یکی از مردان خود ساخته و خداخواه، و راضی بقضای الهی مرحوم حاج میرزا جواد آقای ملکی تبریزی را نام میبرند که در عصر مرحوم آیت الله حائری از اساتید مهم اخلاق و تربیت اسلامی بود.
آنانکه افتخار شاگردی او را داشتند و از نزدیک حضرتش را میشناختند نسبت به او ارادت خاصی داشتند.
روزهای هیجدهم ذو الحجه یعنی روز غدیر برای تهنیت گفتن باو بمحضرش میشتافتند، و بشرف دستبوسی او نائل میشدند، عید غدیری بود جمعیت انبوهی برای تبریکگوئی بمحضرش رفته بودند، فرزند بزرگوارش که در سنین جوانی قرار داشت از مهمانان پذیرائی میکرد.
برای آوردن شربت باندورن خانه رفت، ولی باز نگشت، پس از چند لحظه صدای شیون از زنان درون خانه برخاست، حاجی باندرون شتافت زنان را امر بسکوت کرد، آنگاه سبب ناله آنان را پرسید، معلوم شد جوانش برای شستن ظرف کنار حوض رفته، بر اثر لیزی پاشوره، بدورن حوض افتاده، پیشانیش شکسته آنگاه زیر آهنی که برای حفظ بچههای کوچک روی حوض انداخته بودند مانده و مرده است، مادر و خواهر و زنان محرم از دیر کردن او نگران شده، چون بدنبالش رفتند او را مرده یافته از حوض بیرون آورده بودند، حاجی از زنان تقاضا میکند تا رفتن مهمانان سکوت را رعایت کنند، سپس خود به پذیرائی تازهواردین مشغول شده و با چهرهای باز بنوازش مهمانان میپردازد!!
ساعت نزدیک ظهر میشود، بعضی از دوستان را از رفتن منع میکند و آنان را به تناول غذای ظهر دعوت مینماید، با دوستان خصوصی نماز جماعت بجای آورده، غذا میخورد، سپس بآنان میگوید: علت اینکه از شما خواستم بمانید این است، که خداوند مهربان امروز که روز ولایت و نصب امیر المؤمنین بمنصب خلافت از رسول الله است بمن عیدی عنایت فرموده و عیدی من انتقال جوان من بجهان بعد است، مرا کمک کنید تا به کفن و دفن او مشغول گردیم، میگویند تا پایان برنامه زبانش مشغول تلاوت آیات حق بود، و از آنحضرت کلمهای که نشانگر نارضایتی او از آن قضا باشد شنیده نشد، آری این است معنای حکومت بر نفس، صبر بر مصیبت، تسلیم در برابر خواسته حق، رضای بقضای الهی.