است، به خوبى استفاده مىشود كه بعد از پيامبراكرم صل الله علیه و آله و سلم، تا روز قيامت بايد امامانى معصوم باشند كه هادى على الاطلاق به سوي حق و حقيقتند.
اگر مراد از هادى در اين آيه، علماى امّت مىبود، بايد مىفرمود: علماى امّت من هاديان بعد از من هستند، خصوصاً با قرينه نكره در «هاد» كه بر وحدت در يك عصر و تعدد در عصرها و پياپى بودن دلالت دارد و نيز قرينه خطاب به حضرت على علیه السلام در روايات؛ زيرا پيامبر صل الله علیه و آله و سلم فرمود: اى على! تنها به وسيله تو است كه هدايت شوندگان و كسانى كه قصد هدايت دارند، بعد از من هدايت مىيابند.
نقدی بر ابن تیمیه
ابن تیمیه میگوید:
این کلام را نمیتوان به پیامبر صل الله علیه و آله و سلم نسبت داد؛ زیرا ظاهر قول «أنا المنذر وبک یا علیّ یهتدی المهتدون» این است که هدایت، فقط توسط علی علیه السلام است، نه پیامبر صل الله علیه و آله و سلم؛ در حالی که هیچ مسلمانی چنین سخنی نمیگوید...43
و نیز میگوید:
خداوند متعال، محمد صل الله علیه و آله و سلم را هادی قرار داده و فرموده است: «انک لتهدی الی صراط مستقیم». حال چگونه شما کسی را هادی قرار میدهید که در قرآن به چنین صفتی توصیف نشده است؟44
پاسخ:
صریح حدیث صحیح السندی که از جامع البیان طبری نقل کردیم، دلالت دارد که امام علی علیه السلام بعد از پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم هادی این امت است، آنجا که میفرماید: «بک یهتدی المهتدون بعدی»؛ و این معنا با هدایت گری پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در زمان حیاتش ارتباط ندارد.
5. آية «نذير»
خداوند متعال میفرماید: (و ان من امۀ الا خلا فیها نذیر)45؛ و هیچ امتی نيست، جز آنکه میانشان بيمدهندهاي بوده است.
از آیه فوق استفاده میشود که در هر زمان، باید بین مردم انذار كنندهاي باشد.
امام باقر علیه السلام فرمود: «ای جماعت شیعه! خداوند تبارک و تعالی میفرماید: (و ان من أمۀ إلاّ خلا فیها نذیر). گفتند: «ای اباجعفر! مگر نذیر این امت، محمد صل الله علیه و آله و سلمنیست؟» حضرت فرمود: آری، راست میگویی، آیا محمد صل الله علیه و آله و سلم در زمان حیاتش انذار کننده از زمان بعثت برای همه مناطق بود؟...»46
حضرت ـ به قرینه صدر روایت ـ در صدد اثبات لزوم ضرورت وجود امام معصوم و هادی علی الاطلاق در طول زمان تا روز قیامت است. او میفرماید: امکان نداشت پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به تنهایی همه امت خود را هدایت کند؛ لذا از صحابه در این امر مهم کمک میگرفت و برای بعد از وفاتش نیز از افرادی معصوم برای هدایت بشر کمک گرفت؛ کسانی که در خطّ او قرار داشته و از هرگونه خطا و اشتباه در امان بودند. تنها فرقی که بین مبلّغ از جانب رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم در زمان حیات رسول و بعد از حیات آن حضرت وجود دارد، در این است که در قسم اول، لازم نیست مبلّغ معصوم باشد؛ زیرا با وجود پیامبر، هر زمان که خطا و اشتباهی از آنان سر زند، حضرت اصلاح کرده یا او را عزل مینماید؛ به خلاف نذیر و مبلّغی که بعد از وفات حضرت درصدد تبیین شریعت است؛ زیرا از آنجا که بعد از نصب، امکان عزلش نیست، باید از مقام عصمت و کمالات علمی و اخلاقی برخوردار باشند.
6. آیة هاديان به حقّ
خداوند متعال در آية ديگري میفرماید: (و ممن خلقنا امۀ یهدون بالحق و به یعدلون)؛47 «و از جمله کسانی که آفریدیم، فرقهای به حق هدایت مییابند و به حق بر میگردند».
فخررازی ذیل آیه فوق، در تفسیرش از جبائی نقل میکند:
این آیه دلالت دارد بر این که هیچ زمانی خالی نیست از کسی که قیام و عمل به حقّ کرده، مردم را به آن هدایت میکند.48
میرزا محمد مشهدی، در تفسیر کنزالدقائق میگوید:
و فی الایۀ دلالۀ علی وجود المعصوم فی کلّ قرن؛ إذ لو لم یکن فی قرن معصوم لمیصدق أنّ فیهم من یهدون بالحق و به یعدلون؛ إذ فیه تصریح بأنّ الهادین و العادلین بعض الخلق لا کلّهم، و کل بعض لمیکن معصوماً لم یکن هادیاً و عادلاً کلیاً...49؛
آیه، دلالت دارد بر این که در هر قرن، یک امام معصوم وجود دارد؛ چون اگر در قرنی معصوم نباشد، ]اين آيه[ صدق نمیکند این که «در بین آنان کسی باشد که هدایت به حق کرده و به حق بازگردانند»؛ زیرا آيه دلالت دارد بر این که هادیان و عادلان، بعضی از خلقند، نه تمام آنها، و هر بعضی که معصوم نیست، هادی و عادل کلّی نیست.
