یکی از مؤثرترین علاجهای قلبیِ انسان در وصیت پیامبر به امیرالمؤمنین(ع)
فی الکافی و التهذیب عن الصادق (ع) کان فی وصیه النبی (ص) لعلیّ (ع): و السادسه: الاخذ بسنتی فی صلاتی و صومی و صدقتی. أما الصلاه فالخمسون رکعه و أما الصیام فثلاثه ایام فی الشهر، اول و وسط و آخر. الخمیس فی اوله و الاربعاء فی وسطه و الخمیس فی آخره و أما الصدقه فجهدک حتی تقول قد أسرفت و لمتسرف.[1]
ترجمه:
در کتاب کافی و تهذیب از امام صادق (ع) نقل شده است که پیامبر در وصیت خود به امیرالمؤمنین (ع) فرمودند: «ششم، گرفتن طریقه من است در نماز و روزه و صدقه ام: اما نماز پنجاه رکعت، اما روزه پس سه روز در ماه: پنجشنبه در اول، و چهارشنبه در وسط، و پنجشنبه در آخر آن، و اما صدقه به قدر طاقت خود تا آنکه گویى اسراف کردم و حال آنکه اسراف نکردی.»
شرح:
ششمین وصیت از وصایای نبیّ مکرم (ص) به امیرالمؤمنین (ع) این است که: طبق سنت من در این سه چیز عمل کنید! احدی و خمسون، نمازهای نوافل و فرائض پنجاه و یک رکعت است در شبانه روز، به حضرت امیرالمؤمنین (ع) توصیه میکنند که حتما نوافل بخوانی! نوافل، حفاظهای فرائضند، آنچه برای انسان در فریضه لازم است که همان حضور قلب و توجه به خدای متعال و تقرّب الی الله است، اگر کمبودی در آنها پیدا شد، نوافل آنرا جبران میکنند. روزه هم در ماه سه روزِ پنجشنبه اول، پنجشنبه آخر و چهارشنبه وسط است.
صدقه را هم به هر اندازه میتوانی، تا آنجایی که انسان به حسب میل و رغبتی که به اموال خود دارد، میگوید: زیادی دادم! در حالی که نه، زیادی نداده است. نمیفرماید: باید اسراف کنید! چون در صدقه، حتما زیادهروی، ممدوح و مطلوب نیست؛ «لا تجعل یدک مغلوله الی عنقک و لاتبسطها کل البسط.» اینطور نیست که انسان هر چه دارد، در راه خدا باید بدهد، خودش را، خانوادهاش را، دچار احتیاج بکند. این، مراد نیست، بلکه مراد این است که بالاخره به قدر وُسِعت، به قدر جُهِدت صدقه را بده، هرچه میتوانی! یکی از مؤثرترین علاجهای شحّ قلبیِ انسان، دادنِ صدقه است. انسان به مال علاقه دارد، وقتی توانست بر این علاقه خود فائق بیاید، بخشی از این پول را در راه خدا بدهد، این مبارزۀ عملی است با این حالت شحّی که فرمود: «و من یوق شحّ نفسه فاولئک هم المفلحون.» ترکیبی از حالت حرص و بخل، شحّ است، همۀ ما کم و بیش ابتلا داریم! همینطور انسان دلش میخواهد بدست بیاورد، بدست بیاورد، بگیرد. این بیماری خطرناک را صدقهدادن، انفاق در راه خدا علاج میکند.[2]
کان فی وصیة النبی (صلیالله علیه و آله وسلم) لعلی (علیهالسلام)َ: و عَلَيْكَ بِصَلوَةِ اللَّيْلِ وَ عَلَيْكَ بِصَلوَةِ اللَّيْلِ وَ عَلَيْكَ بِصَلوَةِ اللَّيْلِ و عَلَيْكَ بِصَلوَةِ الزَّوَالِ، و عَلَيْكَ بِصَلوَةِ الزَّوَالِ و عَلَيْكَ بِصَلوَةِ الزَّوَالِ[1]
ترجمه حدیث:
در وصیت پیامبر اکرم (صلیالله علیه و آله و سلم) بر امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) آمده است: بر تو باد كه به نماز شب قيام نمایی و بر تو باد كه به نماز شب قيام نمایی و بر تو باد كه به نماز شب قيام نمایی، و سه مرتبه ديگر گفتند كه بر تو باد كه به نماز زوال مبادرت نمایی و بر تو باد كه به نماز زوال مبادرت نمایی و بر تو باد كه به نماز زوال مبادرت نمایی.
