نگاهی به زندگانی حضرت سلیمان (ع)

!Erf@n!

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
لقب:حشمت ا…
معنای اسم:سلیمان= پر از سلامت
پدر: داود
مادر:برسبا
تاریخ ولادت:۴۳۹۱ سال بعد از هبوط ادم
مدت عمر:۵۳ سال
بعثت:خداوند او را در فلسطین مبعوث کرد و به او سلطنت و حکومت داد
محل دفن: بیت المقدس در قریه داود در کشور فلسطین
نسب:سلیمان بن داود بن ایشی بن عوید بن باعز بن سلمون بن نحشون بن عمی نادب بن رام بن حصرون بن فارص بن یهود بن اسحاق بن ابراهیم(ع)
تعداد فرزندان: به روایتی ان حضرت ۴۳ دختر و۲۷پسر داشت.
فهرست سوره هایی که نام سلیمان در ان ذکر شده:بقره- نساء- انعام انبیاء- نمل- سباء- ص
 

!Erf@n!

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
پاسخ : نگاهی به زندگانی حضرت سلیمان (ع)

حضرت سلیمان پسر داود از پیامبرانى است که به اقتدار دنیوى نیز دست یافته و پهناورترین و با نفوذترین حکومت تاریخ را تشکیل داده است، طورى که جن و ملک و باد و باران و پرندگان و وحوش نیز تحت فرمان او بوده‏اند. در شرایطى که قدرت و حکومت به‏طور معمول موجب گردنکشى و استکبار مى‏شد، سلیمان همواره روبه‏سوى خدا داشت و لحظه‏اى از سپاس او غافل نمى‏گشت. بدین لحاظ قرآن او را بنده‏اى شایسته و مقرب معرفى فرموده است.

وَوَهَبْنا لِداوُدَ سُلَیْمانَ نِعْمَ العَبْدُ إِنَّهُ أَوّابٌ؛(۱)
و به داود سلیمان را بخشیدم که نیک بنده‏اى است و بسیار به سوى خدا توبه مى‏کند.

وَإِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفى‏ وَحُسْنَ مَابٍ؛(۲)
و به‏راستى براى او نزد ما تقرب و نیک فرجامى است.

قرآن مجید در ۴۷ آیه از قصه زندگانى و حکومت و دعوت او یاد فرموده و هفده‏بار نام او را به ویژه در سوره نمل ذکر کرده است.
دعوت این پیامبر الهى به طور عمده در سوره نمل و در داستان ملکه و قوم سبا تجلى یافته و یکى از زیباترین و آموزنده‏ترین فرآیندهاى تبلیغى را در دعوت ملکه به توحید، ترسیم نموده است. شیوه‏هاى متعدد و متنوعى از سوى این داعىِ الى الله براى حاکمیت بخشیدن به‏تفکر توحیدى اتخاذ شده، که در مجموع مى‏توان حکومت عادلانه، خدا محورى و سپاسگزارى را به عنوان شیوه‏هاى شاخص او در دعوت مطرح نمود.
 

!Erf@n!

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
پاسخ : نگاهی به زندگانی حضرت سلیمان (ع)

هرچند زمامدارى و فرمانروایى سلیمان را مى‏توان وجه بارز زندگانى او دانست، اما به نظر مى‏رسد شیوه سپاسگزارى در همه حال، از سوى فرمانروایى که بسیارى از نیروهاى خلقت در زیر سلطه او هستند، به عنوان شاخصه دعوت او مناسب‏تر باشد. فرمانرواى عدالت‏گسترى که اقتدار روز افزون از یک سو، و دانش بى پایان و منحصر به فرد از سوى دیگر، هرگز او را به عجب، استکبار و گردنکشى و حتى ذره‏اى خودبینى دربرابر مورى ضعیف وسوسه نکرد، بلکه پیوسته سر بر آستان خداوندى مى‏سایید و بنده ناچیز حق و شاکر نعمت‏هاى بیکرانش بود. نمونه‏اى از توجه عمیق و همه جانبه او را به ذات حق در این آیه شاهدیم که چون سخنان هدهد را شنید، گفت:

وَقالَ رَبِّ أَوْزِعْنِى أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِى‏أَنْعَمْتَ عَلَىَّ وَعَلى‏ والِدَىَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَأَدْخِلْنِى بِرَحْمَتِکَ فِى عِبادِکَ الصّالِحِینَ؛(۳)
و گفت: پروردگارا در دلم افکن تا نعمتى را که به من و پدر و مادرم ارزانى داشته‏اى سپاس بگزارم، و به کار شایسته‏اى که آن را مى‏پسندى بپردازم، و مرا به رحمت خویش در میان بندگان شایسته‏ات داخل کن.

