بهترین کار کدام است؟

بابک

مدیر تالار قرآن
"بازنشسته"
بهترین کار کدام است؟ در کارها بهترینش را انتخاب کنید. «الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا» (ملک/2)

خداوند مرگ و حیات را آفرید، تا ببیند چه کسی بهتر کار می کند؟ هر کسی ممکن است بگوید کار من بهترین است.




1- پذیرش کارهای سخت و سنگین



یکی از کارها این است که انسان کار سخت را قبول کند. همین که الان مشکل جامعه ما هست. از کار سخت فرار می کنیم. بچه مدرسه ای می گوید که اردیبهشت مردم اردیجهنم ماست. می گوییم چرا جهنم است؟ می گوید: امتحان دارم. یعنی نمی خواهد درس بخواند. برف و باران که می آید، رادیو می گوید: مدارس تعطیل است. فوری بچه ها می گویند: جان! معلمش می گوید: آخ جان! ببینید این «ضَعُفَ الطَّالب و المطلوب» پدر بچه اش را صدا زد و گفت: بلند شو نمازت قضا شد. خورشید در آمد. گفت: بگذار بخوابم، بلکه خورشید دلش بخواهد سحر در بیاید. چرا مزاحم خواب ما هستی. از کار سخت... ولی حدیث داریم پیغمبر ما، هر وقت بین چند تا کار بود، سخت تر را انجام می داد. قرآن می گوید: آن ها که خودشان را از رختخواب بکنند و نماز شب بخوانند، آن نماز شب ها، نماز شب های آبدار است. وگرنه گاهی وقت ها نشسته ایم و می بینیم هفت دقیقه به صبح است، می گوییم: نمی صرفد بخوابیم. این هفت دقیقه را چه کنیم؟ نماز شب می خوانیم. چاله و چوله ها را پر می کنیم تا صبح بشود. مثل قرآنی که ما می خوانیم. یک وقتی قرآن می خوانیم ببینیم خدا چه گفته است. یک وقت می گوییم: جمعیت نیامده است؟ می گوید: نه! می گوییم به قاری بگویید قرآن بخواند. تا جمع بشوند. یعنی این قرآن تا جمع بشوند آن قرآنی نیست که بخوانیم و ببینیم خدا چه می گوید؟ بخوانیم تا مردم جمع بشوند.​
 

بابک

مدیر تالار قرآن
"بازنشسته"

2- راحت طلبی، آفت جامعه دینی

از کار سخت فرار نکنیم. این بلای عمومی در جامعه ما شده است. وقتی می گوییم: داماد چه کاره است؟ بدبخت!!! کارگر است. به کارگر بدبخت می گوییم. باید بگوییم خوشبخت است که کارگر است. مفت خورها بدبخت هستند. به کارگر کلمه بدبخت می دهیم. این یک چیز اخلاقی است. به اردیبهشت، اردیجهنم می گوییم. تا درس نمی خوانیم می گوییم: جان! تا ساعت اداره کم می شود، تعطیلات پشت سر هم می شود، از کار در می رویم. گروهی داشتند می رفتند، بند کفش امام صادقعلیه السلام پاره شد، یاران گفتند: آقا کفش ما را پا کن. گفت: چرا؟ بند کفش من پاره شده است، پابرهنگی اش را هم خودم می روم، چرا شما پابرهنه شوید؟ آدم نباید لوس باشد.
جمعی بودند در یک اردوگاهی بنا شد غذا بپزند، یک نفر گفت: گوسفند را می کشم. آن یکی گفت من پوست می کنم. آن گفت من می پزم، آن گفت من ظرف می شویم، آن گفت من نان تهیه می کنم، پیغمبر گفت پس من هم هیزم جمع می کنم. گفتند: یا رسول الله! شما حیف است هیزم جمع کنید. گفت: اگر هیزم جمع نکنم، از این آب گوشت نمی خورم. اگر می خواهید من بخورم باید من هم کار بکنم. چرا از زیر کار در می روید؟
کاروان حجی بود، خدمت امام آمدند و گفتند درکاروان ما یک آدم بود که بسیار خوب بود، بسیار خوب بود، بسیار خوب بود، گفت: مگر چه می کرد؟ گفتند: در هر جا که می نشستیم که استراحت کنیم، این می رفت و عبادت می کرد. حضرت فرمود: پس کارهایش را که می کرد؟ گفت: ما! نوکرش بودیم. فرمود: نوکری شما از نماز او ارزشش بیش تر است. او از زیر کار در می رفت و سر نماز می رفت. گاهی چه حدیث هایی پیدا می شود. چه توبیخ هایی شده است، از کسی که سفره پهن می شود و می آید و می خورد و در وقت کار جیم می شود. زن در خانه قاشق جابجا کند، حدیث داریم که اجر دارد. ظرف را می شوید، اجر دارد. تمام کارهای زن در خانه اجر دارد. ولی الان بعضی از زن ها به شوهرشان می گویند: مگر من کلفت تو هستم؟ هم تو کلفت هستی و هم مرد نوکر است. و هر دو این کلفتی و نوکری را به همدیگر تبریک بگویید.
به امام باقرعلیه السلام گفتند: مادر آشپز! فرمود: الحمدلله که مادرم آشپز است و هنر بلد است. آشپزی عیب است؟ تو فکر کردی... یک نامه ای معاویه به حضرت علیعلیه السلام نوشت، یک چیزی نوشت، حضرت علیعلیه السلام فرمود: تو خواستی من را کوچک کنی، اتفاقاً من بزرگ شدم. من همین را می خواهم. آن چیزی را که تو فکر می کنی بد است، خوب است.
از زیر کار در نرویم. چرا از سربازی فرار می کنیم؟ چرا سربازیمان را می خریم؟ چرا سربازها وقتی خدمتشان تمام می شود، شیرینی می دهند؟ شما هشتاد سال میانگین، انشاء الله بیش تر، شما هفتاد و پنج سال، هفتاد، هشتاد سال عمر طبیعی می خواهی در این مملکت زندگی کنی، هفتاد سال در امنیت می خواهی بخوابی. در این هفتاد سال یک سال هم تو لب مرز بایست. چرا می خواهی در بروی؟ دیگران لب مرز بایستند، من هفتاد سال بخوابم. من هم پست نمی دهم. مردم پست بدهند من بخوابم. این لوسی است. لوس نباشیم.
یکی از اولیای خدا مریض شد، دعا کرد. خدا فرمود: ببین! تا بنشینی من دعایت را مستجاب نمی کنم، بلند شو و دکتر برو. باید بجنبیم. بنشینیم و دعا کنیم، حدیث داریم اگر کسی عوض کار بنشیند و دعا کند، دعایش مستجاب نمی شود. چرا لوس هستید؟ یکی از کارهای خوب این است که انسان از زیر کار در نرود. و اگر بین دو تا کار هست، کار سخت تر را انجام بدهد.

