نگاهی به زندگانی حضرت یوشع(ع)

!Erf@n!

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
حضرت یوشع بن نون از پیامبران بنی اسرائیل و جانشین حضرت موسی و از فرزندان افرائیم بن یوبود. پس از موسی(ع)مدت سی سال زنده بود، کار بنی اسرائیل را سامان بخشید و به پیشوایی او بنی اسرائیل به جنگ عمالقه رفتند و شهر اریحا و سرزمین فلسطین را فتح کردند.

بنا به کتاب مقدس وی از پیامبران بنی اسرائیل و جانشین موسی بود. عبور بنی اسرائیل از رود اردن تحت فرماندهی وی انجام گردید. صحیفه یوشع نیز منسوب به اوست. او از نسل افرایم فرزند یوسف بود و جزء ۱۲ نفری بود کهموسی برای بازرسی سرزمین موعود فرستاد.و پس از بازگشت به همراه کالیب تنها کسانی در میان بنی اسرائیل بودند که آماده جنگ برای فتح سرزمین موعود بودند. ولی چون قوم از جنگ برای خدا ترسیدند و از دستور خدا سر باز زدند و قصد سنگسار آنها وموسی را کردند خدا آنها را چهل سال در صحرا سرگردان کرد. و پس از آن از میان ۶۰۰ هزار مرد بالای بیست سال بنی اسرائیل، کالیب و یوشع، تنها کسانی بودند که به کنعان وارد شدند. مشابه همین داستان بدون ذکر نام یوشع و با اشاره به دو نفری که قوم خود را به جنگ دعوت می کردند عینا در قرآن (کتاب دینی مسلمانان) نیز آمده است. البته به عقیده مسلمانان، طبق حدیثی از «محمد بن عبدالله» هم، ضمن یادآوری این مطلب، از جمعیت ۶۰۰ هزار نفری بنی اسرائیل و نام یوشع بن نون و کالب بن یافنا به عنوان تنها دو نفری که غیر ازموسی و هارون دعوت خدا را پذیرفته اند سخن رفته است. در قرآن از جوانی که در زمان ملاقات با خضر همراه موسی بوده است یاد شده است که به عقیده بسیاری از مفسرین اسلام او یوشع بن نون بوده است. همچنین در برخی احادیث نام دیگر یوشع بن نون، ذوالکفل گفته شده است که دو بار در قرآن آمده است.در احادیث اسلامی یوشع بن نون از جمله کسانی است که در زمان ظهور مهدی رجعت کرده و مانند عیسی در کنار او خواهد بود.
 

!Erf@n!

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
پاسخ : نگاهی به زندگانی حضرت یوشع(ع)

در لغت نامه دهخدا آمده: یوشع. [ش] (اخ) ابن نون بن افراهم بن یوسف بن یعقوب صاحب موسی و خلیفه او که در حیاتش نوبت به وی منتقل گردید. (از منتهی الارب). یوشع بن نون وصی حضرت موسی(ع) ابن افراهم بن یوسف (از حبیب السیر). پیغمبری معروف. (دهار). یوشع پس از مرگ هارون سه سال وصی موسی شد. موسی با یوشع اندر بیابان برفت. باد و تاریکی برآمد. موسی یوشع را در کنار گرفت و در میان پیراهن ناپدید گشت. یوشع بازگردید و بنی اسرائیل را گفت. گفتند موسی را بکشتی. او را بگرفتند و ده موکل بر وی کردند تا خدای تعالی در خواب بنمود که موسی را اجل رسید. یوشع را رها کردند و خدای تعالی او را پیغامبری داد و بنی اسرائیل را از تیه بیرون آورد در عهد منوچهر و به حرب جباران برد. آنان حیلت کردند و زنان نیکو را به سپاه بنی اسرائیل فرستادند تا ایشان زنا کنند و هلاک شوند و خدای تعالی سه روزه طاعون بر ایشان افکند بدان گناه. و بسیاری هلاک شدند در آن سه روز. یوشع ولایت جباران بستد و بسیار جایی دیگر و بنی اسرائیل را بازپس آورد. و چون عمر یوشع به ۱۲۸ سال رسید بمرد. پیغمبری مرسل بود مستجاب الدعوه و از بعد او کالوب بن یوفنا بود. (از مجمل التواریخ والقصص صص ۲۰۳-۲۰۵). یعقوب و… یوشع و یسع همگی اعجمی هستند. (از المعرب جوالیقی ص ۳۵۵). در تواریخ آمده است که هارون و یوشع بن نون برای حضرت موسی نویسندگی می کردند. (صبح الاعشی ج ۱ ص ۳۹). او وصی موسی بود و با مردم کنعان جنگ می کرد و برای این که جنگ را به پایان آرد به خورشید امر توقف داد (رد شمس) و گویندیسع که در قرآن آمده هموست و باز گویند عمه زاده موسی بود.
 