از جمله شؤون سلیمان همچون پدرش داود، قضاوت میان مردم بود، قرآن ماجراى دادخواهى دو مرد را ذکر کرده است که سرانجام سلیمان میان آنها به عدالت و حق حکم‏مى‏کند؛
وَداوُدَ وَسُلَیْمانَ إِذْ یَحْکُمانِ فِى الحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِیهِ غَنَمُ القَوْمِ وَکُنّا لِحُکْمِهِمْ شاهِدِینَ * فَفَهَّمْناها سُلَیْمانَ وَکُلّاً آتَیْنا حُکْماً وَعِلْماً؛(۴)
و داود و سلیمان را یاد کن، هنگامى که درباره آن کشتزار – که گوسفندان مردم شب هنگام در آن چریده بودند – داورى مى‏کردند و شاهد داورى آنان بودیم. پس آن داورى را به سلیمان فهماندیم و به هر یک از آن دو حکمت و دانش عطا کردیم.
 

!Erf@n!

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
پاسخ : نگاهی به زندگانی حضرت سلیمان (ع)

ماجرا چنان بود که: دو نفر بر داود وارد شدند، یکى صاحب مزرعه و دیگرى صاحب گوسفندان مزرعه‏دار از چریدن شبانه گوسفندان در مزرعه‏اش شاکى بود و داود به نفع مالک مزرعه حکم کرد که دربرابر خسارت وارده گوسفندان وى را بگیرد. صاحب گوسفندان به سلیمان مراجعه کرد. سلیمان نزد پدر آمد و گفت: اى نبى خدا، این قضاوت صحیح نیست. فرمود: چگونه است؟ گفت: باید گوسفندان را به مزرعه دار بدهى و مزرعه را به صاحب گوسفند، و صاحب مزرعه تا زمانى که مالک گوسفندان، مزرعه را به حال اول بازگرداند، از منافع گوسفندان بهره‏بردارى کند. داود گفت: داورى تو درست است و حکم سلیمان اجرا شد.(۵)

چنان که گفتیم، روحیه سپاس، شکر و حمد الهى در جان سلیمان به‏گونه‏اى جاى گرفته‏بود که هیچ عاملى نمى‏توانست او را از یاد حق و شکر نعمت‏هایش غافل گرداند. مسلماً این خدا محورى و شکر همیشگى دربرابر منعم باعث مزید نعمت و قدرتش گردیده‏بود:
وَلَقَدْ آتَیْنا داوُدَ وَسُلَیْمانَ عِلْماً وَقالا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى فَضَّلَنا عَلى‏ کَثِیرٍ مِنْ عِبادِهِ المُؤْمِنِینَ؛(۶)
و به راستى به داود و سلیمان دانشى عطا کردیم، و آن دو گفتند: ستایش خدایى را که ما را بر بسیارى از بندگان با ایمانش برترى داده است.
- چون سلیمان، سخن مورچه را شنید که مراقب باشید گام‏هاى سلیمان و سربازانش شما را نابود نکند، به یاد خدا و فضل بیکرانش افتاد و از خداوند ظرفیت بیشتر سپاسگزارى مسألت کرد؛
گفت: پروردگارا، در دلم افکن تا نعمتى را که به من و پدر و مادرم ارزانى داشته‏اى سپاس بگذارم و به کار شایسته‏اى که آن را مى‏پسندى بپردازم، و مرا به رحمت خویش در میان بندگان شایسته‏ات وارد کن.(۷)
 

!Erf@n!

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
پاسخ : نگاهی به زندگانی حضرت سلیمان (ع)

اینچنین، زمانى که همه اسباب قدرت و مکنت در دست اوست به‏جاى غرور قدرت، از خدا توان سپاسگزارى، عمل صالح و ورود به جرگه صالحان را درخواست مى‏کند.
- هنگامى که تخت بلقیس را به قدرت خداداد عالمى خدا شناس نزد خود دید، این‏گونه خدا را یاد کرد: فَلَمّا رَآهُ مُسْتَقِرّاً عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّى لِیَبْلُوَنِى أَأَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ وَمَنْ شَکَرَ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّى غَنِىٌّ کَرِیمٌ؛(۸)
پس چون سلیمان، آن تخت را نزد خود مستقر دید، گفت: این از فضل پروردگار من است تا مرا بیازماید که آیا سپاسگزارم یا ناسپاسى مى‏کنم. هر کس سپاس‏گزارد تنها به سودخویش سپاس مى‏گزارد و هر کس ناسپاسى مى‏کند، بى‏گمان پروردگارم بى‏نیاز و کریم است.

