بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا صاحب الزمان(ع)
السلام علیکم و رحمه الله و برکاته
سه روز بوی عطر کوچه های بغداد را پر کرده بود. مردم هر روز یک دسته پرنده ی سفید را می دیدند که بالای خانه ی امام(ع) پرواز میکنند و بال های خود را باز میکنند و روی بام سایه می اندازند خانه ی امام که رفتند روی بام,پیکر پاکش را پیدا کردند.
منبع:سایت مشرق نیوز///http://www.mashreghnews.ir/fa/news/163498/10داستان-کوتاه-از-زندگی-امام-جواد
امام جواد علیه السلام به عیادت یكی از اصحابش كه بیمار شده بود رفت در حالیکه آن شخص گریه میكرد
و در مورد مرگ بیتابی مینمود.حضرت به او فرمود:
«ای بنده خدا! آیا از مرگ میترسی؟»
دلیل آن این است كه نمیدانی ماهیت مرگ چیست؟
آیا اگر پلیدی ها تو را فرا گیرد و موجب ناراحتی تو گردد و جراحات و زخمهای پوستی
در بدن تو پدید آید و بدانی كه غسل كردن و شستشو در حمام، همه این زخمها را از بین میبرد،
آیا نمیخواهی كه وارد حمام شوی و بدنت را شستشو نمایی و از زخمها و آلودگیها پاك گردی؟
و یا میل نداری به حمام بروی و با همان آلودگی و زخمها باقی بمانی!
بیمار عرض كرد:
البته دوست دارم در این صورت به حمام بروم و بدنم را بشویم.
امام جواد علیه السلام فرمود:
مرگ (برای مؤمن) همان حمام است و آن آخرین پاكسازی از آلودگی گناهان و شستشوی ناپاكیها است. بنابراین وقتی كه به سوی مرگ رفتی و از این مرحله گذشتی، در حقیقت از همه اندوه و امور رنج آور رهیدهای و به سوی خوشحالی و شادی روی آوردهای»
بیمار از فرمودههای امام جواد علیه السلام قلبی آرام پیدا كرد و خاطرش آسوده شد
و عافیت و نشاط پیدا كرد و با آرامش استوار دلهره و نگرانیاش از بین رفت.
آری وقتی كه انسان از نظر فكری، روحی، روانی و با پشتوانه ایمان و عمل صالح، خود را آماده سفر آخرت كند،
ترس را هنگام مرگ به خود راه نمیدهد و در مییابد كه در حقیقت با این سفر، به سوی نجات و رهایی از رنجها،
و روی آوردن به شادیها انتقال پیدا خواهد كرد.
داود بن قاسم بن اسحاق بن عبدالله جعفر، معروف به ابوهاشم جعفری
نوه پنجم جعفر بن ابی طالب معروف به جعفر طیار،
از اصحاب بزرگ، چهار امام است .
وی محضر امام رضا، امام جواد، امام هادی و امام حسن عسكری را درك كرد
و به حضور مقدس امام زمان (عج) نیز نایل شد .
ابوهاشم میگوید: به امام جواد علیه السلام عرض كردم: خداوند میفرماید:
" قل هو الله احد "؛
احد به چه معناست؟
حضرت فرمود:
احد یعنی كسی كه همه صفات وحدانیت در او جمع است .
حضرت ادامه داد:
" آیا آیه دیگر قرآن را شنیدهای كه خداوند میفرماید:
اگر از این كافران مشرك بپرسی آسمانها و زمین را چه كسی آفریده است؟
و خورشید و ماه در تسخیر كیست؟
به یقین آنان میگویند،
خدا ."
آیا پس از این نیز میتوان شریكی برای خداوند تصور كرد؟
ابوهاشم نقل میكند از حضرت پرسیدم:
معنای آیه دیگر قرآن كه او را هیچ چشمی درك نمیكند و حال آن كه او بینندگان را مشاهده میكند، چیست؟
امام جواد علیه السلام فرمود:
ای ابوهاشم، دقیقتر از ادراك چشمها، ادراك دلهاست .
در حال حاضر تو میتوانی در خاطر و ذهن خود
"سند" و "هند"
و شهرهای دیگر را كه نرفتهای مجسم كنی در حالی كه مشاهده آنها با چشم برای تو مقدور نیست .
خداوند را با چشم دلها نمیتوان درك كرد تا چه رسد به درك و مشاهده آن با چشم (سر).
منبع:
اصول كافی، ج 1 ،ص 98/ کتاب الامام الجواد علیه السلام
من المهد الی اللحد، ص172/ الاحتجاج ، ج 2، ص 238
شخصی محمولهای از پارچههای گران قیمت را – که به امام جواد علیه السلام
تعلق داشت – برای آن حضرت میبرد، در بین راه همه آنها را دزد برد.