!Erf@n!

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
پاسخ : نگاهی به زندگانی حضرت یوشع(ع)

در قرآن مجید نام یوشع ذکر نشده است؛ ولی مفسران و محققان، در تفسیر آیه های ۱۲ و ۲۳سوره مائده و آیه ۶۰ سوره کهف به داستان زندگی او پرداخته و این آیات را منطبق بر یوشع دانسته اند:
در تفسیر آیه ۱۲ سوره مائده چنین آمده است: «و بعثنا منهم اثنى عشر نقیبا» ترجمه: و از میان آنان دوازده سالار گماشتم. موسی علیه السلام به فرمان خداوند دوازده سالار و نقیب را از میان اسباط دوازده گانه بنی اسرائیل برگزید تا از اخبار سرزمین شام یا سرزمین مقدس و مردم ستمگر آن پرس و جو کنند.موسی علیه السلام آن دوازده تن را به آن سامان اعزام کرد. یوشع بن نون از زمره آن دوازده نقیب بود که سرانجام فتح آن دیار نیز به دست وی صورت پذیرفت. ” نقیب” در اصل از ماده” نقب” (بر وزن نقد) گرفته شده که بمعنى روزنه هاى وسیع، مخصوصا راههاى زیر زمینى میباشد، و به رئیس و رهبر یک جمعیت از آن جهت نقیب مى گویند که از اسرار جمعیت آگاه است، گویى در میان آنها نقبى ایجاد کرده و از وضع آنها آگاه شده، و گاهى” نقیب” به کسى گفته میشود که رئیس جمعیت نیست و تنها معرف و وسیله شناسایى آنها است، و اگر به فضائل اشخاص عنوان ” مناقب” اطلاق مى شود، بخاطر آن است که با فحص و کنجکاوى باید از آنها آگاه گشت.بعضى از مفسران نقیب را در آیه فوق تنها بمعنى آگاه و مطلع از اسرار گرفته اند، ولى این معنى بسیار بعید بنظر مى رسد، زیرا آنچه از تاریخ و حدیث استفاده مى شود، آن است که نقباى بنى اسرائیل هر یک سرپرست طایفه خود بودند، در تفسیر روح المعانى از ابن عباس چنین نقل شده که: «انهم کانوا وزراء و صاروا انبیاء بعد ذلک» :” نقباى بنى اسرائیل، وزیران موسى بودند و بعد به مقام نبوت رسیدند”. علامه طباطبایی می فرماید: على الظاهر منظور از این دوازده نقیب دوازده رئیس است، که هر یک بر یکى از اسباط دوازده گانه بنى اسرائیل ریاست داشتند، و به منزله والى بر آنان بودند، کارهاى آنان را فیصله مى دادند، و نسبتى که این دوازده نقیب به دوازده تیره بنى اسرائیل داشتند نظیر نسبتى بوده که اولى الامر به افراد این امت دارند، در حقیقت مرجع مردم در امور دین و دنیاى آنان بودند، چیزى که هست خود آنان وحیى از آسمان نمى گرفتند و شریعتى را تشریع نمى کردند، و کار وحى و تشریع شرایع تنها به عهده موسى بود.
 

!Erf@n!