- و نیز دربرابر نعمت دانستن زبان پرندگان گفت:
یا أَیُّها النّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّیْرِ وَأُوتِینا مِنْ کُلِّ شَى‏ءٍ إِنَّ هذا لَهُوَ الفَضْلُ المُبِینُ؛(۹)
اى مردم، ما زبان پرندگان را تعلیم یافته‏ایم و از هر چیزى به ما داده شده است. راستى که این همان امتیاز آشکار است.

- و سرانجام این که چون قوم سبا، به‏جاى تسلیم شدن دربرابر نداى حق، به نیت تطمیع هدایایى برایش ارسال کردند، با یاد خدا از فریب و تطمیع گریخت و گفت:
أَتُمِدُّونَنِ بِمالٍ فَما آتانِىَ اللَّهُ خَیْرٌ مِمّا آتاکُمْ؛(۱۰)
آیا مرا به مالى کمک مى‏دهید؟ آنچه خدا به من عطا کرده، بهتر است از آنچه به شما داده‏است.

چون مأموریت اساسى انبیا، ارشاد آدمیان به خداجویى و توحید و مکارم اخلاقى است، هر فرصتى را در این زمینه غنیمت مى‏شمرند. سلیمان به مجرد اطلاع از قوم سبا و ملکه آن، بانوشتن نامه دعوت و گسیل داشتن پیک تبلیغى کار دعوت را آغاز کرد؛
إِذهَبْ بِکِتابِى هذا فَأَلْقِهْ إِلَیْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ ماذا یَرْجِعُونَ؛(۱۱)
این نامه مرا ببر و به سوى آنها بیفکن، آن‏گاه از ایشان روى برتاب، پس ببین چه پاسخ مى‏دهند.
 

!Erf@n!

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
پاسخ : نگاهی به زندگانی حضرت سلیمان (ع)

شاید دستور به انداختن نامه در میان آنان بدین منظور بوده که جاى کتمان و پرده‏پوشى نباشد. از اطمینان ملکه به نامه نیز روشن مى‏گردد که پیام دعوت به شکل صحیح و دقیق به او رسیده و احتمال جعل به کلى منتفى بوده است.

همچنین زمانى که با نیرویى اعجاز آمیز، ملکه و تخت او را حاضر مى‏کنند، سلیمان فرصت را براى القاى پیام توحید مناسب دیده مى‏گوید: هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّى (این از فضل و کرم خداى من است) این معرفى خدا در شرایطى که مخاطبان پذیراى دعوتند، نوعى شیوه تبلیغى به‏شمار مى‏رود.
گاهى فرصت‏ها براى دعوت مؤثر به صورت اتفاقى حادث مى‏شوند و گاهى مبلّغ براى توفیق بیشتر دعوت، ناگزیراست زمینه‏ها و فرصت‏هاى مناسب را به وجود آورد. سلیمان، علاوه بر بهره‏بردارى به‏جا از فرصت‏ها، همواره در صدد ایجاد زمینه‏هایى براى گسترش دعوت بود، از جمله این که براى نزدیک ساختن مخاطب به پذیرش توحید، جلوه‏اى از قدرت خدا را به صورت حاضر کردن تخت پادشاهى بلقیس نشان مى‏دهد و از این رهگذر به‏میزان خرد و درایت او نیز پى مى‏برد. در چنین موقعیت حساب شده‏اى مقاومت دربرابر تفکر توحیدى بسیار دشوار است، ازاین‏رو ملکه پس از این زمینه‏سازى‏ها در مسیر قبول دعوت قرار گرفت.
فَلَمّا جاءَتْ قِیلَ أَهکَذا عَرْشُکِ قالَتْ کَأَنَّهُ هُوَ وَأُوتِینَا العِلْمَ مِنْ قَبْلِها وَکُنّا مُسْلِمِینَ؛(۱۲)
پس وقتى ملکه آمد، به او گفته شد، آیا تخت تو همین گونه است؟ گفت: گویا این همان است و پیش از این، ما آگاه شده و از درِ اطاعت درآمده بودیم.