شرح:
فقراتی از وصیت نبی مکرم به امیرالمؤمنینّ (علیهالسلام) را قبلا خواندیم، در ادامه حضرت سه مرتبه این جمله را تکرار میفرمایند: نافلۀ شب را بجا بیاور! معلوم میشود خصوصیاتی در بلندشدن در نیمه شب، سحرخیزی و عبادن کردن وجود دارد که در هیچیک از نمازهای بیست و چهار ساعت دیگر، این خصوصیات وجود ندارد؛ لذاست که بر آن تأکید شد است.
نقل قولی را از مرحوم آقای حاج میرزا علی آقای قاضی (رضوانالله علیه) نقل کردند: اوائلی که مرحوم آقای طباطبایی به نجف رفته و با ایشان آشنا شده بودند، ایشان میگفتند: در بین راه، به آقای قاضی برخورد کرد، ایشان به آقای طباطبایی اینطور توصیه میکنند: پسرم! اگر دنیا میخواهی، نماز شب بخوان! اگر آخرت میخواهی، نماز شب بخوان! یعنی اولین توصیه مرحوم میرزا علی آقای قاضی به این شاگردِ برگزیده برجسته همین نماز شب بود، دوستان بخصوص افرادی که بنیه جوانی دارند، این سفارش بسیار مهم را رعایت کنند، نگذارند نماز شب ترک بشود.
یعنی رفتار با نماز شب باید مثل نماز فریضه باشد، مادامی که قادرید و میتوانید و محذور ندارید، اضطراری ندارید، حتما مقید باشید که نماز شب را بجا بیاورید. این را بایستی همه رعایت کنند. سپس فرمودند: علیکبِصَلوَةِ الزوال، این را هم سه مرتبه فرمودند؛ به نظر میرسد، به قرینه صَلوَةِ اللیل که قبل فرمودند، نافله ظهر است نه نماز ظهر.
نماز ظهر، فریضه است، این تأکید مربوط به نافله ظهر است. اینجاهم مرحوم آقای قاضی (رضوانالله علیه) در یکی از مکتوباتی که به بعضی از تلامذه خودشان دارند، بر نافله ظهر خیلی تکیه میکنند، میفرمایند: اینصَلوَةِ الأوابین است. تعبیر مرحوم آقای قاضی است که نافله ظهر، صَلوَةِ الأوابین است. این هم جزو نوافل بسیار مهم است.[2]
کان فی وصیة النبی (صلیالله علیه و آله وسلم) لعلی (علیهالسلام)َ: و عَلَيْكَ بِصَلوَةِ اللَّيْلِ وَ عَلَيْكَ بِصَلوَةِ اللَّيْلِ وَ عَلَيْكَ بِصَلوَةِ اللَّيْلِ و عَلَيْكَ بِصَلوَةِ الزَّوَالِ، و عَلَيْكَ بِصَلوَةِ الزَّوَالِ و عَلَيْكَ بِصَلوَةِ الزَّوَالِ[1]
ترجمه حدیث:
در وصیت پیامبر اکرم (صلیالله علیه و آله و سلم) بر امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) آمده است: بر تو باد كه به نماز شب قيام نمایی و بر تو باد كه به نماز شب قيام نمایی و بر تو باد كه به نماز شب قيام نمایی، و سه مرتبه ديگر گفتند كه بر تو باد كه به نماز زوال مبادرت نمایی و بر تو باد كه به نماز زوال مبادرت نمایی و بر تو باد كه به نماز زوال مبادرت نمایی.
شرح:
فقراتی از وصیت نبی مکرم به امیرالمؤمنینّ (علیهالسلام) را قبلا خواندیم، در ادامه حضرت سه مرتبه این جمله را تکرار میفرمایند: نافلۀ شب را بجا بیاور! معلوم میشود خصوصیاتی در بلندشدن در نیمه شب، سحرخیزی و عبادن کردن وجود دارد که در هیچیک از نمازهای بیست و چهار ساعت دیگر، این خصوصیات وجود ندارد؛ لذاست که بر آن تأکید شد است.