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
پاسخ : نگاهی به زندگانی حضرت یوشع(ع)

همچنین در آیه ۲۳ همین سوره این گونه ذکر شده: «قال رجلان من الذین یخافون أنعم الله علیهما ادخلوا علیهم الباب فإذا دخلتموه فإنکم غلبون و على الله فتوکلوا إن کنتم مؤمنین» ترجمه: دو نفر از مردانى که از خدا مى ترسیدند و خدایشان به آنها نعمت [عقل و ایمان] داده بود، گفتند: از آن دروازه بر آنها وارد شوید، که اگر از آن جا وارد شدید، قطعا پیروز خواهید شد، و بر خدا توکل کنید اگر ایمان دارید (مائده، ۲۳). در باره اینکه این دو نفر چه کسانى بوده اند غالب مفسران نوشته اند که آنها” یوشع بن نون” و” کالب بن یوفنا” (یفنه) بوده اند که از نقباى دوازده گانه بنى اسرائیل محسوب می شدند. از باب اول سفر تثنیه تورات کنونى نیز استفاده مى شود که نام این دو نفر” یوشع” و” کالیب” بوده است.

هم چنین در تفسیر آیه ۶۰ سوره کهف در داستان موسی و خضر، یوشع بن نون را یکی از دو مصاحب موسی(ع) دانسته اند. خداوند در این آیه می فرماید: «و إذ قال موسى لفتئه لا أبرح حتى أبلغ مجمع البحرین أو أمضى حقبا» ترجمه: و هنگامى که موسى به جوان [همراه] خود گفت: همچنان خواهم رفت تا به محل تلاقى دو دریا برسم، هر چند مدتى طولانى به راه خود ادامه دهم (کهف،۶۰) منظور از” فتاه” در اینجا طبق گفته بسیارى از مفسران، و بسیارى از روایات،” یوشع بن نون” مرد رشید و شجاع و با ایمان بنى اسرائیل است، و تعبیر به ” فتى” (جوان) ممکن است به خاطر همین صفات برجسته، و یا به خاطر خدمت به موسى و همراهى و همگامى با او بوده باشد. علامه طباطبایی می فرماید: درباره آن جوانى که همراه موسى (ع) بوده بعضى گفته اند وصى او یوشع بن نون بوده، و این معنا را روایات هم تایید مى کند. و بعضى گفته اند: از این جهت” فتى” نامیده شده که همواره در سفر و حضر همراه او بوده است، و یا از این جهت بوده که همواره او را خدمت مى کرده است.
 

!Erf@n!

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
پاسخ : نگاهی به زندگانی حضرت یوشع(ع)

طبق نقل مشهور، موسى (ع) در وادى تیه از دنیا رفت و پس از وفات او، نبوت به وصى آن حضرت یوشع بن نون که از اولاد افرائیم بن یوسف بود منتقل شد.در حدیث آمده ا ست که موسی(ع)در مرگ هارون گریبان پاره کرد. حضرت موسی(ع) پیش از وفاتش، حضرت یوشع بن نون را وصی خود ساخت. موسى در واپسین روزهاى عمر خود الواح مقدس را که احکام خدا بر آن نوشته شده بود به ضمیمه زره خود و یادگارهاى دیگرى در آن نهاد، و به وصى خویش سپرد. یوشع بن نون در ۹۷ سالگی به وصایت رسید. یوشع، بنى اسرائیل را به جنگ عمالقه برد و پس از مدتى که با آن ها جنگید، خداى تعالى پیروزى ار نصیب او فرمود و شهر اریحا را فتح کرد و بنى اسرائیل را در آن شهر سکونت داد.
در روایتى آمده است که یوشع بن نون سى سال پس از موسى زنده بود و در این مدت سر و سامانى به کار بنى اسرائیل داد و با دشمنان آن ها جنگید و همه را قلع و قمع کرد و سرزمین فلسطین و شامات را میان آن ها تقسیم نمود. از جمله کسانى که بر ضد او قیام کردند، صفورا همسر موسى بود که جمعى از بنى اسرائیل را با خود همراه کرد و به جنگ یوشع آمد، ولى شکست خورد و اسیر گردید، اما یوشع با کمال بزرگوارى با او رفتار کرد و او را به خانه خود بازگرداند،نظیر آن چه در جنگ جمل اتفاق افتاد.