کلینی به سند خود از عبدالله بن سنان نقل میکند:
از امام صادق علیه السلام درباره قول خداوند عزّوجلّ (و ممن خلقنا أمۀ یهدون بالحق و به یعدلون) سؤال کردم. حضرت فرمود: «مقصود از آیه، ائمه است».50
مقصود از «حق» در این آیه، همان امر حقیقی خداوند متعال است که در آیهای دیگر به آن اشاره و بر امامان به حقّ تطبیق شده است؛ آنجا که میفرماید: (و کذلک جعلنا هم ائمۀ یهدون بامرنا)؛51 «و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان و دستور ما مردم را هدایت میکردند».
در آیه ای دیگر میفرماید: (وَمِن قَوْمِ مُوسَى أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ)؛52
علامۀ طباطبایی رحمه الله علیه میفرماید:
و لایبعد ان یکون المراد بهذه الامۀ من قوم موسی علیه السلام الأنبیاء و الأئمۀ الذین نشأوا فیهم بعد موسی ... و ذلک أنّ الآیۀ أعنی قوله (أمۀ یهدون بالحق و به یعدلون) لو حملت علی حقیقۀ معناها من الهدایۀ بالحقّ و العدل بالحق لمیتیسّر لغیر النبیّ و الإمام أن یتلبس بذلک...53؛
بعید نیست مراد از این امت از قوم موسی علیه السلام، انبیا و اماماني باشند که میان آنان، بعد از موسی علیه السلام رشد کردهاند...؛ زیرا آیۀ (امۀ یهدون بالحق و به یعدلون) اگر بر معنای حقیقی آن كه هدایت به حق و عدالت به حق است حمل شود، شامل غیر نبی و امام نمیگردد، بلکه قدرت چنین کاری را ندارند...
علامه همچنين ذیل آیۀ (و ممّن خلقنا امّۀ یهدون بالحق و به یعدلون) میفرماید:
فاسناد الهدایۀ الی هذه الأمۀ لایخلو عن الدلالۀ علی مصونیتهم من الضلال و اعتصامهم بالله من الزیغ اما بکون جمیع هؤلاء المشار الیهم بقوله امۀ یهدون بالحق متصفین بهذه العصمۀ و الصیانۀ کالأنبیاء و الاوصیاء، و اما بکون بعض هذه الأمۀ کذلک ...54؛
پس اسناد هدایت به این امت، خالی از دلالت بر مصونیت آنان از گمراهی و تمسک آنان به خدا از گمراهی نیست؛ یا به اینکه تمام افرادی که در آیۀ (امۀ یهدون بالحق) به آنها اشاره شده است، به این عصمت و مصونيت متصفند؛ همانند انبیا و اوصیا یا آنکه برخی از این امت اینگونه میباشند... .
این آیه را نیز میتوان بر آیۀ «انذار» تطبیق نمود: «انّما انت منذر ولکل قوم هاد»55؛ زیرا از آن جا که کلمۀ «هاد» بدون مضاف الیه آمده و متعلق آن مشخص نشده است، مقصود از آن، هدایت به حق و حقیقت است، خصوصاً به قرینۀ آیات دیگر که در آنها قید «به حق» آمده است.
7.آیۀ «اولی الأمر»
خداوند متعال، خطاب به مؤمنان میفرماید: (أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ)؛56 خدا و رسول و صاحبان امری که از میان خود شما است را اطاعت نمایید.
از آیۀ فوق نیز به خوبی استفاده میشود که باید در هر زمان و عصری، امام معصومی در قید حیات باشد، تا او را اطاعت كنيم، اطاعتی که همانند اطاعت از پیامبر، بلکه اطاعت از خداوند است.
مقصود از «اولی الامر» در آیۀ فوق، همان صاحبان شأن و حقّ امر و نهی است؛ کسانی که زمام امور مردم و اختیار آنان به دستشان است، که همان امامان معصوم هستند.
آیه از آنجا که بر وجوب اطاعت به طور مطلق و بدون هیچ قید و شرطی دلالت دارد، مستلزم عصمت اولی الامر است، وگرنه سر از تناقض در میآورد؛ زیرا اطاعت خدا و رسول بدون هیچ قید و شرط واجب است. حال اگر اولی الامر معصوم نباشند و در برخی امور، به گناه یا اشتباه یا سهو و نسیان آلوده شود. و در عین حال، اطاعت آنها به طور مطلق واجب باشد، مستلزم تناقض در حکم وجوب اطاعت است و تناقض محال است؛ در نتیجه باید اولی الامر معصوم باشند. از آن رو که صاحب امر حقیقی این امت که شأن امر و نهی به دست او است، به سبب مصالحی از دید مردم غايب است، باید به وجود امامی معتقد باشیم که صاحب ولایت کلیۀ الهي و امر و نهی باشد، هر چند از دیدگاه امت غائب است.
