[h=5]
امشب برایم از دل بی همزبان بگو
باید نماز گریه بخوانم، اذان بگو
از کوله بار معصیت و جاده های زخم
از شانه های مضطرب و ناتوان بگو
از روزهای ابری و شب های سرد آه ...
از غربت پرنده بی آشیان بگو
باور کن ای عزیز که بالم شکسته است
بالا نشین من! کمی از آسمان بگو
رفتی کجا که دستِ نگاهم نمی رسد
از آن کرانه ی آه ... از آن بی کران بگو
در سفره جا نهاده ایم ایمان خویش را
از زندگی بخاطر یک لقمه نان بگو
[/h]