ضمن داستان جنگ هاى یوشع بن نون با دشمنان بنى اسرائیل، نام بلعم بن باعور در تواریخ و پاره اى از روایات ذکر شده و جمعى از مفسران آیات سوره اعراف را نیز به او تفسیر کرده اند.خداى تعالى در آن سوره در دو آیه پیغمبر بزرگوار خود را مخاطب ساخته مى فرماید: بخوان برایش حکایت آن کسى را که آیات خود را بدو یاد دادیم و از آن ها بیرون شد و از شیطان پیروى کرد و از گمراهان گردید و اگرمى خواستیم او را به وسیله آن آیات بالا مى بردیم، ولى او به دنیا گرایید و از هواى نفس خود پیروى کرد. حکایت سگى است که اگر بر او حمله کنى پارس کند و اگر واگذاریش پارس کند. این است حکایت مردمى که آیات ما را تکذیب کنند. این داستان را بر ایشان بخوان شاید اندیشه کنند. صاحب کامل التواریخ طبق نظر آن ها که گفته اند موسى از دنیا نرفت تا وقتى که اریحا فتح شد، نقل مى کند که موسى از تنه خارج شد و به سوى شهر اریحا حرکت کرد و پیشاپیش لشکرش یوشع بن نون و کالب بن یوفنا بودند.
 

!Erf@n!

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
پاسخ : نگاهی به زندگانی حضرت یوشع(ع)

هنگامى که به شهر اریحا رسیدند، جباران شهر به نزد بلعم بن باعور که از اولاد لوط بود رفتند و بدو گفتند: موسى آمده تا با ما بجنگد و ما را از شهر و دیارمان بیرون کند. تو آن ها را نفرین کن. بلعم که اسم اعظم خدا را مى دانست – به ایشان گفت: پیغمبر خدا و مردمان باایمان را نفرین کنم با این که فرشتگان الهى همراه ایشان هستند؟ آن ها اصرار کردند ولى او امتناع ورزید تا آن که نزد همسرش آمدند و هدیه اى براى آن زن آوردند و از او خواستند تا به هر ترتیبى شده شوهرش را با این کار موافق سازد تا به موسى و لشکریانش نفرین کند. زن با اصرار عجیبى او ار حاضر کرد. بلعم برخاست و سوار بر الاغ خود شد تا ره کوهى که مشرف بر بنى اسرائیل بود برود و در آن جا نفرین کند. مقدارى که راه رفت، الاغ از حرکت ایستاد و روى زمین خوابید. بلعم پیاده شد و چندان او را بزد که از جا برخاست، ولى هنوز چند قرمى نرفته بود که دوباره خوابید وقتى براى بار سوم نیز این واقعه تکرار شد، خداوند آن حیوان را به زبان آورد و به بلعم گفت: واى بر تو اى بلعم! به کجا مى روى؟ مگر فرشتگان را نمى بینى که مرا باز مى گردانند. بلعم باز هم اعتنایى نکرد و هم چنان پیش رفت تا مشرف بر بنى اسرائیل گردید و خواست نفرین کند، ولى نتوانست. هرگاه مى خواست بر آن ها نفرین کند، زبانش به دعا بازمى گشت تا وقتى که زبان از کامش خارج شد و دانست که این کار میسر نیست. آن وقت بود که به قوم خود گفت: اکنون دیگر دنیا و اخرتم تباه شد و کارى از من ساخته نیست و راهى جز مکر و حیل به آن هابه جاى نمانده. سپس به آن ها دستور داد: زنان را آرایش کنید و کالاهایى به دست آن ها بدهید و به عنوان فروش کالا به میان لشکر موسى بفرستید و به ایشان سفارش کنید اگر مردى از لشکریان موسى خواست با آن ها درآمیزد و زنا کند، ممانعت نکنند، زیر اگر یکى از آن ها زنا کند و با زنى درآمیزد، هلاک مى شوند و شرشان از شما برطرف مى شود. پس زنان را آراستند و اجناسى به عنوان فروش به دستشان دادند و به میان لشکر موسى فرستادند. زمرى بن شلوم که رئیس شمعون بن یعقوب بود یکى از زن ها را گرفت و به نزد موسى آورد و گفت: به عقیده تو این زن بر من حرام است، ولى به خدا ما از تو اطاعت نمى کنیم. سپس آن زن را به خیمه خود برد و با او زنا کرد. در این وقت بود که خداوند طاعون را بر او مسلط کرد و در یک ساعت بیست هزار یا هفتاد هزار نفرشان هلاک شدند.
 

!Erf@n!