نقل قولی را از مرحوم آقای حاج میرزا علی آقای قاضی (رضوانالله علیه) نقل کردند: اوائلی که مرحوم آقای طباطبایی به نجف رفته و با ایشان آشنا شده بودند، ایشان میگفتند: در بین راه، به آقای قاضی برخورد کرد، ایشان به آقای طباطبایی اینطور توصیه میکنند: پسرم! اگر دنیا میخواهی، نماز شب بخوان! اگر آخرت میخواهی، نماز شب بخوان! یعنی اولین توصیه مرحوم میرزا علی آقای قاضی به این شاگردِ برگزیده برجسته همین نماز شب بود، دوستان بخصوص افرادی که بنیه جوانی دارند، این سفارش بسیار مهم را رعایت کنند، نگذارند نماز شب ترک بشود.
یعنی رفتار با نماز شب باید مثل نماز فریضه باشد، مادامی که قادرید و میتوانید و محذور ندارید، اضطراری ندارید، حتما مقید باشید که نماز شب را بجا بیاورید. این را بایستی همه رعایت کنند. سپس فرمودند: علیکبِصَلوَةِ الزوال، این را هم سه مرتبه فرمودند؛ به نظر میرسد، به قرینه صَلوَةِ اللیل که قبل فرمودند، نافله ظهر است نه نماز ظهر.
نماز ظهر، فریضه است، این تأکید مربوط به نافله ظهر است. اینجاهم مرحوم آقای قاضی (رضوانالله علیه) در یکی از مکتوباتی که به بعضی از تلامذه خودشان دارند، بر نافله ظهر خیلی تکیه میکنند، میفرمایند: اینصَلوَةِ الأوابین است. تعبیر مرحوم آقای قاضی است که نافله ظهر، صَلوَةِ الأوابین است. این هم جزو نوافل بسیار مهم است.[2]
امام صادق (علیهالسلام)، اى حمران به كسانى كه پائیینتر از تو هستند و توانائى آنها از شما كمتر میباشد توجه كنید و به بالاتر از خود هرگز توجه نداشته باشید، اگر چنان كنى به آنچه در دست دارى قناعت خواهى كرد. در این صورت شایستگى زیادت از سوی خداوند، پیدا خواهى كرد.
مسعدة گويد: شنيدم كه امام صادق عليه السّلام روزى بأصحاب خود ميفرمود: كسى كه از راه دوستى بشما روى آورد با نقل عيبهاى او رنجيده خاطرش مكنيد و كار بدى (اگر از او سراغ داريد) كه ذكرش او را سر افكنده ميكند بيادش نياوريد كه اين كار (زشت و اين عمل ناهنجار) از رفتار رسول خدا (ص) نيست و نه از رفتار اولياء خدا است.
شرح:
یک کسی است که با اظهاردوستی به سمت شما می آید واظهار علاقهای به شما می کند،دست رد به سینۀ اونزنید باذکرعیوبی که در اومشاهده میکنید، خیلی دستورمهم،بزرگ وعمومیای است؛
یک کسی میآیداظهارعلاقۀ به ما میکند،ما فوراً سراغ آن اشکالاتی که در اووجود دارد،برویم و روی آنها تکیه کنیم وطعن برآنهابزنیم!
محبت کسی راکه به شما اظهارمحبت میکند،قبول کنید،ولو یک عیبی هم دراوسراغ دارید،
لزومی ندارد که طعن درآن عیب بکنید واینرا موجب این قراربدهید که دستِ ردّ به سینۀ اوبزنید.
بعد البته انسان برای نهی ازمنکر یا برای اهدای عیوبِ دوستش ومرآت بودن برای مؤمن،فرصتهایی دارد،
میتواند ازاین فرصتها استفاده کند واین کار را انجام بدهد.
اما اینطور نباشد که به مجرّداینکه یک ایرادی، یک عیبی رادراو سراغ دارید،محبتِ اوراو خود او را طردکنید وقبول نکنید؛ این یکی ازآن شاه بیتهای برخوردهای خوب درروابط اجتماعی است.