منبع: درس هایی از قران حجت الاسلام قرائتی​
 

بابک

مدیر تالار قرآن
"بازنشسته"

3- نقش کارهای نیک در ساختن شخصیت انسان

یکی از کارها این است که... بحثم چیست؟ بحث من این است که چه کاری ارزش بیش تری دارد؟ این مورد دوازدهم بود که گفتم. مسأله سیزدهم این است که شخصیت ساز باشد. یعنی کار خود انسان را تربیت کند. ببین لباسشویی در خانه یک کاری است. وقتی شما لباس می شویی، این کاری که می کنی، شخصیت خودت هم... برای سلامتی شما هم خوب است. چون آدمی که لباس می شوید، غذایش هم هضم می شود. عرق بدنش هم در می آید. ایام فراغتش هم پر می شود. شوهرش هم... اگر برای شوهرش باشد، علاقه اش به او زیاد می شود. این اسمش این است که من لباس می شویم، اما خودم هم تثبیت می شوم. قرآن یک آیه دارد می گوید: «وَتَثْبِيتًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ» (بقره/265) یعنی اگر پول خرج کنی، خودت را هم تثبیت کرده ای. ببینید یک نهالی را که می کارند، اگر آب و خاک بریزند و یک کمی هم فشار دهند، این درخت تثبیت می شود، الان این شن های روان را وقتی می خواهند تثبیت کنند، جنگل های مصنوعی درست می کنند، می گویند: این ریشه این جنگل ها این شن را محکم می کند. تثبیت! آدمی که پول خرج نمی کند، آدمی آبکی است. از پولت کم بشود، اما خودت تثبیت بشوی. گاهی انسان عمرش می رود، پولش می رود، اما تثبیت می شود. سر بیل چون در خاک فرو می رود و درمی آید، ساییده می شود. ولی در عوض سفید و براق می شود. سر بیل سفید و براق است. چون شخصیتش تثبیت شد. بالای بیل گرچه آهنش کلفت تر است، ولی تثبیت نشده است.
به امام حسن مجتبی(ع) گفتند: شما این همه اسب و شتر در راه مکه راه می اندازی، آن وقت پیاده می روی؟ گفت: اسب و شتر راه می اندازم، برای اینکه نگویند: ایشان کنس است. بیا این شتر و اسب، هر کس می خواهد سوار شود. خودم پیاده می روم، می خواهم بندگی خودم را نسبت به خدا تثبیت کنم. شما یک کیسه برنج دم خانه مادرت بفرست، این «وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا» است. اما اگر یک قاشق برنج را دهان مادرت بگذاری، این «وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا» را در قلبت فرو می کنی. می شود آدم برنج هم نزد مادرش بفرستد، اما آن قاشق بستنی که دهان مادرت می گذاری، تثبیت شخصیت است.


