✿♥✿ بهار دل✿♥✿

زهرا

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
*♥*خانه ی دل*♥*

دلـت را بتـکان ...
غصه هایت که ریخت، تو هم همه را فراموش کن
دلت را بتکان
اشتباهایت وقتی افتاد روی زمین
بگذار همانجا بماند
فقط از لا به لای اشتباه هایت، یک تجربه را بیرون بکش
قاب کن و بزن به دیوار دلت ...
دلت را محکم تر اگر بتکانی
تمام کینه هایت هم می ریزد
و تمام آن غم های بزرگ
و همه حسرت ها و آرزوهایت ...
باز هم محکم تر از قبل بتکان
تا این بار همه آن عشق های بچه گربه ای هم بیفتد!
حالا آرام تر، آرام تر بتکان
تا خاطره هایت نیفتد
تلخ یا شیرین، چه تفاوت می کند؟
خاطره، خاطره است
باید باشد، باید بماند ...
کافی ست؟
نه، هنوز دلت خاک دارد
یک تکان دیگر بس است
تکاندی؟
دلت را ببین
چقدر تمیز شد... دلت سبک شد؟
حالا این دل جای "او"ست
دعوتش کن
این دل مال "او"ست...
همه چیز ریخت از دلت، همه چیز افتاد و حالا
و حالا تو ماندی و یک دل
یک دل و یک قاب تجربه
یک قاب تجربه و مشتی خاطره
مشتی خاطره و یک "او"...

خـانه تـکانی دلـت مبـارک
 

زهرا

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
من دلم می خواهد ، خانه ای داشته باشم پر دوست
کنج هر دیوارش، دوستهایم بنشینند آرام گل بگو گل بشنو،
هرکسی می خواهد وارد خانه ی پر عشق و صفایم گردد یک سبد بوی
گل سرخ به من هدیه کند
شرط وارد گشتن ، شست و شوی دلهاست
شرط آن داشتن یک دل بی رنگ و ریاست
بر درش برگ گلی می کوبم روی آن با قلم سبز بهار ،می نویسم ای یار ،خانه ی ما اینجاست .
تا که سهراب نپرسد دگر ، خانه ی دوست کجاست.......
pic%2872%29.jpg


 

زهرا

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
عید آمد و ما خانه ی خود را نتکاندیم

گردی نستردیم و غباری نستاندیم
دیدیم که در کسوت بخت آمده نوروز
از بیدلی ،آن را زدر خانه برآندیم
هر جا گذری، غلغله ی، شادی و شور است

ما آتش اندوه به آبی ننشاندیم
آفاق پر از پیک و پیام است، ولی ما
پیکی ندواندیم و پیامی نرساندیم


من دانم و غمگین دلت، ای خسته کبوتر
سالی سپری گشت و ترا ما نپراندیم

صد قافله رفتند و به مقصود رسیدند
ما این خرک لنگ، زجویی نجهاندیم

مانند افسون زدگان، ره به حقیقت
بستیم و جز افسانه ی بیهوده نخواندیم
از نه خم گردون، بگذشتند حریفان
مسکین من و دل در خم یک زاویه ماندیم
طوفان بتکاند مگر "امید" که صد بار
عید آمد و ما خانه خود را نتکاندیم
42444146136698224015.jpg
 

زهرا

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
گویند که در خانه ی دل هست چراغی افروخته
کاندر حرم افروختنی نیست
از داغ غمت هر که دلش سوختنی نیست
از شمع رخت محفلش افروختنی نیست

در طوف حریمش ز فنا جامه ی احرام کردیم
که این جامه به تن دوختنی نیست


گرد آمده از نیستی این مزرعه را برگ
ای برق مزن خرمن ما سوختنی نیست

یکدانه اشک است روان بر رخ زرین
سیم و زر ما شکر که اندوختنی نیست

images

 

زهرا

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
گویند که در خانه دل هست چراغی.... افروخته کاندر حرم افروختنی نیست
مشتاقم به حريم امن تو ، اي سراسر اطمينان!

نهيب خورده و دل از دست داده به آستانه ي عبوديت تو سر نهاده ام

چه كنم با اين دوپاي شكسته و فرو مانده در راه
كجا منزل كنم با اين دل ويران شده ي ترك مقام كرده

چه كنم ...
كجا روم جز آستانه عبوديت تو اي طبيب دردمندان ...
 

زهرا

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
جوان گفت...
جاده مرا صدا می زند...
راه مرا می خواند...
بگذار بخواند!
من کوله بار خویش را بسته ام
پس قدم در راه خواهم گذاشت
پا به پای جاده خواهم رفت.
هم نفس با ثانیه ها خواهم دوید
و می دانم که این راه
راهی است پر چاه
پر از کوره راه پر از پستی پر از بلندی پر از فراز پر از نشیب
و پر از با تو بودن و پر از بی تو بودن
و می خواهم که عاجزانه از تو بخواهم که راهنمای من گردی
و مونس و انیس یار من شوی
که محتاجم به راهنمایی تو در این راه پر از بیراهه ی زندگی
پس مرا به سوی خویش بخوان
و از آستان بلندت مران
بگذار که زندگی هر آنچه می خواهد بکند و
شیطان هر قدر که می تواند...
چه غم؟
که من روئین روانم، به یمن اکسیر نام اعظم تو
پس با نام تو که زیباترین نام عالم است برای من، گام در راه خواهم گذاشت
و تو را می خوانم...
و تو را خواهم خواند
و تو را می گویم...
و تو را خواهم گفت
که نام تو گره گشای کورترین گره های عالم است برای من
ای انتهای تمامی جاده های بی انتها...

مهدی جان!
4060untitled_resize.jpg


 

رفیق امام زمان (عج)

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
cfw85d0szdkfogalhs01.jpg

 

رفیق امام زمان (عج)

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
GHESET3.gif

 

زهرا

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
می چرخم و دلم به مدار تو دل خوش است پاییز این جهان به بهار تو دل خوش است ،
صبر و قرار رفته از این عالم و هنوز این وقت باز دل به قرار تو دل خوش است ،
گفتی به دار می کشی ام وعده ی خوشی است اصلا دلم به وعده ی دار تو دل خوش است ،
خاکستری که مانده به جا تا جوان شود هر لحظه دم به دم به شراب تو دل خوش است ،
دل باختم به عشقت و غم بردم از دلت
بیچاره دل فقط به غمار تو دل خوش است ،
من نقش می زنم که جهان تازه تر شود اما دلم به نقش و نگار تو دل خوش است ،
یار صبور دست مرا آن جهان بگیر این غرق در گنه به تبار تودل خوش است .
 
بالا