بعد فرمود: این،جزواخلاق ورفتارپیغمیرواولیائش نیست،یعنی آنها کسانی راکه سراغشان میآمدند،هرچندعیوبی،اشکالاتی داشتند، دستِ ردّ به سینۀ آنها نمیزدند، جذبشان میکردند،
نگهشان میداشتند، البته دراصلاحِ آنها هم میکوشیدند،امربه معروف،نهی ازمنکرهم میکردند.
این،یک قاعدۀ کلی است که به اندک بهانهای افرادی را طرد کردن ورد کردن وآنها را ازمرز دوستی خودخارج کردن، مخالف با آن چیزی است که دراین حدیث به مادستور داده شده است.[2]
کان فی وصیة النبی (صلیالله علیه و آله) لعلی (علیه السلام): و علیک بتلاوة القرآن على کلّ حال[1]
ترجمه:
در وصیت پیامبر اکرم (صلیالله علیه و آله) به امیرالمؤمنین (علیه السلام): علی بر تو باد قرائت قرآن در هرحال
شرح:
حضرت به تلاوت قرآن توصیه میفرمایند. با قرآن باید مأنوس شد. اگر در جامعۀ اسلامی، در کشور ما، یک جمع قابل توجّهی از مردم با قرآن انس پیدا بکنند به طوری که مفاهیمِ قرآنی در ذهن اینها زنده باشد، به نظر بنده حرکت اسلامی جامعه تضمین شده است.
نمیگوییم همۀ مردم، اگرچه این مطلوبتر است، لکن یک جمع قابل توجّهی، چند میلیون از جمعیت کشور طوری باشند که با قرآن مأنوس باشند، این هم نمیشود مگر با تلاوت دائمیِ قرآن، نه فقط ایاّم ماه مبارک رمضان، بطور دائم انسان با قرٍآن مأنوس باشد. لذا میفرماید: و علیک بتلاوة القرآن علی کلّ حال، در همه حال، تلاوت قرآن بکن! در سفر، در حضر، در خانه، در بیرون از خانه، هر وقتی که می توانی، قرآن
را تلاوت کن!
البته کسی که حافظ قرآن است، برای او آسان تر است، برای امثال ماها که حافظ قرآن نیستیم، راهش این است که بر خودمان وظیفه قرار بدهیم که هر روزی یک مقداری از قرآن را بخوانیم.
به گمان من خوب است که انسان از اوّل قرآن شروع کند، همانطور که معمول بین مردم است، که قرآن را ختم می کنند، علاوۀ بر این، بخشی از آیات یا سُوَر قرآنی را به طور مرتبّ تکرار بکند، این، موجب می شود که انسان با بخشهایی از قرآن انس بیشتری پیدا کند، یکی، از آیات سورۀ یونس خوشش می آید، سورۀ یونس را مرتباً بخواند تا حفظ کند. یکی از سورۀ احزاب خوشش می آید، یکی سُوَر مسبحّات را که مضامین عالی و مهمی دارد،
اهل معنا و اهل سلوک هم به تلاوت مسبحّات توصیه میکنند ،سوری که با «سبحّ لله»، «یسبحّ لله» شروع میشود، یا سور حَوامیم، که آنها هم مطالب مهم دارد، البته همه جای قرآن مهم است، هیچ نقطه ای از قرآن نیست که حامل مطالب اساسی و معارف مهم نباشد، اماّ افراد مختلف اند، همان چیزی را که بیشتر خوشتان می آید، هر روز بخوانید! تکرار کنید!
قرآن را باید با خشوع خواند، اگر انسان قرآن را بدون خشوع، با غفلت بخواند، چیز زیادی گیرش نمیآید، گاهی هیچ چیز گیرش نمیآید! گاهی هم خدای نکرده اثرات عکس میبخشد.