منبع: درس هایی از قران حجت الاسلام قرائتی​
 

بابک

مدیر تالار قرآن
"بازنشسته"

4- نقش وقف در ابدی شدن کارهای انسان


بیایید هر کدامتان وضعتان خوب است، خودتان را تثبیت کنید، یک چیزی وقف کنید. زمین داری، یک قطعه زمین وقف کن. کتاب وقف کن. نمی دانم یک چیزی وقف کنید. اگر یک چیزی وقف کنید، خود ما هم رفتیم، امروز صبح ابنجا بعد از نماز عید، گفتند: شیر چیز دادند. چه دادند؟ شیر و عسل دادند. این شیر و عسلی را که این جمعیت با این عظمت خوردند، این شیر و عسل از کجا بود؟ موقوفات امام رضا(ع)! چه کسی وقف کرده است؟ معلوم نیست چند قرن پیش، چند قرن پیش یک کسی یک مزرعه وقف کرده است. در آن مزرعه گاوها شیر می دهند، شیرش عسل می شود، بعد از چند قرن شما بعد از نماز عید می خورید. این تثبیت می شود. خودش نیست ولی سخاوتش را در قلب شما تثبیت کرد. هر کدام دخترهایتان شوهر کردند، پسرهایتان داماد شدند، مشکلی ندارند، بیایید با وقف خودتان را تثبیت کنید. یک دانشجو است، رشد می خواهد بکند، ولی پول ندارد. بگو آقا خرجت را من می دهم برو و دانشمند شو. یک طلبه می خواهد رشد کند، پول ندارد، آقا خرجت با من! برو و ترقی کن. ده سال، پنج سال خرجی ات را من می دهم، به شرط اینکه... منتها از استادش بپرسید، که این طلبه و دانشجو، از آن هایی باشد که بیارزد. چون گاهی آدم پول هم خرج می کند، پولش سوخت می رود و او هم به جایی نمی رسد. اول مشورت کنیم. دانشجویی که می تواند فردا بوعلی سینا باشد، دانشمندان هسته ای ما باشند. طلبه ای که می تواند فردا مطهری بشود. بگو خوب من پسر ندارم. بچه هایم همه دختر هستند. خرج یک پسر را می دهم، که فردا یک مطهری باشد، من می میرم او باشد. خودتان را تثبیت کنید.​
 

بابک

مدیر تالار قرآن
"بازنشسته"

گوسفندی بود، کشتند، گوشتش را تقسیم کردند، حضرت پرسید وضع گوسفند. گفتند: همه اش رفت. یک مقدار کمی از آن حالا فرض کنید، نیم کیلو برای ما مانده است. حضرت فرمود: چرا می گویید همه اش رفت؟ بگویید: همه اش مانده است. آن که خودمان می خوریم از بین می رود، چیزی را که برای خدا دادیم، در دفتر خدا ثبت می شود. تمام کارهای ما چطور ثبت می شود!!! قرآن می گوید: روز قیامت یک لوحی روبروی انسان باز می شود، می گویند: «اقْرَ‌أْ كِتَابَكَ كَفَىٰ بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيبًا» (اسراء/14) «اقْرَ‌أْ كِتَابَكَ» خودت نامه خودت را بخوان. قاضی می گوید: این پرونده ات، خودت به خودت حکم بده. با تو چه کار کنیم؟ «اقْرَ‌أْ كِتَابَكَ كَفَىٰ بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيبًا» خودت داوری خودت را کن. امروز فطریه... یک عده گفتند: سه کیلو گندم، یک عده گفتند: سه کیلو برنج یا خرما! خوب هر کس به وظیفه اش عمل کرد. اما اگر خدای ناکرده در جمعیت یک نفر بگوید: گندم بدهم ارزانتر است، سالی یک مرتبه به فقرا می خواهی کمک کنی، یک مقداری از آن طرف احتیاط کن. اگر شک داری، آن گران تر را بده. مسأله فقهی نمی گویم. مسأله تثبیتاً را می گویم. می گویم اگر می خواهی خودت را تثبیت کنی. انسان وقتی نامه را می خواند می گوید: عجب! همه چیزهای من ثبت شده است. «مَالِ هَـٰذَا الْكِتَابِ لَا يُغَادِرُ‌ صَغِيرَ‌ةً وَلَا كَبِيرَ‌ةً إِلَّا أَحْصَاهَا» (کهف/49) این چه کتابی است؟ «لَا يُغَادِرُ‌ صَغِيرَ‌ةً» کار صغیر ، کوچک «وَلَا كَبِيرَ‌ةً» ریز و درشت، کوچک و بزرگ، در این ثبت شده است. کاری بکنیم که ماندگار و تثبیت بشویم. شخصیت ساز باشد.


منبع: درس هایی از قران حجت الاسلام قرائتی​
 
بالا