بعد از عمليات خيبر به سمنان آمد. همزمان با آمدنش ميخواستيم به مناسبت دهه فجر در هيأت فوتبال مسابقه برگزار كنيم. او را دعوت كرديم. نپذيرفت.
يكي از بچههاي تيم در زمين، به او توهيني كرده بود. بچهها از اين وضع ناراحت بودند. از او خواستيم بيايد در زمينه جنگ صحبت كند. حسين آمد و در همان جلسهاي كه قرعهكشي داشتيم، نقشه عمليات خيبر را كه همراه خود داشت بيرون آورد و از روي نقشه شروع به تشريح عمليات كرد.
خيلي قشنگ بيان كرد. بچهها را ميديدم كه مجذوبش شدهاند. هيچ حركتي نميكردند. نگاهشان به او بود. سراپاگوش بودند. ميتوانستم مجسم كنم كه بچهها چه تصويري از عمليات دارند. انگار در فضاي جبهه بودند. بعد از قرعهكشي همه بلند شدند و او را بوسيدند.
در همانجا سرپرست تيمي كه قبلاً به او توهين كرده بود او را گوشهاي برد. در آغوش گرفت و اشك ريخت. به او گفت: « من از شما معذرت ميخوام! ما نميدانستيم كه امثال شما در آنجا چه ميكنند! ».
پشيمان شده بود و براي حسين همين كافي بود!
آقاي پرويز مداح