چند ساعت مانده بود به اذان صبح
طبق معمول بلند شده بودند برای تجدید وضو
هوا خیلی سرد بود
از اتاق بیرون رفته بود
آنجا خورده بود زمین و دیگر نتوانسته بود بلند شود
چند ساعت بعد که آقا را
پیدا کرده بودند، دیده بودند در حالی که بدنش از سرما خشک شده، همان طور
که روی زمین افتاده، دارد ذکرهایش را میگوید
گفته بودند خب چرا صدا نکردید
گفته بود خب نخواستم اذیت بشوید
آیت الله بهجت را می گویم...
طبق معمول بلند شده بودند برای تجدید وضو
هوا خیلی سرد بود
از اتاق بیرون رفته بود
آنجا خورده بود زمین و دیگر نتوانسته بود بلند شود
چند ساعت بعد که آقا را
پیدا کرده بودند، دیده بودند در حالی که بدنش از سرما خشک شده، همان طور
که روی زمین افتاده، دارد ذکرهایش را میگوید
گفته بودند خب چرا صدا نکردید
گفته بود خب نخواستم اذیت بشوید
آیت الله بهجت را می گویم...