قرآن را با توجه، با خشوع، با اعتماد به بیان الهی، با این احساس که خدای متعال با انسان حرف می زند، بخواند تا لذّت قرآن بر جان شما بنشیند. اگر ما لذّت تلاوت قرآن را بچشیم، هیچ زمان از آن دست برنمی داریم. مهم این است که آن لذّاتی که در خواندن قرآن و تدبرّ در آیات و کلمات قرآن وجود دارد، این لذّت را انسان در جان خودش احساس کند. اگر بخواهیم این، حاصل بشود، باید قرآن را با خشوع خواند.[2]
اى مؤمنان، شما را سركشان و پيروانشان كه متمايل به اين دنيا گشته و دل بدان بستهاند و فريفته آن شدهاند، فريب ندهند، آنانكه بدنيا و كالاى پوسيده و گياه خشك كه بزودى از انسان جدا گردد، روى كردهاند
شرح:
طاغوتها و پیروان آنها شما را فریب ندهند! پیروانشان در درجۀ اوّل، اطرافیان، بعد هم آن تودهای از مردم که دل به طاغوت میسپارند، بدون تحقیق، بدون احساس مسئولیت و تعهّد دنبال او راه میافتند. برای این که به هوسها و حُطام دنیوی دست پیدا کنند. مراد از پیروان، اینها هستند. سپس خصوصیاتی را برای طواغیت و پیروان آنها ذکر میفرمایند، به نظر میرسد ذکر این خصوصیات برای این است که وقتی گفته میشود پیروی از طواغیت نکنید، یعنی از این خصوصیات، خلقیات، رفتارها که در عملِ طواغیت و پیروان آنها دیده میشود، اجتناب کنید! اولین خصوصیت و شاید مهمترینش این است که اهل دنیایند، رغبت به دنیا دارند. اینها اهل عاجلهاند، اهل دنیایند. همۀ تلاش و سعیشان برای این است که از این دنیا یک چیزی دست بیاورند، زندگی میکنند برای این که بخورند و میخورند برای این که ادامۀ زندگی بدهند.
بنده یک وقتی مثل میزدم اینها را به کسانی که باکِ ماشینشان را پر از بنزین میکنند، بعد راه میافتند به طرف آن جایگاه دیگر بنزین، تا آنجا یک مقدار بنزین کم شده، آنجا بنزین میزنند، باز راه میافتند به طرف جایگاه سوّمی و همینطور پی در پی و بدون مقصدی. میخورند تا زنده بمانند، زنده میمانند تا بخورند! اهل دنیا اینطوریاند، همّ و غمّشان همین دنیاست.
خوردن را به عنوان یک شاخصۀ مهم زندگی مثال زدیم، بقیۀ کارهایی که مثل خوردن است؛ پوشیدن، پزُدادن، تفاخرکردن، شهوترانی کردن، زندگی برای اینهاست و اینها هم برای این است که ادامۀ زندگی بدهند، گرایش به دنیا دارند. اعتنای به دنیا دارند. معنایش این است آن کسی که نقطۀ مقابل اینهاست، حتی اعتنای به دنیا هم نباید داشته باشد.
میدانید مراد از دنیا در اینجا سازندگیِ کرۀ خاکی و محیط زندگی نیست، مراد همین هوس و التذاذ و حظّی است که انسان از دنیا میبرد. میفرمایند اعتنا به اینها نباید کرد. حُطام، تکه پارههای خشک شدۀ چوب را میگویند؛ لو نشَاءُ لجَعلناه حُطاما. همۀ آنچه در این دنیا میبینید، ثروتش، شرف ظاهریاش، اعتبار اجتماعیًاش، همه مانند تکه پارههای چوبی است که روی زمین ریخته است. هامد یعنی خاموش شده. آتشی که خاموش بشود، میگویند هَمَد، یعنی شعلهاش فرِوِ نشست، تمام شدِ. این حطامی که در حال از بین رفتن است، خصوصیت از بین رفتن، ذاتی اوست. و هَشیمَها البائد، هشیم هم به معنای چیزهای خشکشده و ریزشده و پراکنده است، هَشیما تذَروه الریاح که در قرآن است، همین خورده ریزهایی که روی زمین میًریزد، یک باد، یک نسیم همۀ اینها را جمع میکند، میبرَد، همه این چیزهایی که اهل دنیا خودشان را برایش میکُشند، جنگها برای آن درست میکنند،جابجاییِ ثروت مهمترین هدف و آرزوی اینهاست، ثروت یک نمونهاش، مقام و جاه و رسیدن به قدرت هم نمونههای دیگرش، همۀ اینها از نگاه حکمت آمیز قرآن و اهل بیت، عبارت از هشیم است، آن هشیمی که فردا از بین رفته است. بائد یعنی نابود شده، از بین رفته. خصوصیت طواغیت این است، طواغیت برای دنیا تلاش میکنند، برای این پدیدههای به نظر آنها بزرگ و در واقع بیارزش، اینها شما را فریب ندهد.[2]
و کان فی وصیتّه (صلیالله علیه و آله) لعلیٍّ (علیهالسلام): و علیکَ برَفعِ یدَیک فی صلاتکِ و تقلّبهُما، و علیک بالسؤال عند کلّ وضوء.[1]
ترجمه:
در وصیت پیامبر به امیرالمؤمنین (ع) آمده است: بر تو باد که در نماز دستهایت را بلند کنی و بعد پایین بیاوری و بر تو باد که در تمام مدت وضو نیز دعا کنی و از خدا مسئلت بجویی.