سلیمان به‏زمینه‏سازى ادامه داد و طبق برنامه پیش بینى شده، او را به صحن دیگر کاخ راهنمایى کرد که در اثر صیقل دادن فراوان و شفافیت بیش از اندازه به دریایى شبیه شده بود:
قِیلَ لَها ادْخُلِى الصَّرْحَ فَلَمّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَکَشَفَتْ عَنْ ساقَیْها قالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ‏قَوارِیرَ؛(۱۳)
به او گفته شد: وارد ساحت کاخ پادشاهى شو، و چون آن را دید، برکه‏اى پنداشت و ساق‏هایش را نمایان کرد. سلیمان گفت: این کاخى مفروش از آبگینه است.
با این تدابیر و زمینه‏سازى‏ها، در نهایت، نتیجه حاصل گشت و بلقیس و قومش ایمان آوردند.
قالَتْ رَبِّ إِنِّى ظَلَمْتُ نَفْسِى وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمانَ لِلَّهِ رَبِّ العالَمِینَ؛(۱۴)
گفت: پروردگارا من به خود ستم کرده‏ام و اینک با سلیمان دربرابر خدا، پروردگار جهانیان اسلام آوردم.
 

!Erf@n!

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
پاسخ : نگاهی به زندگانی حضرت سلیمان (ع)

شاید دستور به انداختن نامه در میان آنان بدین منظور بوده که جاى کتمان و پرده‏پوشى نباشد. از اطمینان ملکه به نامه نیز روشن مى‏گردد که پیام دعوت به شکل صحیح و دقیق به او رسیده و احتمال جعل به کلى منتفى بوده است.

همچنین زمانى که با نیرویى اعجاز آمیز، ملکه و تخت او را حاضر مى‏کنند، سلیمان فرصت را براى القاى پیام توحید مناسب دیده مى‏گوید: هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّى (این از فضل و کرم خداى من است) این معرفى خدا در شرایطى که مخاطبان پذیراى دعوتند، نوعى شیوه تبلیغى به‏شمار مى‏رود.

گاهى فرصت‏ها براى دعوت مؤثر به صورت اتفاقى حادث مى‏شوند و گاهى مبلّغ براى توفیق بیشتر دعوت، ناگزیراست زمینه‏ها و فرصت‏هاى مناسب را به وجود آورد. سلیمان، علاوه بر بهره‏بردارى به‏جا از فرصت‏ها، همواره در صدد ایجاد زمینه‏هایى براى گسترش دعوت بود، از جمله این که براى نزدیک ساختن مخاطب به پذیرش توحید، جلوه‏اى از قدرت خدا را به صورت حاضر کردن تخت پادشاهى بلقیس نشان مى‏دهد و از این رهگذر به‏میزان خرد و درایت او نیز پى مى‏برد. در چنین موقعیت حساب شده‏اى مقاومت دربرابر تفکر توحیدى بسیار دشوار است، ازاین‏رو ملکه پس از این زمینه‏سازى‏ها در مسیر قبول دعوت قرار گرفت.
فَلَمّا جاءَتْ قِیلَ أَهکَذا عَرْشُکِ قالَتْ کَأَنَّهُ هُوَ وَأُوتِینَا العِلْمَ مِنْ قَبْلِها وَکُنّا مُسْلِمِینَ؛(۱۲)
پس وقتى ملکه آمد، به او گفته شد، آیا تخت تو همین گونه است؟ گفت: گویا این همان است و پیش از این، ما آگاه شده و از درِ اطاعت درآمده بودیم.

سلیمان به‏زمینه‏سازى ادامه داد و طبق برنامه پیش بینى شده، او را به صحن دیگر کاخ راهنمایى کرد که در اثر صیقل دادن فراوان و شفافیت بیش از اندازه به دریایى شبیه شده بود:
قِیلَ لَها ادْخُلِى الصَّرْحَ فَلَمّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَکَشَفَتْ عَنْ ساقَیْها قالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ‏قَوارِیرَ؛(۱۳)
به او گفته شد: وارد ساحت کاخ پادشاهى شو، و چون آن را دید، برکه‏اى پنداشت و ساق‏هایش را نمایان کرد. سلیمان گفت: این کاخى مفروش از آبگینه است.
با این تدابیر و زمینه‏سازى‏ها، در نهایت، نتیجه حاصل گشت و بلقیس و قومش ایمان آوردند.
قالَتْ رَبِّ إِنِّى ظَلَمْتُ نَفْسِى وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمانَ لِلَّهِ رَبِّ العالَمِینَ؛(۱۴)
گفت: پروردگارا من به خود ستم کرده‏ام و اینک با سلیمان دربرابر خدا، پروردگار جهانیان اسلام آوردم.
 

