*** اشعار مناجات با خدا ****

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
مرا هم ناله با اهل سحر کن به قلب سنگ من یارب اثر کن
اگرچه بارها کردی عنایت
مرا شایسته ی لطفی دگر کن
سراپا بنده ای محتاج هستم
بر این بیچاره لطفی بیشتر کن
مدد کن یک سحر باشم مدینه

در آنجا بر دل خونم نظر کن
اگر چه لایق آنجا نیَم من
مرا مهمان یار خونجگر کن
ببر آنجا که دارد بوی زهرا
مرا از ناله ی حیدر خبر کن
چه سازم گر مرا از خود برانی
خدایا زین عذاب خود حذر کن
به عمر و رزق من برکت ببخشا
درخت عمر ما را پر ثمر کن
مدد کن وقت مرگم شیعه باشم
به محشر از گدا رفع خطر کن
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار مناجات با خدا (1)

به لطف خود خدا یا نائلم کن
و گر نا قابلـم من ، قابلم کن
گناه و جرم بی اندازه دارم
به بخشش آنچه شایدشاملم کن
همه سر تا به پا غرق نیازم
به استغنا الــــها قائـلم کن
نجات ازجهل وازگمراهی ام ده
فزون از فضل حتّی حاصلم کن
شکسته زورقی مانم به دریا
روان سالم به سوی ساحلم کن
بدون تکیه جسمی نیست برجا؟
بلندا دست قــدرت ، حایلم کن
جهان ماپراست ازخوب و از بد
خدا وندا به خوبی مایلم کن
همیشه حق و باطل روشنم نیست
محقِّق بین حق و باطلم کن
رها از وصل و هجر این و آنم
به خوبان دو عالم واصـلم کن
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار مناجات با خدا (1)

ابکی ...


با یاد روز حادثه ها گریه می کنم

از خوف خشم و قهر خدا گریه می کنم

با یاد ساعتی که شود روح از بدن

با امر عرش عشق جدا گریه می کنم

با یاد قبر تار و فشار لحد به تن

یاد جواب چون و چرا گریه می کنم

با یاد محشر وتن عریان و کوله ی ِ ....

سنگین بار جرم و خطا گریه می کنم

با یاد برزخ عمل و نامه ی سیاه

با فکر شرم روز جزا گریه می کنم

با یاد عدل ناب تو و ساعت حساب

وَ با امید فضل خدا گریه می کنم

با یاد آنکه هیچ ندارم به جز حسین

با روضه های کرب و بلا گریه می کنم

با یاد آن شبی که نشستیم در حرم

ناله زدیم واعطشا گریه می کنم

با یاد نیزه ای که سوارش سری جداست

همراه آه نافله ها گریه می کنم

با یاد غایبی که نیامد دلم شکست

هر جمعه با دعای بیا گریه می کنم

 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار مناجات با خدا (1)

از فکر گناه پاک بودن عشق است

از هجر تو سینه چاک بودن عشق است

آن لحظه که راه می روی آقا جان

زیر قدم تو خاک بودن عشق است




***




می آید و از تاب و تبش می گوید

از درد دل و اشک شبش می گوید

می آید و بهر شیعیانش آن روز

از غربت عمه زینبش می گوید

***

گر عفو کنی یا نکنی حق داری

گر نامه ام امضا نکنی حق داری

با این همه عصیان و خطا کاری ما

گر چهره هویدا نکنی حق داری

 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار مناجات با خدا (1)

امشب ای خالق یکتا همه را می بخشی


در شب قدر،خدایا همه را می بخشی

ای کریمی که همه ریزه خور خوان توأند

سفره ات هست مهیّا همه را می بخشی

گر چه ما غرق گناهیم ولی از سر لطف

می کنی باز مدارا همه را می بخشی

به علی،احمد و زهرا،به حسین و به حسن

تو،به این حُرمت اَسما همه را می بخشی

مِهر و کینه دو پر و بال عروج دل ماست

به تولّی و تبرّی همه را می بخشی

شیعه ی حیدر و آتش ... چقدَر بی معناست

مطمئنّم که به مولا همه را می بخشی

دست خالی نرود هیچ کسی از این جا

تو در این لیله ی احیا همه را می بخشی

آن قدر لطف و عنایت به همه داری که

نه فقط اهل دعا را همه را می بخشی

یک نفر گر که دعایش به اجابت برسد

شک ندارم که تو یکجا همه را می بخشی

به خدایی تو سوگند که در وقت سحر

وسط گریه و نجوا همه را می بخشی

پر توبه بده تا سوی تو پرواز کنم ...