شرح:
از جمله وصایای نبیّ مکرّم (صلیالله علیه و آله) به امیرالمؤمنین (علیهالسلام) این است که: در نماز، دستت را بلند نموده و دعا کن! یعنی این قنوتی که در نماز جزو مستحباّت است، این را حضرت توصیه می کنند که انجام بگیرد؛ به سبب این که این کار، توجه انسان را در نماز تضمین می کند. از حالت یک عملِ عادیِ معمولی ای که انسان به حسب عادت انجام می دهد، قنوتنماز را از این حالت می تواند خارج کند. که در وسط نماز، انسان توجه میکند به خدای متعال، در قنوت یا تحمید و تسبیح و تهلیل است، یا دعا و طلب حاجت است. عبارت «تقلبّهما»، ظاهرا ناظر به این است که در حال قنوت، انسان وقتی دستش را تکان می دهًد، بالا می برد، پایین میآورد، این، دعا را در نماز تقویت و تأکید می کند. این جمله اهمیت دعا را نشان میدهد.
وضو هم مقدمۀ نماز است، نمازذکرِ خالص است، ذکر بدون شائبۀ هیچ چیز دیگری، اوّل تا آخر نماز ذکر است. وضو را هم داخل در همین گسترۀ ذکر الهی قرار بدهید! با غفلت وضو نگیرید! در حال وضو هم از خدای متعال سؤال بکنید! یعنی دعا بخوانید! با خدای متعال حرف بزنید! تلاوت قرآن بکنید! بدیهی است مهمترین و کارآمدترینِ توصیهها، در این کلام شریف و نورانی وجود دارد. همۀ اینها انسان را به خدا متوجه میکند؛ اللهم ارزُقنی ذِکرَک و شُکرَک و اةنابةَ و الرغبةَ إلیک، این حالتِ انابه و رغبت و توجه به خدا، روحِ عمل در زندگی انسان است، که انسان، قلبش با خدای متعال مرتبط باشد، متذکر خدای متعال باشد، از خدای متعال بخواهد، به خدای متعال پناه ببرد، از خدای متعال کمک بخواهد.
این تعبیرات گوناگونی که در دعاهای مختلف هست، این دعاها هم واقعاً جزو نعِم بزرگ الهی در حق ما است، گمان نمی کنم در هیچ مذهبی، در هیچ نحِله ای از نحلههای الهی این همه دعا وجود داشته باشد که در شیعه وجود دارد، دعاهای مأثوری که از ائمه:رسیده، این صحیفۀ سجادیه، دعاهای گوناگون دیگر از ائمه:
به مناسبتهای مختلف، بدون مناسبت، اینها نعمتهای بزرگی است، که خالصذکر الهی را به انسان تعلیم می دهد.[2]
وقتی انسان عاشق شد موانع سر راهش را نگاه نمیکند
حديث:
فی الکافی، عن الثمّالی، قال: ... و احذَروا ما حَذَّرکُم اللهُ منها و ازهَدوا فی ما زَهَّدکم الٍله فیه منها و لاترکنوا الی ما فی هذه الدنیا رکون من اتخّذها دار قرار و منزلَ استیطان.[1]
ترجمه:
در کتاب کافی از ابوحمزه ثمالی نقل شده است که امام سجاد (ع) فرمودند: از آنچه خدا از آن بر حذر داشته است، بر حذار باشید و از آنچه خداوند نسبت به آن بیرغبت است، بیاعتنا باشید و میل و گرایش شما به دنیا مانند کسی نباشد که این دنیا را محل قرار و آسایش و موطن ابدی پنداشته است
شرح:
از آنچه خدای متعال شما را از آن بر حذر داشته است، بر حذر باشید! اگر یک دوستِ مشفِقِ عاقلِ مطلعّی شما را از یک چیزی بر حذر بدارد، مثلاً بگوید: از فلان راه نرو! به فلان جا نرو! با فلان کس رفاقت نکن! شما اطمینان می کنید، عمل میکنید. حال، خدای متعال به ما میفرماید: این کارِ را نکن! از این راه نرو! این حرکت را انجام نده! تکلیفِ عقلی و عقلائی ما چیست؟
از آنچه خدای متعال ما را از آن برحذر میدارد، باید بر حذر باشیم. یک وقتی در اوائل ریاست جمهوری، از یکی از بزرگان ـ خداوند رحمت کند ایشان را ـ خواستم، پیغام دادم که یک چیزی برای ما بنویسید که ما حالا گرفتاریم، گرفتار ریاست جمهوری، به ما کمک کند.