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
پاسخ : نگاهی به زندگانی حضرت یوشع(ع)

تا سرانجام فنحاص بن عیزار بن هارون که امیر لشکریان موسى بود بیامد و چون از موضوع مطلع گشت، خشمناک شد و یک سره به خیمه زمرى بن شلوم رفت و او را با زى که در خیمه اش بود بکشت و و طاعون برطرف گردید. از راوندى هم در قصص الانبیاء حدیثى نظیر داستان فوق با مختصر اختلاف و اختصار بیشترى نقل شده، ولى به جاى حضرت موسى نام یوشع بن نون ذکر شده است، چنان که مسعودى نیز در اثبات الوصیه به همین گونه نقل کرده است. مورخان عمر یوشع بن نون را ۱۲۶ یا ۱۲۰سال نوشته اند و قبر او را برخى از تواریخ، در کوه افرائیم و در فلسطین ذکر کرده اند.

۱- تاریخ انبیاء، عماد زاده، ص ۵۸۰
۲- تاریخ انبیاء، رسولی محلاتی، ج ۲، ص ۱۸۱
۳- اعلام قرآن خزائلی، ص ۷۱۲
۴- دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی، ج۲، ص ۲۳۸۰
۵- تفسیر نمونه، ج ۴، ص: ۳۰۹
۶- ترجمه المیزان، ج ۵، ص: ۳۹۰
۷- ویکی پدیا، دانشنامهٔ آزاد
۸- تفسیر قمی، ج ۲، ص: ۳۸

کتاب یوشع نخستین کتاب پیامبران از نظر سنت یهود و ششمین کتاب عهد عتیق مسیحی است. علت نامگذاری کتاب به نام یوشع این است که وی شخصیت اصلی کتاب مذکور است. فصل نخست تا ۱۲ توصیف فتح کنعان است، فصل ۱۳ تا ۲۴ نشان می دهد که چگونه قبایل بنی اسرائیل به سرزمین خود باز می گردند.
در کتاب مقدس آمده: …و چون یوشع نزد اریحا بودکه چشمان خود را بالا انداخته دید که اینک مردی با شمشیر برهنه در دست خود پیش وی ایستاده بود و یوشع نزد وی آمده او را گفت: «آیا تو از ما هستی یا از دشمنان ما؟» گفت: «نی، بلکه من سردار لشگر یهوه ام»… یوشع روی به زمین افتاده سجده کرد و به وی گفت: «اقایم به بنده ی خود چه میگوید؟» سردار لشگر خداوند به یوشع گفت که: «نعلین خود را از پایت بیرون کن زیرا که جایی که تو ایستاده ای مقدس است» و یوشع نیز چنین کرد.
 

!Erf@n!

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
پاسخ : نگاهی به زندگانی حضرت یوشع(ع)

ضعف های یوشع:

۱- ترس و ناامیدی ناگهانی با دیدن شکست (یوشع ۷: ۵ تا ۱۰)
۲- تصمیم گیری عجولانه در صلح با دشمنان خود و فریب خوردن از آنان با دیدن ظاهرشان بدون مشورت و هدایت خواستن از خدا و دیگران و نهایتا وارد جنگ و خونریزی ای ناخواسته شدن. (یوشع ۹: ۱۴-۱۵ و ۲۲)

قوت های یوشع:
۱- مطیع و فرمانبر (خروج ۱۷: ۹-۱۰)
۲- دستیار قابل اعتماد موسی که با او در بالای کوه سینا به هنگام دریافت ده فرمان حضور داشت و از پرستنده گان ” گوسالۀ طلایی ” هارون نبود. (خروج ۲۴: ۱۳)
۳- اعتماد کننده به فیض و قدرت خدا و ایستاده گی برای اثبات آن حتی تا سر حد مرگ (اعداد ۱۴: ۶-۱۰)
۴- صاحب روح و حکمت (اعداد ۲۷: ۱۸ و تثنیه ۳۴: ۹)
۵- مسح شده، برگزیده شده و قدرت داده شده از طرف خدا بعنوان جانشین لایق موسی برای رهبری کردن قوم اسراییل به سرزمین موعود و تقسیم کردن سرزمین تصرف شده در بین دوازده قبیلۀ اسراییل (تثنیه ۳۱: ۳-۷-۱۴-۲۳ و اعداد ۳۴: ۱۶-۱۷)
۶- از جمله دو نفری که (دیگری کالیب بود) از بین تمام قوم اسرائیل هم برده گی را در مصر، هم شکافتن دریای سرخ،هم چهل سال در بیابان و هم سرزمین وعده داده شده را با چشمان خود دید و در آن زندگی کرد.
۶- تداوم دهنده و بجا گذارندۀ میراث رهبر و استاد خود موسی در سپردن تمامی احکام و قوانین شریعت به قوم و هوشیار کردن آنان در جهت زیستن در پاکی و بی گناهی و تبعیت کردن کامل از خدا همانگونه که خود بود. (یوشع فصل ۸ آیه های ۳۰ تا ۳۵ و تمام فصل های ۲۳ و ۲۴ از کتاب یوشع).
 

