من راه رفتن را از يک سنگ آموختم

  • نویسنده موضوع Z!MA
  • تاریخ شروع

Z!MA

کاربر تازه وارد
"منجی دوازدهمی"
راه رفتن بیاموز ، زیرا راههایی که می روی جزیی از تو می شود و سرزمین هایی که می پیمایی بر مساحت تو اضافه می کند .


دویدن بیاموز ، چون هر چیز را که بخواهی دور است و هر قدر که زودباشی ، دیر

و پرواز را یاد بگیر نه برای اینکه از زمین جدا باشی ، برای آن که به اندازه فاصله زمین تا آسمان گسترده شوی


من راه رفتن را از يک سنگ آموختم دويدن را از يک کرم خاکي و پرواز را از يک درخت


بادها از رفتن به من چيزي نگفتن زيرا آنقدر در حرکت بودن که که رفتن را نمي شناختند


پلنگان دويدن را يادم ندادند زيرا آنقدر دويده بودند که دويدن را به ياد نداشتند


پرندگان نيز پرواز را به من نياموختند زيرا چنان در پرواز خود غرق بودندکه آن را به فراموشي سپرده بودند


اما سنگي که درد سکون را چشيده بود رفتن را ميشناخت و کرمي که در اشتياق دويدن سوخته بود دويدن را مي فهميد


و درختي که پاهايش در گل بود از پرواز بسيار مي دانست


آنها از حسرت به درد رسيده بودند و از درد به اشتياق و از اشتياق به معرفت


راه رفتن بياموز زيرا هر روز بايد از خودت تا خدا گام بر داري


دويدن بياموز زيرا چه بهتر که از خودت تا خدا را بدوي


و پرواز را ياد بگير زيرا بايد روزي از از خودت تا خدا پر بزني
 

Z!MA

کاربر تازه وارد
"منجی دوازدهمی"
سلام
سپاسگزارم نه بزرگوار از خودم نيستن
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: gole yakh
بالا