از جمله کسانی که ما را در این معنا همراهي كرده، فخر رازی مفسّر معروف اهل سنت است. او میگوید:
خداوند متعال در این آیه، به اطاعت اولی الأمر به طور جزم امر كرده است و هر کس از جانب خدا به طور جزم و قطع، امر به اطاعت او شده باشد، باید از جانب خدا مصون باشد؛ زیرا در غیر این صورت، با فرض اقدام بر خطا نیز خداوند، امر به متابعت او كرده است؛ در نتیجه لازم میآید که خداوند، امر به فعل خطا کرده باشد. خطا از آن جهت که خطا است، از آن نهي شده است. و این، به اجتماع امر و نهی در فعل واحد ميانجامد که محال است. نتیجه این که: اولی الامر در آیه، باید از معصومان باشد.57
فخر رازی، تا اینجا با ما موافقت كرده است؛ ولی در ادامۀ راه، از آنجا که نمیخواهد تفسير آیه، به نفع شیعه تمام شود، به مخالفت با مذهب شیعه پرداخته، ادّعا ميكند مراد از اولی الامر در آیه، اهل حلّ و عقد از بزرگان امّت است؛ کسانی که به مسائل و احکام آگاهی دارند؛ لذا اگر بر مسألهای اجتماع کردند، نتیجهای که از این اجتماع حاصل میشود، از هر عیب و نقص مبرّا است.
لفظ «امام» در قرآن، به چند معنا به كار رفته است:
1. امام به حق كه از جانب خداوند منصوب شده است. خداوند متعال در اینباره مىفرمايد: (وَجَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا)24؛ ما آنان را امامانى قرار داديم كه به امر ما هدايت مىكنند.
درباره حضرت ابراهيم( نیز مىفرمايد: (إِنِّى جاعِلُكَ لِلنّاسِ إِماماً)25؛ من تو را امام مردم قرار دادم.
2. امام به باطل كه مقتداى اهل ضلالت و گمراهى است. خداوند متعال مىفرمايد: (فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ)26؛ پس با امامان كفر قتال کنيد.
3. تورات، كتاب آسمانى. خداوند متعال درباره آن مىفرمايد: (وَمِن قَبْلِهِ كِتابُ مُوسَى إِماماً وَرَحْمَةً)؛ و قبل از آن، كتاب موسى، امام و رحمت است.
4. لوح محفوظ. خداوند متعال مىفرمايد: (وَكُلَّ شَىْءٍ أَحْصَيْناهُ فِي إِمامٍ مُّبِينٍ)27؛ و هر چيزى را در امام مبين [= لوح محفوظ]به شماره درآورديم.
با قراينى كه قبلاً ذكر شد، معلوم مىشود مقصود از امام، در آيه (يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ) اشخاص است، نه كتاب و لوح محفوظ. در نتيجه، از آيه مورد بحث استفاده مىشود كه در هر زمان، بايد امام وجود داشته، تا كسانى كه قصد هدايت و پيروى از حق و حقيقت را دارند، به او مراجعه كرده، او را مقتدا و الگوى خود قرار دهند؛ همانگونه كه در هر زمان نيز گروهى به دنبال امامان باطل و گمراه هستند.
3. آيات شهادت و گواهى
از آياتى كه بر ضرورت وجود امام معصوم در هر زمان دلالت دارد، آيات گواهان و شاهدان است. از آيات بسيارى استفاده مىشود كه خداوند، بين هر امتى، كسى یا کسانی را به عنوان شاهد و گواه قرار داده است، تا روز قيامت به وسیلۀ آنها احتجاج كند. اينك به برخى از اين آيات اشاره مىكنيم:
آیه اول:
(فَكَيْفَ إِذَا جِئْنا مِن كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنا بِكَ عَلَى هَؤُلَآءِ شَهِيداً)28؛ «چگونه است [در روز محشر] آنگاه كه از هر طائفهاى گواهى آوريم و تو را [اى پيامبر!] بر آنان گواه آوریم؟»
آیۀ دوم:
(يَوْمَ نَبْعَثُ مِن كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً ثُمَّ لَا يُؤْذَنُ لِلَّذِينَ كَفَرُوا وَلَا هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ)29؛ و «آن روز كه ما از هر امتى گواهى برانگيزيم، آنگاه به كافران، اجازه سخن داده نشود و توبه آنان نيز پذيرفته نگردد».
آیۀ سوم:
(يَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً عَلَيْهِم مِّنْ أَنفُسِهِمْ وَجِئْنا بِكَ شَهِيداً عَلَى هَؤُلَآءِ)30؛ «روزى كه ما در هر امتى، از ميان خودشان، گواهى بر آنان برانگيزيم و تو را [اى محمّد] بر اين امت، گواه آوريم».