!Erf@n!

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
پاسخ : نگاهی به زندگانی حضرت یوشع(ع)

ز غریب سن او میتوان این را حدس زد که اگر او در ۱۱۰ سالگی فوت مینماید (یوشع ۲۴: ۲۹) و ۴۰ سال با موسی و قوم در بیابان گناه سرگردان بوده باشد و اگر پس از تصرف سرزمین موعود تقریبا ۲۶ سال دیگر زنده مانده باشد میتوان او را در هنگام خروج از مصر تقریبا ۴۴ ساله پیش بینی کرد. از چگونگی آشنایی او با موسی نوشته ای نداریم اما وقتی برای اولین بار نام او را در کتاب مقدس می خوانیم می بینیم که موسی به یوشع میگوید:” مردان برای ما برگزین و بیرون رفته با عمالیق مقاتله نما …” سپس موسی در کتاب خود ادامه میدهد: ” پس یوشع به طوریکه موسی او را فرموده بود کرد…”این اولین رویداد قوم اسرائیل پس از آزاد شدن از اسارت مصریان و واقعۀ دریای سرخ بود.و یوشع ماموریت خود را گویا به نحو احسنت انجام داد. سپس در همان اولین کتاب موسی که خروج باشد در فصل ۲۳ آن آیۀ ۱۲ و ۱۳ مطلب مهم دیگری را می خوانیم:” و خداوند به موسیگفت نزد من به کوه بالا بیا و آنجا باش تا لوحه های سنگی و تورات و احکامی را که نوشته ام تا ایشان را تعلیم نمایی بتو دهم پس موسی با خادم خود یوشع برخاست و موسی به کوه خدا بالا آمد.” انتخاب یوشع برای بالا رفتن به کوه سینا با موسی زمانی اهمیت بسیاری پیدا میکند که بدانیم خداوند به موسی میفرماید: ” ایشان (ریش سفیدان قوم) نزدیک نیایند و قوم همراه او بالا نیایند.”

یوشع چهل روز و چهل شب باموسی بر بالای کوه سینا میماند و احتمالا او نیز مانند استاد خود این ایام را در روزه و دعا بسر می برده است، و این همراهی با موسی در کوه سینا باعث میگردد تا او با قوم در اولین و بزرگترین گناه خود پس از خروج از مصر در پرستش ” گوسالۀ طلایی ” همراه نباشد و این به برگزیده گی و ارزش او نزد خدا می افزاید که نمی خواست این بندۀ خود را به گناه آلوده سازد زیرا از قلب او آگاه بود. این پاک ماندن او انگیزه و دلیل خود را زمانی پیدا میکند که میبینیم تنها یوشع بود از بین تمامی قوم توانست در چادر اجتماع، پس از خروج موسی از چادر بماند. (خروج ۳۳: ۱۱) اعتماد به خدا و قدرتش اگر چه در سرود موسی پس از عبور از دریای سرخ کاملا هویدا و آشکار است همچنین در ایستاده گی یوشع در مقابل قوم، زمانی که موسی دوازده نفر را برای بررسی سرزمین کنعان فرستاده بود و آنها پس از چهل روز برگشتند. ده نفر از آن دوازده نفر به قوم گفتند:” و در آنجا جباران بنی عناق را دیدیم که اولاد جباران اند و ما در نظر خود مثل ملخ بودیم و همچنین در نظر ایشان می نمودیم.” (اعداد ۱۳: ۳۳) قوم از ترس گریستند و آرزوی نابودی و مرگ در اسارت مصریان را به مرگ در این سرزمین ترجیح دادند. ناامیدی و یاس تمام قوم را فرا گرفت. گویی تمام معجزات خدا و نیروی عظیم او برای رهایی این قوم بیهوده مینمود. درست آنجا که همه از ناامیدی و ترس و کم ایمانی به خود لرزیدند دو نفر مستحکم ایستادند تا حقانیت قدرت خدا را بر تمامی دنیا فریاد بزنند و از او در مقابل تمامی بت ها ی سنگی دست ساخت انسان دفاع کنند: ” و یوشع بن نون و کالیب بن یفنه که از جاسوسان زمین بودند رخت خود را دریدند و تمامی جماعت بنی اسرائیل را خطاب کرده گفتند زمینی که برای جاسوسی از آن عبور نمودیم زمین بسیار خوبی است اگر خداوند از ما راضی است ما را به این زمین آورده آن را به ما خواهد بخشید زمینی که به شیر و شهد جاری است. زنهار از خداوند متمرد مشوید و از اهل زمین ترسان مباشید زیرا که ایشان خوراک ما هستند سایۀ ایشان از ایشان گذشته است و خداوند با ماست از ایشان مترسید.” (اعداد ۱۴: ۶-۹) و درست زمانی که قوم بی ایمان خواست تا بدلیل شهامت و شجاعت این دو نفر در بیان حقانیت قدرت و توانمندی خدا که از دید آنها غیر منطقی و گزافه مینمود، آنها را سنگسار کند، (همان فصل آیۀ ۱۰)
 