!Erf@n!

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
پاسخ : نگاهی به زندگانی حضرت سلیمان (ع)

در بحارالأنوار آمده است که، برخى گویند چون ملکه نشست، سلیمان او را به اسلام فرا خواند، در حالى که پیشاپیش آن، معجزات و نشانه‏هاى قدرت خدا را مشاهده کرده بود، پس پاسخ مثبت داد و اسلام‏آورد.(۱۵)

از جمله شیوه‏هاى تبلیغ عملى، اعطاى فرصت اظهار نظر به مخاطبان است، اعم از این که مخالف باشند یا موافق. سلیمان با آزادمنشى در خور مقام نبوت، فضاى سالم و آزادى فراهم‏کرد که نه تنها آدمیان، که حتى یک پرنده ناچیز و ضعیف نیز به آسانى و باصراحت درپیشگاه سلیمان لب به سخن مى‏گشاید و استدلال مى‏کند و تا حدودى او را مجاب مى‏سازد.
در ابتدا، سلیمان از او مى‏خواهد که دلیل غیبت خویش را باز گوید،
او را قطعاً عذاب سختى خواهیم کرد و یا خواهیم کشت یا آن که دلیل روشنى خواهدآورد.(۱۶)
هدهد در پاسخ، با جرأت و صراحت، دلیل مى‏آورد؛
پس دیرى نپایید که هدهد آمد و گفت: از چیزى آگاهى یافتم که از آن آگاهى نیافته‏اى و براى تو از سبا گزارشى درست آورده‏ام.(۱۷)
آن‏گاه هدهد، گزارش سفر خود به سرزمین سبا را بازگو مى‏کند و بدین وسیله سبب انجام‏دادن یک مأموریت تبلیغى تاریخساز مى‏گردد. این همه، مدیون فضاى آزاد فکرى و جو سالم اجتماعى است که سلیمان در جامعه خود پدید آورده است؛
لشکریان سلیمان و حتى پرندگانى که مطیع فرمانش بودند، آن‏قدر عدالت سلیمان به آنها آزادى و امنیت و جسارت داده بود که هدهد، بدون ترس و بى پروا به او مى‏گوید: من به چیزى آگاهى یافتم که تو از آن آگاه نیستى.(۱۸)

این اصل اساسى را در چگونگى احضار و دعوت بلقیس نیز جلوه گر مى‏بینیم؛ چه، سلیمان با آن همه توانایى مى‏توانست به آسانى و با اجبار، آن قوم را به اسلام و ایمان وا دارد، ولى این همه تدابیر و زمینه‏سازى‏ها براى آن بود که ایشان آزادانه دین حق را بپذیرند و دست و دل از خورشید پرستى بشویند، چرا که هدف پیامبران فتح قلب‏ها و اندیشه‏ها است نه فتح کشورها و سرزمین‏ها.
 

!Erf@n!

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
پاسخ : نگاهی به زندگانی حضرت سلیمان (ع)

در دعوت سلیمان، تبلیغ مستقیم و قولى را تنها در یک جا، در نامه ارسالى به ملکه سبا مى‏بینیم و در بقیه مراحل این پیامبر الهى، راه دعوت عملى را پیموده است، که نمونه‏هاى آن را در پیش باز گفتیم. این تأکید ویژه بر شیوه‏هاى عملى و استفاده اندک از شیوه‏هاى مستقیم و گفتارى، خود شیوه و استراتژى خاصى را تشکیل مى‏دهد که به‏تناسب شرایط محیط و مخاطب اتخاذ شده است. به عبارت دیگر با توجه به فهم و درایت مخاطب، روش‏هاى دعوت سلیمان بیشتر غیر کلامى و سمبلیک است و او کمترین گفت‏وگو و استدلال بیانى را در دعوت خود دخالت داده، بلکه با عمل و زمینه‏سازى و صحنه پردازى به نتیجه نایل شده است. به همین دلیل، آنچه او به زبان آورده، اغلب، شکر و ستایش پروردگار، پس از حصول نتایج دعوت بوده است.