از اين آيات استفاده مىشود كه خداوند، در هر زمان و براى هر امت، افرادى معصوم از خطا و اشتباه قرار داده است، تا روز قيامت، بر اعمال امّتها گواهى دهند. كسى كه قرار است شاهد باشد، در شهادتش نزد خداوند، نبايد اشتباه كند. اينان كسانى هستند كه در امر هدايت بشر، حجت خداوند در روى زميناند. حجت، بايد عالم به شريعت و قادر بر هدايت خلق و از طرفى، محيط به اعمال قوم خود باشد، تا به طور صحيح شهادت دهد.
شاهد هر امت و قوم، بايد زنده و معاصر آن قوم باشد؛ همانگونه كه قرآن، از زبان حضرت عيسى( نقل مىكند كه به خداوند، عرض مىكند:
(وَكُنتُ عَلَيْهِمْ شَهِيداً مّادُمْتُ فِيهِمْ فَلَمّا تَوَفَّيْتَنِى كُنتَ أَنتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ وَأَنتَ عَلَى كُلِّ شَىْءٍ شَهِيدٌ)31؛ «و تا زمانى كه در ميان آنها بودم، مراقب و گواهشان بودم. هنگامى كه مرا از ميانشان برگرفتى، تو خود مراقب آنان بودى و تو بر هرچيز گواهى».
از اين آيه استفاده مىشود كه اعلان نتايج شهادت، در روز قيامت است؛ ولى احاطه به مورد شهادت كه همان اعمال مردم است، در دنيا و در خلال معاصرت شاهد با خود امت است؛ به همين سبب است كه شاهدى كه خداوند به واسطۀ او در روز قيامت احتجاج مىكند، بايد همعصر كسانى باشد كه قرار است براى آنها شهادت دهد.
با اين بيان، نمىتوان شاهدان بر امّتها را در انبيا منحصر دانست؛ زيرا هميشه انبيا وجود نداشتهاند. آنچه ضرورت دارد، وجود شاهدى معاصر و زنده در هر عصر و زمان و براى هر امّت از پيامبر يا امام و حجّت معصوم است، تا در روز قيامت، حجّت خدا براى مردم بوده و بر اعمال آنها شهادت دهد.
فخر رازى در ذيل آيه (وَنَزَعْنا مِن كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً) مىگويد:
مقصود از اين آيه، اين است كه ما يك نفر را از هر امتى امتياز داديم، تا بر آنان شهادت دهد.
برخى گفتهاند مقصود، انبيا هستند. آنان شهادت مىدهند دلايل را بر قومشان ابلاغ نمودند و در روشن کردن آنها، نهايت كوشش را به خرج دادند؛ در نتيجه اگر كوتاهى وجود دارد، از ناحيه خود مردم است.... برخى ديگر مىگويند: بلكه آنان شاهدانى هستند كه در هر زمان، بر مردم شهادت مىدهند كه از جمله آنها، انبيا هستند. اين قول به واقع نزديكتر است؛ زيرا خداوند، به هر امّت و هر جماعتى، اين حكم را تعميم داده كه از آنها كسانى را شاهد قرار دهد؛ لذا زمانهايى كه نبى وجود نداشت كه از آن به عصر فترت تعبير مىشود، در اين حكم داخل مىشود؛ همانند زمانهايى كه بعد از رسول خدا( آمد...32
او در ذيل آيه شريف (وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً) مىگويد:
هر جمع و قرنى كه در دنيا حاصل مىشود، لازم است كسى با عنوان شاهد، ميان آنان وجود داشته باشد. شاهد در عصر رسول خدا، خود حضرت بود؛ به دليل قول خداوند متعال: (وَكَذَ لِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِّتَكُونُوا شُهَدَآءَ عَلَى النّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً). لازم است در هر زمانى، بعد از رسول، شاهدی در ميان امت باشد. از اين بيان، روشن مىشود كه هر عصرى، خالى از شاهد بر مردم نيست، و آن شهيد، بايد از خطا مصون باشد، وگرنه به شاهد ديگرى احتیاج دارد و در نتيجه، به بىنهايت منتهى خواهد شد كه اين باطل است... .33
نتيجه اينكه لازم است در هر زمان، شاهدى معصوم ميان هر قومى باشد. حال در اين قوم، شاهد اين امت كيست؟ آيا كسى غير از امام زمان، حجت بن الحسن المهدى( است؟
4. آيۀ هدايت
از آياتى كه ضرورت وجود امام معصوم در هر عصر و زمان، از آن استفاده مىشود، آيه هدايت يا به تعبيرى، آيه انذار است. خداوند متعال مىفرمايد:
(وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلآ أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِّن رَّبِّهِ إِنَّما أَنتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ)34؛ كسانى كه كافر شدند مىگويند: «چرا آيه [و معجزهاى] از پروردگارش براى او نازل نشده است؟» تو فقط بيمدهندهاى و براى هر گروهى، هدايتكنندهاى است.