... تا ببینم که چه زیبا همه را می بخشی

من زمین خورده ام امّا نه شبیه عبّاس

به زمین خوردن سقّا همه را می بخشی
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار مناجات با خدا (1)

منو مشغول خودت کن بزار درگیر تو باشم

واسه منهم سفره بنداز که نمک گیر تو باشم
تا زیر چشمات بمونم زیر تدبیر تو باشم
دیونم کن دیونم کن که به زنجیر تو باشم
ای خدایا شب قدره من پیشت قدری ندارم
اومدم تا سر به روی دامن عفوت بزارم
منو درگیر خودت کن که فقط مال تو باشم
منو راهی سفر کن که به دنبال تو باشم
من بی چیزو بخر تا جزو اموال تو باشم
حال خوبی نصیبم کن پی احوال تو باشم
من می خوام مال تو باشم سندم رو بزن امضا
حلقه ای توی گوشم کن منو من نوکر زهرا
تو قفس در به درم من زخمیه بال و پر من
گناهام رو می بینی که چی آورده به سر من
چونکه یک عالمه غفلت پر شده دور و بر من
توی تاریکی و ظلمت کوخدایا سحر من
سحر من یه نگات یه نگاه آسمونی
تا منم سفره نشین شم کنارت تو میهمونی
روسیاهم مثل شبها مثل شبهای جدایی
مثل تاریکی شبها که نداره روشنایی
آسمون تا منو دید گفت : چقده دور از خدایی
بعیده که روسفید شی بعیده به چشم بیایی
تنها یک راه جلو پات اونم از لطف خدات
اون راهم راه حسینه سفر کرببلات
سفر کرببلایی دو تا بال گریه می خواد
پا توی روضه گذاشتن شور و حال گریه می خواد
پا توی مقتل نزاری که مجال گریه می خواد
سر روی نیزه یار قیل و قال گریه می خواد
مشک خالی ابالفضل چشم به راه گریه هات
دو تا دستای ابالفضل نگاه کن که جلو پات
شاید آقا واسطه شه شاید آقا بپذیره
به دو تادست ابالفضل دستتو امشب بگیره
آخه دستای این آقا تو کرامت بی نظیره
حرم چشماش قشنگه صحن چشماش دلپذیره
خوش به حال من بی کس که یک کس مثل تو دارم
جای مشک تو می خوام من همیشه گریه بیارم
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار مناجات با خدا (1)

شب قدر سرنوشتم خواب و از چشام گرفته

میخونه چقدر شلوغه هر کسی یه جام گرفته
باز صدات می زنم آقا گر چه این صدام گرفته
مادر بزرگوارت اجازه برام گرفته
اجازه داده که امشب سوره قدر رو بخونم
تا شاید واسه همیشه قدر آقامو بدونم
آقا جون هر جا نشستی سایه هات روی سر ما
بخدا عطر حضورت پر شده دور و بر ما
نکنی اگه نگاهی صبح نمی شه سحرما
دست رد نزن آقا بر فرصتای آخر ما
فرصت آخر امشب منو هم مثل زهیر کن
منو یکسال روسفید کن سرنوشتمو بخیر کن
اگه هر کسی ندونه تو می دونی که کی هستم
می دونی که مثل کشتی چقده به گل نشستم
هی نمک دادی به دستم هی نمکدونو شکستم
آمدی به خونم اما من درو به رو تو بستم
زبونم لال شده آقا از گناه و روسیاهی
همه ترسم اینه امشب که منو دیگه نخواهی
ای آقای آسمونیم ای آقای مهربونم
دستم بگیر بلند شم شاید ایندفعه بتونم
من که دارم برای تو دعای فرج می خونم
پشت این درای بسته نزار اینقدر بمونم
نزار از چشت بیفتم نزار بی پدر بشم باز
نزار از تو دور بشم باز نزار دربه در بشم باز
اگه تقدیر تو هستی دست تقدیررو می بوسم
اگه تو چاره می سازی هر چی تدبیرو می بوسم
چونکه تو آینه هستی روی تصویررو می بوسم
اگه بندم بزنی باز ؛ بند زنجیر رو می بوسم
می زنم به جای دستت بوسه بر مهر نمازم
به همین سجده شکرم به فرشته ها می نازم
چی میشه الآن به ما ها بدی تک تک یه بشارت
ما رو با خود ببری باز دست جمعی به زیارت
واسه ما روضه بخونی با نگاه و با اشارت
بالا تل زینبیه بخونی با این عبارت
السلام جد غریبم السلام جد شهیدم
من از اینجا بالای تل قتلگاهتو می دیدم
میدیدم نیزه و خنجر پرشده دور و بر تو
خون به آسمون می پاشه از تموم پیکر تو
چقدر ناله زد اینجا عمه من خواهر تو
آخرش دست پلیدی بریداز قفا سر تو
السلام ای سر مظلوم که به روی نیزه هایی
توهمان خون خدایی رو زمین کربلایی
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار مناجات با خدا (1)

