اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)

*Helma*

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
از تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد
و آن طشت را ز خون جگر باغ لاله کرد



خونی که خورده در همه عمر از گلو بریخت
خود را تهی زخون دل چند ساله کرد

نبود عجب که خون جگر گر شدش بجام
عمریش روزگار همین در پیاله کرد

نتوان نوشت قصه درد و مصیبتش
ور می توان ز غصه هزاران رساله کرد

زینب درید معجر و آه از جگر کشید
کلثوم زد به سینه و از درد ناله کرد

هر خواهری که بود روان کرد سیل خون
هر دختری که بود پریشان کُلاله کرد

یا رب به اهل بیت ندانم چه سان گذشت
آن روز شد عیان که رسول از جهان گذشت



***وصال شیرازی***
 

*Helma*

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
پاسخ : اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)

غارت زده منم که کنارت نشسته ام
غارت زده منم که ز داغت شکسته ام

غارت زده منم که تو را خاک می کنم
تابوت را ز خون تنت پاک می کنم

غارت زده منم که ز کف داده صبر را
با دست خویش کنده برای تو قبر را

غارت زده منم چه کنم با جنازه ات
ای وای ریخته به زمین خون تازه ات

غارت زده منم که ز داغ برادرم
می ریزم از کنار تنت خاک بر سرم

غارت زده منم که ز آغوش بسته ات
می گیرم آه چادر خاکیّ مادرم

من را به داغ قتل تو غارت نموده اند
نه کربلا نه کوفه نه در شام دلبرم

داغی که رفتن تو روی سینه ام گذاشت
والله بود سخت تر از غارت حرم




***محمد بیابانی***
 

*Helma*

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
پاسخ : اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)

مرغ شب میرود و انجمن آماده کنید
خانه را بَهر ِ عزای حسن آماده کنید

بر نیاید دگر از دست طبیبان کاری
کارم از کار گذشته کفن آماده کنید

مخفی از زینب و طفلان حرم تابوتی
بهر تشییع غریب وطن آماده کنید

تا تنم جای بگیرد به جوار زهرا
بروید و به بقیع قبر من آماده است

چشم پوشید ز من مادر من منتظر است
تیرباران شدن این بدن آماده کنید



***حاج حیدر توکل***
 

*Helma*

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
پاسخ : اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)

یاسی به رنگ سبز ز گلخانه می رود
یا رب خدایِ درد ز کاشانه می رود

پیچیده بین چادر ِ خاکی ِ مادرش
بر دست ها، غریبه ای از خانه می رود

اینجا هزار تیر به تشییعش آمده
تا کس نگوید از چه غریبانه می رود

خون میچکد به دوش اباالفضل از کفن
گویی دوباره فاطمه بر شانه می رود

فریاد خواهری پی تابوت می رسد
مادر ندارد این که غریبانه می رود



***حسن لطفی***
 
بالا