!Erf@n!

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
پاسخ : نگاهی به زندگانی حضرت یوشع(ع)

زمانی که شما کتاب یوشع، دست نوشتۀ او را میخوانید و درایت، کاردانی، قوت و گستاخی او را در اجرای تمامی اوامر خدا به موسی و منتقل شده به او را می بینید تازه در می یابید که چگونه خدا لایق ترین، مبارز ترین و خدا ترس ترین و ایماندارترین فرد اسرائیل را به مدت ۸۴ سال محافظت میکند،او را در سختترین بیگاری های برده گی در مصر، او را از جنگ با عمالیقی ها، او را از سنگسار کردن قوم، او را در گرسنگی و تشنگی بیابان، پیروز و سربلند گویی با دستان خود بلند کرده و محافظت می نماید تا به روزی که دیوارها و مرز سرزمین وعده را که تقریبا ۷۰۰ سال پیش پای ابراهیم و اسحاق و یعقوب بر آن بود اما متعلق به آنان نبود را بنا به وعدۀ خود به آنان برحسب ایمانی که آنان به او برغم دنیای بت پرست و زناکار آن روز خود داشتند داده بود، فرو بریزد و آن را در نوردد.هر آنچه که یوشع در تمام طول عمر خود کرد گویا برای خشنود سازی خدایش بود، خدایی که یوشع به او اطمینان داشت و میدانست که میتواند پایه های اعتماد و برکت و اطمینان خود را در او بجوید و با او بزید و در او رشد کند و نهایتا روزی به شوق دیدن او چشمانش را با آرامش بر جهان و تمامی زیبایی و غوغای آن بربندد و معشوق خود را ملاقات کند.آنگونه فردی که چوب دستی این نبرد بزرگ را از دستان دوندۀ قبلی خود دریافت نموده بود، اکنون خود بنا داشت تا همان چوب را که در دستان خود به امانت و درستی و پاکی در تمام این مدت حفظ نموده بود را به دستان دیگری بسپارد. تا دیگری چون او اگر که راه حقیقیت را دنبال میکند آن را از دستان وفادار او بگیرد و این نبرد بزرگ را ادامه دهد و دیگری بعد از او و دیگری و دیگری… و یوشع این کار را کرد. او به محض عبور قوم اسرائیل از رود اردن به قوم دستور داد تا دوازده سنگ را به تعداد قبیله های اسرائیل از رود با خود بردارند و به یادبود این پیروزی عظیم برای نسل آینده پیام و میراثی را باقی گذارند: ” و بنی اسرائیل را خطاب کرده گفت چون پسران شما در زمان آینده از پدران خود پرسیده گویند که این سنگها چیست، آنگاه پسران خود را تعلیم داده … تا تمامی قوم های زمین دست خداوند را بدانند که آن زورآور است و از یهوه خدای شما همۀ اوقات بترسند.” (کتاب یوشع ۴: ۲۱-۲۴)
 
بالا