تقدیم به امام خوبم :دیریست که صاحبخانه دلگیر است برگرد
عقربه های ساعت نگاهم بر خط افق لمیده اند پنجره دلم رو به باغچه دلتنگیست اینجا همه ساکنان زمین خوابند زمان پریده است و تنهاییم را همدمی نیست سخت به انتظارت نشسته ام بگو از کدامین زوایا احساس جوانه خواهی زد بگو تا راس نگاههایم را به ان دوزم،درونم پر است از بلوای هیجان،نگاههایم را سمت و سویی نیست تمام مسیرهای پیش رویم تاریک است و حس غریبیست که می گوید هر صبح خورشید به جاده هایی می تابد که در انتهاشان به تو ختم میشوند.من در سیاهی روز به انتظار طلوع ام.نمی دانم یا چشمان من است که بی تو تاریک میبیند دنیا را یا این روز است که در فراق تو سیه پوشیده ،برگرد.آغوش زمین در نبود تو خالیست ،بی تو زمین دلگیر است ،گلهای باغچه بی تو اب نمی خورند،بی تو قطره های باران سر ابرها را در گوش زمین نجوا نمی کنند ،برگرد.بی تو مدتهاست که روزها سیاه می پوشند ،بی تو کلمات میمیرند ،بی تو روح زمین قندیل میبندد، برگرد ،اینجا بی تو همه چیز در سکوت مبهمی غرق است ،سایه هابه دنبالت می گردنند تا در نور تابانت تاریکیشان ذوب شود برگرد،بیا و اب را از اسارت یخ برهان ،بیا که مردابها دیریست رویای دریا شدن دارند،بیا خال ونقش بال پروانه هارا بکش که بی تو اینجا نقاش ندارد .دیریست انتظارم از چشمانم سرریز می شود ،جوی های باریکی از نگاهم جاریست ،بیا که اینجا سالهاست نگاهها از هم بریده اند رشته های رنگین احساس را ،دیر است برگرد، فردا در اولین ساعات آخرین هفت روزم خواهم نشست در انتظار انعکاس سبزت برگرد، زمان بسیاری مرده است و من نمی دانم رنگ لبخند چیست ،زمان بسیاری مرده است و من نمی دانم مهربانی از چه جنسیست ،زمان بسیاری مرده است و من نمیدانم دلیل نفسهایم چیست ،برگرد و چراهای اسیر در دخمه های تاریک ذهنخانه ام را رها کن ،برگرد، روزی که تو می ایی لبخند خدا در ایینه اسمان می افتد ،چندی بعد باران می بارد و چهره تب دار زمین را می شوید ،دیرست برگرد ،برگرد و لبخند را بر لبان خداوند بنشان که صاحب زمین سالهاست که از اجاره نشینانش دلگیر است. به امید ظهور اقای عالم.
یا مهدی برای خودتان تربیتمان کنید