●●● ابیات ناب شروع شده با حرف م ●●●

[زهرا]

من از حُسن روز افزون که یوسف داشت دانستم
که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را

حافظ

 

[زهرا]

من بد کنم و تو بد مکافات دهی پس فرق میان من و تو چیست بگو

خیام نیشابوری

من تهی دست به بازار محبت نروم سر و جان است که سرمایه ی سودای من است

ابوالحسن ورزی

 

[زهرا]

من بی مایه که باشم که خریدار تو باشم
حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم

سعدی

 

[زهرا]

من درد تو را ز دست آسان ندهم
دل بر نکنم ز دوست تا جان ندهم

مولوی

 

[زهرا]

من شمع جانگدازم، تو صبح جانفزایی سوزم گرت نبینم، میرم چو رخ نمایی

مدامی

منم و دلی که دانم به دو دست دارم او را اگرش نگاه داری به تو می سپارم او را

میر صبری اصفهانی

من هر چه دیده ام ز دل و دیده دیده ام گاهی ز دل بود گله گاهی ز دیده ام

سلمان ساوجی
​

 

[زهرا]

می بخشی یا الهی، جرم مرا که گاهی گر غیر حضرت تو، یاری گزیده بودم

عارف طوطی همدانی

مرا مهر سیه چشمان زسر بیرون نخواهد شد قضای آسمانیست و دگرگون نخواهد شد

مگر امروز به بالین من آیی که دگر عمر کوتاه مرا وعده ی فردا تنگست

بهادر یگانه

مگر جانی که هر گه آمدی ناگه برون رفتی؟ مگر عمری که هر گه می روی دیگر نمی آیی؟

هلالی جغتایی






​

 

[زهرا]

مگذار مرا دراین هیاهو، آقا

تنها و غریب و سربه زانو آقا

ای کاش ضمانت دلم را بکنی

تکرار قشنگ بچه آهو آقا
​

 

[زهرا]

مائیم و گل امید در چشمانت



صبحی همه صبح عید در چشمانت

یک پلک توجه تو کافیست که دل

صد بار شود شهید در چشمانت

شاعر: مصطفی محدثی

 

[زهرا]

ماه در حوض بزرگ کاشی است
آب، آیینه مهتاب شده
ماه، مهمان قشنگ حوض است
حوض بیچاره دلش آب شده

چشم من منتظر خورشید است
پیک خورشید، سپیده پیداست
از حرم بانگ اذان می آید
آه، این منتظر خیلی زیباست!

کفتری از سر گنبد برخاست
بق بقو کرد و به پرواز آمد
همرهش مرغ نگاه من هم
رفت و یک بار دگر باز آمد

مرغ بی تاب نگاهم اکنون
بر سر گنبد پاک آقاست
چشمهایم به دلم می گوید:
راستی گنبد آقا زیباست

از حرم، از در و دیوار،اینجا
بوی جانبخش دعا می آید
مثل بوی خوش گلها در باغ
همه جا بوی رضا می آید

شاعر: علی اصغر نصرتی

 

[بـــسیــجیــــ خط رهـــبریــ]

سروده خودم
مهدی بیا ای جان فاطمه
کن بر این جهان عدل خدا
مراد دل این مردم گنه کار باش
مرهم دل مادرت زهرا باش
مرهم گذار بر زخم پهلو
مرهم گذار بر رخم دل خونی حیدر
محبت بیکرانت را نسیب بندگان خدا کن
با ظهورت کمک به مردمان بی گنه کن
مهدی از مرهم ای زخم خوب کن این روز های ما
قدم گذار بر دل شکسته شده ما
مهد دل خوشی مردم شو
یاری رسان مردمان شو
می سرونم برای دلت مهدی
تا کی می خواهی غائب باشی
میخواهم تو آیی عصای ما
برای کفار دشمن آنها
می گیری شمیشیر دوسر بردست
میچرخانی آن را بر هوا
میگویی بیایید به کمکم
عین حسین در عاشورا
میشنوی ندای 313 یارت را
در حال آمدن برای کمکتا
من با نجوای یا مهدی
میخوانمت ای عادل
((محمدحسین کتابی)) به نام میم
سروده خودمه