از صريح آيه فوق استفاده مىشود كه به طور عموم براى هر قومى هدايت كنندهاى به سوی حق و حقيقت وجود دارد كه در هر زمانى بايد وجود داشته باشد. اين حقيقت، با آيات و روايات معتبر و براهين عقلى سازگارى دارد؛ زيرا مقتضاى ربوبيّت الاهى اين است كه خداوند متعال، در هر عصر و زمان، براى مردم، حجتى قرار دهد، تا آنان را به حقّ و غايت و هدف از خلق، هدايت کنند. خداوند مىفرمايد: (الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّى * وَ الَّذِي قَدَّرَ فَهَدَى)؛ «همان [خداوندى] كه آفريد و منظّم كرد و همان كه اندازهگيرى كرد و هدايت نمود».
اين سنت، در نوع انسان نيز جارى است؛ به اين معنا كه خداوند مردم را خلق نمود و هر چيز را جاى خود قرار داد و تقدير کرد كه آنان را به كمالاتشان راهنمايى كند و به طور حتم، اين هدف را از راه اسباب طبيعى كه همان وجود هاديان معصوم از هر خطا و اشتباه است، دنبال مىكند.
«هادى» در اصطلاح قرآن
آيه فوق، دلالت دارد كه زمين هيچگاه از هادى به حقّ خالى شود، خواه نبى باشد يا غير نبى.
اطلاق آيه در «وَلِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ» منحصر بودن هادى در انبيا را نفى مىكند؛ همانگونه كه زمخشرى در ذيل آيه شريف در تفسير كشّاف به آن اشاره كرده است؛ زيرا در غير اين صورت، لازم مىآيد در عصرهايى كه از نبى خالى است، حجت و هادى براى بشر وجود نداشته باشد.
اکنون ببینیم هادى بالاصاله در اصطلاح قرآنى كيست؟ با مراجعه به قرآن، پى مىبريم امر هدايت، بالاصاله از آنِ خداوند است. خداوند به هركسى كه اراده كند، با ايجاد قابليّت در او تفويض مىكند:
(قُلْ هَلْ مِن شُرَكَآئِكُم مَّن يَهْدِى إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ يَهْدِى لِلْحَقِّ أَفَمَن يَهْدِى إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لاَ يَهِدِّى إِلآ أَن يُهْدَى فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ)35؛ «بگو آيا هيچ يك از معبودهاى شما به سوى حقّ هدايت مىكند بگو: تنها خدا به حق هدايت مىكند. آيا كسى كه به سوى حق هدايت مىكند، براى پيروى شايستهتر است يا آن كس كه خود هدايت نمىشود، مگر هدايتش كنند؟ شما را چه مىشود، چگونه داورى مىكنيد؟!»
از اين آيه، به طور صريح استفاده مىشود كه امر هدايت، بالاصاله منحصر به خداوند است؛ زيرا ربوبيّت از آنِ خداوند است و هركس قرار است به اين مقام برسد، بايد از جانب خداوند منصوب باشد؛ لذا خداوند متعال مىفرمايد: (وَجَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا)؛ «و ما آنان را امامانى قرار داديم كه به امر ما هدايت مىكنند».
آياتى ديگر نيز بر اين مطلب دلالت دارد و اين، مؤيّد مطلبى است كه در علم كلام، به آن اشاره شده است كه امامت، عهد و منصب الهى است و خدا به هركس كه اراده و مشيّتش تعلّق گرفته و بر اساس قابليّتهاى ذاتى كه به او مىدهد، افاضه مىكند.
مصداق «هادى» در آيه
همانگونه كه اشاره شد، آيه فوق، به طور صريح، بر وجود هادى على الاطلاق در هر زمان، براى اتمام حجت بر خلق دلالت دارد. حال ببينيم مصداق هادى در اين آيه كيست؟
بررسی کردیم که نمىتوان «هادى» در آيه را به كتاب آسمانى معنا كرد؛ زيرا قبل از حضرت نوح، كتاب تشريعى نبوده است؛ همانگونه كه مصداق هادى را لوح محفوظ دانستن معنا ندارد؛ زيرا تنها يك لوح محفوظ وجود دارد، نه اينكه براى هر قوم، يك لوح وجود داشته باشد و نيز همانگونه كه اشاره شد، نمىتوان هادى را در نبى خلاصه كرد و نمىتوان مصداق هادى را خداوند قرار داد؛ زيرا اگر چه خداوند هادى على الاطلاق و بالاصاله است، از آن جا كه در آيه فوق، به صورت نكره آمده و دلالت بر تعدد دارد، نمىتوان مصداق آن را خداوند قرار داد، به ویژه با در نظر گرفتن اين نكته كه هدايت خداوند، به طور مستقيم و بدون واسطه نخواهد بود. بلكه توسط هاديانى از جنس خود بشر انجام خواهدگرفت كه آنها به سبب ارتباط خاص با خدا، از او تلقى مىكنند و سپس به مردم انتقال مىدهند.
