سفیر روم در مجلس یزید

Mehrdad M

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
img.tebyan.net_big_1387_11_197179121159427916399591658172185235135146.jpg
سفیر روم كه شاهد صحنه‏هاى دلخراش در مجلس یزید بود؛ رو به یزید كرد و گفت: این سر كیست كه در مقابل توست؟

یزید با تعجب پرسید: براى چه این سؤال را مى‏كنى؟

گفت: چون وقتی به روم بازگردم، از من درباره آنچه كه دیده‏ام سؤال می‌كنند، و باید علت این شادى و سرور را بدانم كه با قیصر روم در میان بگذارم تا او نیز خشنود گردد!

یزید گفت: این سر حسین پسر فاطمه دختر محمد است.

سفیر پرسید: این محمد، همان پیغمبر شماست؟!

یزید گفت: آرى.

سفیر دگر باره پرسید: پدر او كیست؟

یزید گفت: على بن ابى طالب، پسر عموى رسول خدا است.

سفیر گفت: نابود شوید با چنین آئینى كه دارید!! دین من بهتر از دین توست! زیرا پدر من از نبیرگان داود است و میان من و داود، پدران بسیار قرار گرفته‏اند و پیروان آئین مرا احترام كنند و جاى سم آن الاغی كه عیسى یك بار بر آن سوار شده بود در كلیسائى حفظ و مردم به زیارت آن مى‏روند، و شما فرزند پیغمبر خویش را مى‏كشید! با این كه جز دخترى در میان واسطه و فاصله نیست!! این دین شما چگونه دینى است ؟!(1)

در نقل دیگرى آمده است كه: یزید چون این سخنان را شنید گفت: باید این نصرانى را كشت كه ما را در مملكت خود رسوا نكند!

سفیر چون چنان دید گفت: اكنون كه مرا خواهى كشت پس این سخن را نیز گوش كن! شب گذشته رسول خدا را در خواب دیدم و او مرا به بهشت مژده داد، و من از این خواب بسى در حیرت بودم، اكنون تعبیر آن خواب بر من آشكار شد كه آن بشارت درست بوده است.



سپس شهادتین را گفت و سر مبارك امام حسین(علیه السلام) را به سینه گرفت و مى‏بوسید و مى‏گریست تا او را كشتند.(2)

در روایتى آمده است كه:
اهل مجلس به هنگام قتل فرستاده پادشاه روم، از سر مقدس شنیدند كه با صدایى رسا و بیانى شیوا فرمود: «لا حول و لا قوة الا بالله»!(3)



پی‌نوشت‌ها:

1- بحارالانوار، ج45، ص141.

2- لهوف سید بن طاووس، ص 79.

3- مقتل الحسین مقرم، ص 355.

منبع : سومین خورشید
 
بالا