تشییع كنندگان با گریه به دنبال جنازه در حركت بودند و زنی با صدای بلند در میان جمعیت میگریست و فریاد میكشید. «عطا»، قاضی القضات وقت در جمع تشییع كنندگان بود. وقتی دید همگان از گریه ها و فریادهای زن، آزرده خاطر شده اند، نزد زن آمد و گفت: «ساكت شو زن وگرنه همگی باز خواهیم گشت.» گوش زن بدهكار نبود و پیوسته فریاد میكشید. عطا خشمگین شد و از گروه تشییع كنندگان جدا شد و بازگشت.
«زرارة بن اعین» نیز همراه امام باقرعلیه السلام در میان جمعیت بودند. زراره به امام گفت: «ای فرزند رسول خدا! عطا بازگشت. آیا ما نیز بازگردیم؟» امام آرام فرمود: «ما به دنبال جنازه میرویم و كاری نداریم دیگران چه میكنند. هرگاه حق با باطلی آمیخته شد، نباید حق را ترك كنیم؛ زیرا در این صورت، حق مسلمان را ادا نكردهایم.» آنگاه به راه خود ادامه داد.
سپس به نزدیكی قبر كه رسیدند، جنازه را روی زمین گذاشتند و امام بر جنازه نماز خواند. صاحب عزا نزد امام آمد و تشكر كرد و گفت: «خداوند شما را رحمت كند. شما نمیتوانید پیاده راه بروید. از همینجا باز گردید.» امام نپذیرفت. زراره، آهسته به امام گفت: «سرورم! صاحب عزا از شما خواست كه بازگردید. دیگر برگردیم.» امام فرمود: «نه! ما به اجازه او نیامدهایم كه با اجازه وی بازگردیم؛ بلكه باید حق خود را نسبت به برادر دینیمان به انجام رسانیم و ثوابی را كه در نتیجه این كار به دنبال آن هستیم، دریافت كنیم. انسان هر اندازه در پی جنازه برود، پاداش بیشتری از خداوند میستاند.» (12)