نتيجه اينكه لازم است در هر زمانى زمين خالى از حجت نباشد، خواه نبى باشد يا امام. از آن جهت كه اين حجّت در عصر ما حاضر نيست، ناچار با اعتقاد به وجود او، قايل به غيبت و استتار او مىشويم.
بررسى روايات
با مراجعه به رواياتى كه به آيه مورد بحث مربوط است، پى مىبريم پيامبر اكرم و اهل بيت او به اين مطلب مهم تأكيد كرده و آيه را بر ضرورت وجود امام معصوم در هر زمان منطبق ساختهاند. اينك به برخى روايات كه در كتب شيعه و سنى آمده است، اشاره مىكنيم:
1. احمد بن حنبل، به سند صحيح در مسند در ذيل آيه مورد بحث از امام على علیه السلام نقل مىكند كه فرمود: «رسول اللَّه، منذر و هادى، مردى از بنى هاشم است».36
2. طبرى در تفسير خود در ذيل آيه مورد بحث مىگويد: «ديگران گفتهاند: مصداق آيه، على بن ابى طالب است. آنگاه حديثى را به سند صحيح از ابن عباس نقل مىكند كه گفت: هنگامى كه آيه (إِنَّما أَنتَ مُنذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ) نازل شد، پيامبر صل الله علیه و آله و سلم دست خود را بر سينه خود گذاشت و فرمود: «من منذرم و براى هر قومى هادى است». آنگاه اشاره به شانه على علیه السلام كرد و فرمود: «تنها توسط تو است كه هدايت شوندگان بعد از من هدايت مىشوند».37
3. خبرى نيز به سند صحيح از ابن عباس، ذيل آيه مورد بحث نقل كرده است: «منذر، رسول خدا و هادى، على است».38
4. حاكم نيشابورى نيز به سند صحيح از امام على علیه السلام، ذيل آيه مورد بحث نقل مىكند كه فرمود: «رسول خدا منذر و من هادي هستم».39
در تفاسير شيعه نيز روايات فراوانى از معصومان وارد شده كه مصداق آيه را امام على علیه السلام و امامان معصوم از اهل بيت معرفى كردهاند.
5. كلينى به سند صحيح از امام باقر علیه السلام در تفسير آيه مورد بحث نقل مىكند كه فرمود: «رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم منذر و براى هر زمان، امام و هادىاي است از ما. كه مردم را به آنچه پيامبر خدا آورده، دعوت مىكند. هاديان بعد از او، علىّ است، آنگاه اوصياى پيامبر يكى پس از ديگرى».40
6. همچنین به سند خود از امام باقر علیه السلام نقل مىكند كه در ذيل آيه مورد بحث فرمود: «رسول خدا، منذر و على، هادى است. آگاه باش! به خدا سوگند كه آيه از ما بيرون نخواهدرفت و پيوسته بين ما است تا روز قيامت».41
7. و نيز به سند صحيح از فضيل بن يسار نقل مىكند: از امام صادق علیه السلام در بارة آيه مورد بحث سؤال كردم، حضرت فرمود: «هر امام، هادى براى قرنى است كه او در ميان مردم آن قرن است».42
نتيجه: از آيه فوق، با رواياتى كه ذيل آن وارد شده است، به خوبى استفاده مىشود كه بعد از پيامبراكرم صل الله علیه و آله و سلم، تا روز قيامت بايد امامانى معصوم باشند كه هادى على الاطلاق به سوي حق و حقيقتند.
اگر مراد از هادى در اين آيه، علماى امّت مىبود، بايد مىفرمود: علماى امّت من هاديان بعد از من هستند، خصوصاً با قرينه نكره در «هاد» كه بر وحدت در يك عصر و تعدد در عصرها و پياپى بودن دلالت دارد و نيز قرينه خطاب به حضرت على علیه السلام در روايات؛ زيرا پيامبر صل الله علیه و آله و سلم فرمود: اى على! تنها به وسيله تو است كه هدايت شوندگان و كسانى كه قصد هدايت دارند، بعد از من هدايت مىيابند.
نقدی بر ابن تیمیه
ابن تیمیه میگوید:
این کلام را نمیتوان به پیامبر صل الله علیه و آله و سلم نسبت داد؛ زیرا ظاهر قول «أنا المنذر وبک یا علیّ یهتدی المهتدون» این است که هدایت، فقط توسط علی علیه السلام است، نه پیامبر صل الله علیه و آله و سلم؛ در حالی که هیچ مسلمانی چنین سخنی نمیگوید...43
و نیز میگوید:
خداوند متعال، محمد صل الله علیه و آله و سلم را هادی قرار داده و فرموده است: «انک لتهدی الی صراط مستقیم». حال چگونه شما کسی را هادی قرار میدهید که در قرآن به چنین صفتی توصیف نشده است؟44
پاسخ:
صریح حدیث صحیح السندی که از جامع البیان طبری نقل کردیم، دلالت دارد که امام علی علیه السلام بعد از پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم هادی این امت است، آنجا که میفرماید: «بک یهتدی المهتدون بعدی»؛ و این معنا با هدایت گری پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در زمان حیاتش ارتباط ندارد.