سلیمان پیامبر(ع) ضمن اداره صحیح امور کشور پهناور و قضاوت عادلانه خود به نظارت و بازرسى و سرکشى به بخش‏هاى مختلف نیز مى‏پردازد، همان‏گونه که در خصوص پدرش حضرت داود بیان کردیم. لحن آیه زیر حکایت از نظارت دقیق سلیمان بر حضور دائم و اداى وظایف نیروها و لشکریان طبق مأموریت‏هاى تعیین شده دارد؛
وَتَفَقَّدَ الطَّیْرَ فَقالَ مالِىَ لا أَرَى الهُدْهُدَ أَمْ کانَ مِنَ الغائِبِینَ؛(۱۹)
و جویاى حال پرندگان شد، پس گفت: مرا چه شده است که هدهد را نمى‏بینم، یا شاید از غایبان است؟
و از جمله بعد از آن نیز استنباط مى‏شود که نظارت و ارزیابى او از ضمانت اجرایى قویى برخوردار است؛
لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذاباً شَدِیداً أَوْ لَأَذبَحَنَّهُ أَوْ لَیَأْتِیَنِّى بِسُلْطانٍ مُبِینٍ؛(۲۰)
قطعاً او را به عذابى سخت عذاب مى‏کنم یا سرش را مى‏برم مگر آن که دلیلى روشن براى من بیاورد.
 

!Erf@n!

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
پاسخ : نگاهی به زندگانی حضرت سلیمان (ع)

از دیگر جلوه‏هاى احاطه و نظارت کامل سلیمان بر امور این است که جدا از شیاطینى که به عنوان بنّا و غواص در خدمت او مشغولند، گروهى از ایشان به سبب نافرمانى‏شان در غل و زنجیر و زندان اویند. بنابراین در حکومتى که پرنده‏اى خرد و شیطانى نامرئى از نظارت تیزبینانه سلیمان بیرون نیست، مسلماً هیچ انسان مغرض و خطاکارى جرأت تبهکارى نخواهد یافت. آیا چنین زمامدارى اسوه حاکمان و زمامداران نیست!

از صفات مشترک انبیا معیشت کم‏خرج و پر سود است. آنان همواره خود را بدهکار خلق‏مى‏دانند، بر خلاف مستکبران و مترفان که پیوسته متوقع احترام و اختصاصند. در مجموعه ورام، درباره سلیمان به این نکته به‏خوبى اشاره شده‏است؛
سلیمان همواره هنگام صبح در چهره‏هاى بزرگان و اشراف نظر مى‏کرد تا به مستمندان ومساکین مى‏رسید، پس در کنار ایشان مى‏نشست و مى‏گفت: مسکینى هستم در کنار مساکین.(۲۱)
همچنین نقل شده است که؛
سلیمان با وجود حکومت و پادشاهى، لباس مویین مى‏پوشید و چون شب فرامى‏رسید دست خویش به گردن مى‏بست و ایستاده تا صبح به عبادت مى‏پرداخت و مى‏گریست؛ روزى و در آمد او نیز از فروش زنبیل‏هاى لیف خرما بود که به‏دست خود مى‏بافت. اوحکومت را تنها براى غلبه بر پادشاهان کافر از خدا خواست.(۲۲)
درباره غذاى او گفته‏اند: سلیمان در دوران حکومتش همواره مردم را با خوردنى‏هاى لذیذ اِطعام مى‏کرد، اما خود نان جو مى‏خورد.(۲۳)

از آن‏جا که در دعوت، ارتباط کلامى از اهمیتى ویژه برخوردار است، مبلّغى که زبان‏هاى مختلف بداند قلمرو دعوتش گسترش یافته امکان بیشترى براى انتقال پیام به مخاطبان داشته و شمار مخاطبانش نیز فزونى خواهد یافت. سلیمان علاوه بر فضیلت‏ها و دانش‏هاى بسیار، از این خصوصیت نیز بهره مند بود که در تبلیغ دین کاربرد بسیارى داشت. او منطق الطیر و زبان جانداران دیگر مانند جن و شیاطین و نیز زبان مردمان سرزمین‏هاى دیگر را به‏خوبى مى‏دانست؛ (قالَ یا أَیُّها النّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّیْرِ…).
 
بالا