[FONT="]ابوبصير از شاگردان برجسته امام باقر عليه السلام بود. او از بينايى محروم[/FONT][FONT="] [/FONT][FONT="] بود و از اين جهتشديدا رنج مىبرد. روزى به حضور امام باقر عليه السلام شتافته و[/FONT][FONT="] [/FONT][FONT="]از آن حضرت پرسيد: آيا شما وارث پيامبر هستيد؟[/FONT][FONT="] [/FONT][FONT="]امام: بلى[/FONT][FONT="]. [/FONT][FONT="]- [/FONT][FONT="]آيا رسول خدا صلى الله عليه و آله وارث تمام پيامبران و وارث علوم و[/FONT][FONT="] [/FONT][FONT="] دانشهاى آنان بود؟[/FONT][FONT="] [/FONT][FONT="]امام: بلى[/FONT][FONT="]. [/FONT][FONT="]- [/FONT][FONT="]شما مىتوانيد مرده را زنده كنيد و كور مادرزاد را معالجه نماييد و از[/FONT][FONT="] [/FONT][FONT="] آنچه كه مردم در خانههايشان مىخورند، خبر دهيد؟[/FONT][FONT="] [/FONT][FONT="]امام: بلى. ما همه اينها را به اذن خداوند انجام مىدهيم[/FONT][FONT="]. [/FONT][FONT="]او مىگويد: در اين هنگام امام باقر عليه السلام فرمود: اى ابابصير! نزديك[/FONT][FONT="] [/FONT][FONT="] بيا. من نزديك حضرت رفتم. آن حضرت با دست مبارك خود روى چشمان مرا مسح نمود. در اين[/FONT][FONT="] [/FONT][FONT="]حال من خورشيد و آسمان و زمين و خانهها و هرچه در شهر بود همه را ديدم[/FONT][FONT="]. [/FONT][FONT="]آن گاه به من فرمود: آيا مىخواهى كه اين چنين باشى و در روز قيامتحساب تو[/FONT][FONT="] [/FONT][FONT="] مانند بقيه مردم باشد و خداوند هرچه را اراده فرمود، همان شود يا مىخواهى به حال[/FONT][FONT="] [/FONT][FONT="]اول برگردى و بدون حساب به بهشتبروى؟! ابوبصير گفت: مىخواهم به حال اول برگردم[/FONT][FONT="]. [/FONT][FONT="]پيشواى پنجم بار ديگر دستبر چشمان ابوبصير كشيد و چشمان او به حال اول[/FONT][FONT="] [/FONT][FONT="] برگشت[/FONT][FONT="]. [/FONT]