5. آية «نذير»
خداوند متعال میفرماید: (و ان من امۀ الا خلا فیها نذیر)45؛ و هیچ امتی نيست، جز آنکه میانشان بيمدهندهاي بوده است.
از آیه فوق استفاده میشود که در هر زمان، باید بین مردم انذار كنندهاي باشد.
امام باقر علیه السلام فرمود: «ای جماعت شیعه! خداوند تبارک و تعالی میفرماید: (و ان من أمۀ إلاّ خلا فیها نذیر). گفتند: «ای اباجعفر! مگر نذیر این امت، محمد صل الله علیه و آله و سلمنیست؟» حضرت فرمود: آری، راست میگویی، آیا محمد صل الله علیه و آله و سلم در زمان حیاتش انذار کننده از زمان بعثت برای همه مناطق بود؟...»46
حضرت ـ به قرینه صدر روایت ـ در صدد اثبات لزوم ضرورت وجود امام معصوم و هادی علی الاطلاق در طول زمان تا روز قیامت است. او میفرماید: امکان نداشت پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به تنهایی همه امت خود را هدایت کند؛ لذا از صحابه در این امر مهم کمک میگرفت و برای بعد از وفاتش نیز از افرادی معصوم برای هدایت بشر کمک گرفت؛ کسانی که در خطّ او قرار داشته و از هرگونه خطا و اشتباه در امان بودند. تنها فرقی که بین مبلّغ از جانب رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم در زمان حیات رسول و بعد از حیات آن حضرت وجود دارد، در این است که در قسم اول، لازم نیست مبلّغ معصوم باشد؛ زیرا با وجود پیامبر، هر زمان که خطا و اشتباهی از آنان سر زند، حضرت اصلاح کرده یا او را عزل مینماید؛ به خلاف نذیر و مبلّغی که بعد از وفات حضرت درصدد تبیین شریعت است؛ زیرا از آنجا که بعد از نصب، امکان عزلش نیست، باید از مقام عصمت و کمالات علمی و اخلاقی برخوردار باشند.
6. آیة هاديان به حقّ
خداوند متعال در آية ديگري میفرماید: (و ممن خلقنا امۀ یهدون بالحق و به یعدلون)؛47 «و از جمله کسانی که آفریدیم، فرقهای به حق هدایت مییابند و به حق بر میگردند».
فخررازی ذیل آیه فوق، در تفسیرش از جبائی نقل میکند:
این آیه دلالت دارد بر این که هیچ زمانی خالی نیست از کسی که قیام و عمل به حقّ کرده، مردم را به آن هدایت میکند.48
میرزا محمد مشهدی، در تفسیر کنزالدقائق میگوید:
و فی الایۀ دلالۀ علی وجود المعصوم فی کلّ قرن؛ إذ لو لم یکن فی قرن معصوم لمیصدق أنّ فیهم من یهدون بالحق و به یعدلون؛ إذ فیه تصریح بأنّ الهادین و العادلین بعض الخلق لا کلّهم، و کل بعض لمیکن معصوماً لم یکن هادیاً و عادلاً کلیاً...49؛
آیه، دلالت دارد بر این که در هر قرن، یک امام معصوم وجود دارد؛ چون اگر در قرنی معصوم نباشد، ]اين آيه[ صدق نمیکند این که «در بین آنان کسی باشد که هدایت به حق کرده و به حق بازگردانند»؛ زیرا آيه دلالت دارد بر این که هادیان و عادلان، بعضی از خلقند، نه تمام آنها، و هر بعضی که معصوم نیست، هادی و عادل کلّی نیست.
کلینی به سند خود از عبدالله بن سنان نقل میکند:
از امام صادق علیه السلام درباره قول خداوند عزّوجلّ (و ممن خلقنا أمۀ یهدون بالحق و به یعدلون) سؤال کردم. حضرت فرمود: «مقصود از آیه، ائمه است».50
مقصود از «حق» در این آیه، همان امر حقیقی خداوند متعال است که در آیهای دیگر به آن اشاره و بر امامان به حقّ تطبیق شده است؛ آنجا که میفرماید: (و کذلک جعلنا هم ائمۀ یهدون بامرنا)؛51 «و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان و دستور ما مردم را هدایت میکردند».
در آیه ای دیگر میفرماید: (وَمِن قَوْمِ مُوسَى أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ)؛52
علامۀ طباطبایی رحمه الله علیه میفرماید:
و لایبعد ان یکون المراد بهذه الامۀ من قوم موسی علیه السلام الأنبیاء و الأئمۀ الذین نشأوا فیهم بعد موسی ... و ذلک أنّ الآیۀ أعنی قوله (أمۀ یهدون بالحق و به یعدلون) لو حملت علی حقیقۀ معناها من الهدایۀ بالحقّ و العدل بالحق لمیتیسّر لغیر النبیّ و الإمام أن یتلبس بذلک...53؛
بعید نیست مراد از این امت از قوم موسی علیه السلام، انبیا و اماماني باشند که میان آنان، بعد از موسی علیه السلام رشد کردهاند...؛ زیرا آیۀ (امۀ یهدون بالحق و به یعدلون) اگر بر معنای حقیقی آن كه هدایت به حق و عدالت به حق است حمل شود، شامل غیر نبی و امام نمیگردد، بلکه قدرت چنین کاری را ندارند...