یک نامۀ مفصّلی ایشان نوشتند، برای ما فرستادند. محصّل آنچه ایشان در این نامه نوشته بودند، این بود که: ملاحظه کنید، ببینید شارع مقدس بر شما چه چیز را حرام کرده، آن را انجام ندهید! چه چیز را واجب کرده، آن را انجام بدهید! این، دستور یک عالمِ عارفِ سالکِ حکیمی است در اجابت به یک درخواستی، دستور این است. گاهی اوقات به شخصی از اهل معنی برخورد می کنید، دستوری می خواهید ،دستور که نباید حتماً یک ذکری باشد، دستور صحیح، دستور واقعیهمین است.
خدای متعال امور را معینّ کرده است، حرامٌ بینّ، حلالٌ بینّ و شبهاتٌ بین ذلک. از حرام اجتناب کنید! حلال را بر خودتان حلال بدانید! آن چیزهایی هم که شبهه است، احتیاط کنید! آن چیزهایی که خدای متعال از شما خواسته است که به آنها کم رغبت باشید ـ زهد به معنای کم رغبتی است ـ یعنی حرص و ولع نداشته باشید که به آنها دست پیدا کنید، از آنها زهد بورزید، نسبت به آنها بی رغبتی نشان بدهید.
وقتی انسان عاشق یک چیزی شد، رغبت به یک چیزی داشت، موانع سر راهش را نگاه نمیکند. مثل کودکی که یک شیء رنگینی، مثلاً توپی را میخواهد بردارد، وسط راه را نگاه نمیکند! این استکان شکست، این ظرفِ آب مثلاً ریخت، متوجه نیست، همینطور به دنبال آن چیزی که عاشق اوست، مایلِ به اوست، راه میافتد. ما هم همان طوریم، لکن رغبت آن بچه به آن توپِ رنگین است، رغبتِ ما به چیزهای رنگینِ بزرگتر است. بین راه نگاه نمیکنیم حال که میرویم، به اینِ مقِام یا به این پول دست پیدا کنیم، بر این خصم غلبه پیدا بکنیم، سر راه ما چه چیزهایی وجود دارد، حواسمان نیست! عاقلی که اسلام و شرع خواسته است که ما آنطور باشیم، کسی است که تبعاتِ کار خود را، آثار و حوادثی که مترتب بر کار اوست، اینها را ملاحظه کند.
یک وقت انسان وارد خانه میشود، هوای گرم، آفتاب سوزان و یک حوض آبی مثلاً آنجاست ،آبِ زلالی، انسان لباسش را میکَند، یا با لباس، خودش را درون این آب می اندازد برای این که خنک بشود. این کاری است که به حسب ظاهر ایرادی هم ندارد. اما گاهی لبِ پاشویۀ این حوض مثلاً یک ظرف قیمتی، چینی قیمتی گذاشتند، وقتی شما خودت را درون حوض انداختی و آب موج برداشت، به این ظرف برخورد می کند، ظرف میشکند! این را توجه کن که از افتادنِ در این آب گوارا و زلال و مطلوب و خنکشدنِ تو چه اثری پدید میآید، بر آن چه اثری مترتب میشود. با این ملاحظه برو و حرکت کن! مثل کسی عمل نکنید که اینجا را دارِ قرار خودش دانسته، گویا قرار است تا ابد زندگی کند.