این خبر که به امام رسید در نامهای به آن شخص چنین نوشت:
جان و اموال ما همه از بخششهای گوارای خداوند و عاریههای او در
نزد ما هستند که هر اندازه از آنها را که او صلاح بداند، در شادی و
خوشیهای خود مورد استفاده قرار میدهیم، و هر مقدار را که خودش
بخواهد و صلاح بداند از ما میگیرد. در برابر آن به ما اجر و پاداش میدهد.
آن که جزع و نابردباریاش بر صبر و بردباری او غالب آید مزد
و پاداشش نابود خواهد شد و ما از این امر به خدا پناه میبریم.(1)
اَفضَلَ المالِ ما قُضِیَ بِهِ الفَرضُ. (2)
بهترین مال آن است که با آن (وظیفه) واجب انجام شود.
حضرت علی علیه السلام
پینوشتها:1- تحف العقول، ص456.
2- غررالحکم و دررالکلم، ص 367.
علی بن خالد می گوید: من در سامرا بودم. باخبر شدم مردی را زندانی کرده اندکه ادعای نبوت داشته. پشت در زندان رفتم. با مأمورین طرح دوستی ریختم تا بالاخره توانستم پیش آن مرد بروم. دیدم که مرد فهمیده ای است. از او پرسیدم داستان تو چیست؟ گفت: من اهل شام هستم. یک روز در موضع رأس الحسین عبادت می کردم که شخصی پیش من آمد و گفت: با من بیا. با او همراه شدم که ناگهان خود را در مسجد کوفه دیدم. به من گفت: این مسجد را می شناسی؟ گفتم: مسجد کوفه است. با هم نماز خواندیم. همراه او بودم که خود را در مسجدالنبی دیدم. او به پیامبر(ص) سلام داد. من هم سلام دادم. با هم نماز خواندیم. همراه او شدم و دیدم که در مکه هستم. همراه او مناسک حج را انجام می دادم که ناگهان خود را در همان جای اول خود در شام دیدم. این حادثه در سال بعد هم برای من اتفاق افتاد. اما این بار وقتی از مناسک حج فارغ شدیم و مرا به شام برگرداند و خواست جدا شود او را قسم دادم و گفتم به حق آن کسی که تو را بر این کارها توانا کرده، بگو که هستی؟ فرمود: من محمدبن علی بن موسی هستم. این خبر همه جا پیچید تا به گوش وزیر معتصم رسید. او مرا دستگیر کرده و با زنجیر به بغداد فرستاد. نامه ای برای وزیر نوشتم و گزارش کار خود را برایش شرح دادم. اما او جواب داد به همان کسی که تو را یک شبه از شام به کوفه و از کوفه به مدینه و از مدینه به مکه برد و از مکه به شام برگرداند، بگو که تو را از زندان نجات دهد. علی بن خالد می گوید: داستان او مرا اندوهگین کرد. دلم به حالش سوخت، دلداری اش دادم و رفتم. صبح زود دوباره به سمت زندان آمدم. دیدم سرپاسبان و زندانبان و عده ای از مردم جمع شده اند. پرسیدم چه خبر است؟ گفتند: مردی که ادعای نبوت کرده بود دیشب در زندان گم شده. معلوم نیست به زمین فرو رفته یا پرنده ای او را با خود برده است.
کافی، ج2، مولد ابی جعفر محمدبن علی الثانی(ع)، حدیث1، ص413
وقتی امام جواد(ع) به دنیا آمد، امام رضا(ع) فرمود: «حق تعالی فرزندی به من عطا کرد که هم چون موسی بن عمران دریاها را می شکافد و مثل عیسی بن مریم خداوند مادرش را مقدس گردانیده و او طاهر و مطهر آفریده شده» آن وقت مرثیه فرزندش را خواند و گفت: «این کودک به جور و ستم کشته خواهد شد و اهل آسمان ها برایش گریه خواهند کرد، خدای متعال بر دشمن و قاتل او غضب خواهد کرد؛ آنها بعد از قتل او بهره ای از زندگی نخواهند برد و به زودی به عذاب الهی واصل خواهند شد.»
آن شب که امام جواد(ع) به دنیا آمد، امام رضا(ع) تا صبح در گهواره با او سخن می گفت...
مشهور است که رنگ صورت آن حضرت گندم گون بود. قد بلندی داشت و نقش روی انگشترش «نعم القادرالله» بود.
جلاءالعیون، ص961