علامه همچنين ذیل آیۀ (و ممّن خلقنا امّۀ یهدون بالحق و به یعدلون) میفرماید:
فاسناد الهدایۀ الی هذه الأمۀ لایخلو عن الدلالۀ علی مصونیتهم من الضلال و اعتصامهم بالله من الزیغ اما بکون جمیع هؤلاء المشار الیهم بقوله امۀ یهدون بالحق متصفین بهذه العصمۀ و الصیانۀ کالأنبیاء و الاوصیاء، و اما بکون بعض هذه الأمۀ کذلک ...54؛
پس اسناد هدایت به این امت، خالی از دلالت بر مصونیت آنان از گمراهی و تمسک آنان به خدا از گمراهی نیست؛ یا به اینکه تمام افرادی که در آیۀ (امۀ یهدون بالحق) به آنها اشاره شده است، به این عصمت و مصونيت متصفند؛ همانند انبیا و اوصیا یا آنکه برخی از این امت اینگونه میباشند... .
این آیه را نیز میتوان بر آیۀ «انذار» تطبیق نمود: «انّما انت منذر ولکل قوم هاد»55؛ زیرا از آن جا که کلمۀ «هاد» بدون مضاف الیه آمده و متعلق آن مشخص نشده است، مقصود از آن، هدایت به حق و حقیقت است، خصوصاً به قرینۀ آیات دیگر که در آنها قید «به حق» آمده است.
7.آیۀ «اولی الأمر»
خداوند متعال، خطاب به مؤمنان میفرماید: (أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ)؛56 خدا و رسول و صاحبان امری که از میان خود شما است را اطاعت نمایید.
از آیۀ فوق نیز به خوبی استفاده میشود که باید در هر زمان و عصری، امام معصومی در قید حیات باشد، تا او را اطاعت كنيم، اطاعتی که همانند اطاعت از پیامبر، بلکه اطاعت از خداوند است.
مقصود از «اولی الامر» در آیۀ فوق، همان صاحبان شأن و حقّ امر و نهی است؛ کسانی که زمام امور مردم و اختیار آنان به دستشان است، که همان امامان معصوم هستند.
آیه از آنجا که بر وجوب اطاعت به طور مطلق و بدون هیچ قید و شرطی دلالت دارد، مستلزم عصمت اولی الامر است، وگرنه سر از تناقض در میآورد؛ زیرا اطاعت خدا و رسول بدون هیچ قید و شرط واجب است. حال اگر اولی الامر معصوم نباشند و در برخی امور، به گناه یا اشتباه یا سهو و نسیان آلوده شود. و در عین حال، اطاعت آنها به طور مطلق واجب باشد، مستلزم تناقض در حکم وجوب اطاعت است و تناقض محال است؛ در نتیجه باید اولی الامر معصوم باشند. از آن رو که صاحب امر حقیقی این امت که شأن امر و نهی به دست او است، به سبب مصالحی از دید مردم غايب است، باید به وجود امامی معتقد باشیم که صاحب ولایت کلیۀ الهي و امر و نهی باشد، هر چند از دیدگاه امت غائب است.
از جمله کسانی که ما را در این معنا همراهي كرده، فخر رازی مفسّر معروف اهل سنت است. او میگوید:
خداوند متعال در این آیه، به اطاعت اولی الأمر به طور جزم امر كرده است و هر کس از جانب خدا به طور جزم و قطع، امر به اطاعت او شده باشد، باید از جانب خدا مصون باشد؛ زیرا در غیر این صورت، با فرض اقدام بر خطا نیز خداوند، امر به متابعت او كرده است؛ در نتیجه لازم میآید که خداوند، امر به فعل خطا کرده باشد. خطا از آن جهت که خطا است، از آن نهي شده است. و این، به اجتماع امر و نهی در فعل واحد ميانجامد که محال است. نتیجه این که: اولی الامر در آیه، باید از معصومان باشد.57
فخر رازی، تا اینجا با ما موافقت كرده است؛ ولی در ادامۀ راه، از آنجا که نمیخواهد تفسير آیه، به نفع شیعه تمام شود، به مخالفت با مذهب شیعه پرداخته، ادّعا ميكند مراد از اولی الامر در آیه، اهل حلّ و عقد از بزرگان امّت است؛ کسانی که به مسائل و احکام آگاهی دارند؛ لذا اگر بر مسألهای اجتماع کردند، نتیجهای که از این اجتماع حاصل میشود، از هر عیب و نقص مبرّا است.