حسرت باران

نورا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"
66.132.242.133_uploads_Receive_Jesus.jpg
دلم در حسرت باران بخشکیده
نفس در سینه ام محبوس و قلبم گشته تفتیده
نه از بارن خبر آمد نه از کویش نسیمی
کای خدایا من چه سازم با کویر چشم خشکیده
حبیبم عشق من موعود تو آخر نیامد من چه سازم
چه سازم کز فراغش کار من گردیده زاری
و تمام روح من گردیده سرگران مه رویی
الا ای یوسف دوران مسیح قلب پرشورم
امیدم ای که هستی هادی و مهدیست نامت
یک نظر آقا نگاهی لحظه ای یاری کن و دستم به دامانت
نفهمیدم چه کردم هرچه کردم
اشتباهم بوده و باید ببخشی مرد والا یابن عسکر ابن نرجس
گرنمی بخشی به جان عمه زینب
دست عباس و علم ،مشک و رباب و سینه بی شیر و اصغر
گریه طفل حزینش بجان آن سه ساله دختر بابا حسینت
ای پسر جان یک نگاهم کن بس است صاحب لوای دین احمد
یا بگویم شرحه شرحه قصه از کرب و بلا
تا خون بباری بر پدر عمو والباقی یاران غریبش
ای سراپا گریه بر عمه
تو را بر گریه های عمه جان و قلب اکبر سبط مولا
کودک ششماهه اصغر کن نگاهی مهدی زهرا
بس است دیگر قسم ای حجت داور
وگرنه قصه ها دارم دراز و پر ز مظلومی و گریه
درست است من گنه کارم خطاکارم
نفهمیدم شدم آلوده و زار و شکستم بال پرواز خودم اما
دلم خوش بود بر اینکه تو روزی چون پدر با مهربانی
دست من گیری و نازم میکشی
حالاست که من محتاج آن دست پر از مهرت شدم
ای بهترین مرد خدا ای آسمانی مرد باران
شرمسارم سر بزیرم من خجل باشم
خودت مردی کن و پاکم نما
از هرچه کردم هرچه بودم هرچه هستم...

 

نورا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : حسرت باران

loo3-4.gif


دوش آرام ولی خسته و خاموش ، از بهر وجودت بنشستم لب درگاه ، درگاه که نه ، آمده بودم به کنار دل تنها ، آنقدر نشستم که بیایی ، و بگویم سخنی از دل دردم به صفایت بکنی گوش ، بنشستم و در آغوش خیالم به لقایت ، هرلحظه که بگذشت و نشد از تو نگارم خبری ، وای... آندم به دلم گشته قیامت ، و ندادنی که شدم زارگفتم که نشینم بر درگاه و بمانم ، خبری از تو نیابم ، آهسته نگام به عقب ، رفتم و بشکستم وخالی بشدم آه ...خالی شدم از هرچه بنامند امید خالی از هرچه که گویند وصال خالی از آنچه که باشد به سخن شوق وانگه که به صورت به زمین خوردم ونالان شدم از اینهمه تنهایی پرگار آنگاه صفای قدمت کردم و احساس خدایا...وه چه زیبا نسیم سرکویت به نوازش شده احساس خدایا... قربان تو ای رب خدایا نفسم رفت الها... روشن بشدم از دل و از چشم دلم باز خدایا... گفتی که چقدر از من رب ، دلگیر هستی آنگاه به درگاه تو ای پاک سرشت از همه اغیارشرمنده شدم ، آمدی مولا بر این عبد سیه روی گنه کارممنون توام ، ای که خدائی ، و خدائی و بزرگی و صفای دل هرکس ، که تو را دارد و دارد به نوائی مگذار علی خسته شود ازهمه ، یارا و الها بگذار که عمری بنشیند به کنارت بر عشاق
یارا و نگارا و نگارا و نگارا ...
 
بالا