دوباره سفره ی اشک است و فیض ماه خودم

دوباره نیمه شبی و بساط آه خودم
رسیدم اول کاری که معترف بشوم
نشان به کس ندهم نامه ی سیاه خودم
کسی به جز تو خبردار نیست از حالم
میان محکمه آرم که را گواه خودم ؟
قشون اشک فرستاده ام به درگاهت
ذلیل عفو توام با همه سپاه خودم
به من تو راه نشان دادی و نفهمیدم
فقط دویدم و رفتم به کوره راه خودم
چه ظلم ها که نکردم به خود در این دنیا
چه چوب ها که نخوردم من از نگاه خودم
حیا نکردم و دنبال معصیت رفتم
شدم من عبد فراری و دل بخواه خودم
چه صبر داری و خسته نمی شوی از من
خودم که خسته ام از این همه گناه خودم
تمام ترس من این است مرگ من برسد
که پی نبرده ام آن دم به اشتباه خودم
به دست های خودم ساختم قفس ها را
ببین که حبس شدم در میان چاه خودم
" بجز حسین مرا ملجا و پناهی نیست "
بگو به من که : بیا بنده در پناه خودم
میان قبر بگویم حسین و گریه کنم
دلم خوش است به این اشک گاه گاه خودم
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار مناجات با خدا (1)

این موی سفید من این روی سیاه من


این نالۀ العفو و این کوه گناه من

با آنکه همه عمرم هر لحظه گنه کردم

بر عفو تو میباشد پیوسته نگاه من

عمریست که میبینم دارند به هم الفت

لطف تو و عفو تو اشک من و آه من

هم تیره شده روزم هم بسته شده چشمم

هم خم شده پشت من هم گم شده راه من

سرتا به قدم تشویش مرگ از پی و گور از پیش

ای خالق من رحمی بر حال تباه من

باشد که تو بگشایی راهی به سویم یارب

فریاد که از هر سو بسته شده راه من

من عبد گنهکارم من مستحق نارم

من سخت گرفتارم العفو! اله من!

از آتش خشم تو باکم نبُوَد هرگز

وقتی که بُوَد یارب! عفو تو پناه من

با خاک درت شُویم زنگ گنه از صورت

تا مهر بگیرد نور از روی سیاه من

«میثم»! چه از این بهتر با دوستی حیدر

بگذشت شب و روز و، سال من و ماه من
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار مناجات با خدا (1)

دلت را خانۀ ما کن، مصفا کردنش با من


به ما درد دل انشا کن، مداوا کردنش با من

اگر گم کرده ای ای دل کلید استجابت را

بیا یک لحظه با ما باش، پیدا کردنش با من

بیفشان قطره ای اشکی که من هستم خریدارش

بیاور قطره ای اخلاص، دریا کردنش با من

اگر درها به رویت بسته شد دل بر مکن باز آی

در این خانه دق الباب کن، وا کردنش با من

به من گو حاجت خود را اجابت می کنم آن را

طلب کن آنچه می خواهی، مهیا کردنش با من

چو خوردی روزی امروز ما را شکر نعمت کن

غم فردا مخور، تامین فردا کردنش با من

به قرآن آیه رحمت فراوان است ای انسان

بخوان این آیه ها، تفسیر و معنا کردنش با من

بیا قبل از وقوع مرگ روشن کن حسابت را

بیاور نیک و بد را، جمع و منها کردنش با من

اگر عمری گنه کردی مشو نومید از رحمت

تو توبه نامه را بنویس، امضا کردنش با من
 
بالا