وقتی که .......

بنفشه صبح

خودمونی
"منجی دوازدهمی"
وقتی که ...


وقتی که قلب هایمان كوچكتر از غصه هایمان میشود،
وقتی نمی توانیم اشک هایمان را پشت پلك هایمان مخفی كنیم
و بغض هایمان پشت سر هم میشكند ...

01.jpg

وقتی احساس میكنیم
بدبختی ها بیشتر از سهم مان است
و رنج ها بیشتر از صبرمان ...


وقتی امیدها ته میكشد
و انتظارها به سر نمیرسد ...


وقتی طاقتمان تمام میشود
و تحمل مان هیچ ...

02.jpg



آن وقت است كه مطمئنیم به تو احتیاج داریم
و مطمئنیم كه تو
فقط تویی كه كمكمان میكنی ...


آن وقت است كه تو را صدا میكنیم
و تو را میخوانیم ...


آن وقت است كه تو را آه میكشیم
تو را گریه میكنیم ...
و تو را نفس میكشیم ...


وقتی تو جواب میدهی،
دانه دانه اشکهایمان را پاك میكنی ...
و یكی یكی غصه ها را از دلمان برمیداری ...

03.jpg


گره تكتك بغضهایمان را باز میكنی
و دل شكستهمان را بند میزنی ...


سنگینی ها را برمیداری
و جایش سبکی میگذاری و راحتی ...


بیشتر از تلاشمان خوشبختی میدهی
و بیشتر از حجم لبهایمان، لبخند ...

04.jpg

خواب هایمان را تعبیر میكنی،
و دعاهایمان را مستجاب ...

آرزوهایمان را برآورده می کنی ؛

قهرها را آشتی میدهی

و سختها را آسان

تلخها را شیرین میكنی

و دردها را درمان


06.jpg


ناامیدی ها، همه امید میشوند

و سیاهی ها سفید سفید ...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بالا