این، هیچ منافاتی ندارد با آن: إعمَل لدنیاک کأنکّ تعَیش أبدا. در امور اداره دنیا باید طوری عمل کنید مثل اینکه تا ابد انسان زنده اًست، اگر فکر کنید که فردا از این دنیا خواهید رفت، هیچ کدام از کارهای زندگی را استوار انجام نمی دهید. کارتان را استوار انجام بدهید، مطالعه ای که باید برای فردا بکنید، بکنید، کاغذی که باید امضا بکنید، بکنید! اقدامی که باید برای خانواده، برای جامعه، برای بشریت انجام بدهید، انجام بدهید، مثل این که تا ابد خواهید بود. این دنیایی که اینجا گفته میشود، مراد لذّاتِ ماست. خاطر جمع نشویم به این که همیشه در این دنیا خواهیم بود. در روایتی است که می فرماید: ای بسا کسی در اوّل شب حالش به گونه ای بود که مردم به او غبطه می خوردند که چقدر سالم است، چقدر موفقّ است، صبح مردم به حال او گریه میکردند! حوادث دنیا اینطوری است .خدا کند در درجۀ اوّل خود بنده به این مواعظ متُعَّظ بشوم، بعد هم شمادوستان.[2]
حدیث:
فی الکافی، عن الثمّالی، قال: ... و اللهِ انّ لکم ممّا فیها علیهِا لدَلیلاً و تنبیهاً و مَثلاتهِا و تلاعبهِا بأهلهِا من تصریفِ أیاّمها و تغیرّ انقلابهِا[1]
ترجمه:
بخدا سوگند كه در خود اين دنيا چيزهائى است كه شما را به بى اعتبارى آن راهنمائى كرده و آگاه میسازد، از گردش روزهاى آن و دگرگونى انقلابها
شرح:
دنبالۀ بیان شریف امام سجاد (علیهالسلام) و آن مکتوبی که ابی حِمزۀ ثمالی از ایشان نقل می کند. حضرت سوگند میخورند که از خود حوادث دنیا میتوانید بر ضدّ دنیا ادّعانامه صادر کنید!
آنچه در حوادث دنیا مشاهده میکنید، از میان آنها میتوانید دلائلی را علیه دنیا پیدا کنید، و تنبیهی پیدا کند. دگرگونیِ روزها؛ یومٌ لک و یومٌ علیک. دگرگونیهایی در دنیا مشاهدِه می کنید، از بیماری و صحّت، ذلتّ و عزّت، فقر و غنی، اینها تغیرّات دنیاست، پس نمیِشود به آن اطمینان کرد.
از جملۀ آن چیزهایی که در دنیا هست، مثلات دنیاست. مثلات جمع مثله است، به معنای حوادث تلخ و بلایا و مشکلاتی که اتفاق افتاده است و از آنها مطلع می شوید [و قد خَلت منِ قبلهِم المثلات][2]حوادثی که اتفاق افتاده، مایۀ عبرت و تجربه است.
امیرالمؤمنین در خطبۀ نهج البلاغه میفرماید: انَّ مَن صَرّحت له ِالعبرَ عمّا بین یدَیه من المَثلُات حَجَزته التقّوی عن تقحّم الشبهات، هر که عبرت بگیرد، ببیند مثلات و حوادث گوناگونی را که اتفاق افتاده، تقوا و خودنگهداری و هوشیاری موجب میشود که در جاهای شبههناک پا نگذارد، تا دچار آن حوادث نشود. اینها همهاش درس است.
بیاعتمادیِ به حوادث دنیا، به پیشامدهای دنیا به دلیل خود آنچه در دنیا اتفاق افتاده است. حضرت میخواهد غرور را در ما، از بین ببرد، می خواهد رکونِ الی الدنیا را در ما، از بین ببرد. عرض کردیم مثل چکشی که فیلبان دست گرفته، مرتب بر سرِ فیل میکوبد تا او را از تعرّض و تجاوز حفظ کند. این فیلِ مستی که در درون ماست، احتیاجِ به این چکشِ دائمی دارد.[3]